به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، دعا کن بانو، آمدهام و کاسه گداییام را به سویت گرفتهام. آمدهام در خانه تو و دل خوش کردهام به کرمت.
سال گذشته این شبها میهمانت بودم و تو میزبانی مهربان، دستم را بگیر به یاد روزهایی که دستان کودکانت را میگرفتی و رهسپار کوچههای مدینه میشدی.
اینجا در این شهر دلم سنگین است، میخواستم در شلمچه بمانم به یادت، به یاد مادریات برای رزمندگان، شلمچه بوی چادر خاکیات را میداد، بوی شهرت مدینه.
اینجا فضایش سنگین است، وارد شهر که شدیم دیوارهایش برایم سنگینی میکرد، دلم گرفت.
* حکایت من و تو
من خسته، دست و پا بسته و دل شکستهام. و اما تو ...، هر که فاطمی است، اندیشهاش فاطمی است، خدایی است. هر که فاطمی نیست، هیچ ندارد و اندیشهاش باطل است و راهش ضلالت.
* این یک شب را برایمان بگو
میشود از آن نیمه شبی بگویی که از شدت درد نشسته نماز خواندی، دست زخم خورده و ورم کرده خود را به آسمان برداشتی و دعا کردی. اشک ریختی و سوختی، نامشان را یک به یک بردی از مهاجرین و انصار، همانهایی که در را به رویت نگشودند!
آیا میشود امشب برای ما هم دعا کنی.
و اینک من مسکین یتیم، دستانم را به سوی کرمت دراز کردهام.
از آن انوار الهی بر دستان بیرمقم ببخش، ای راز هستی، ای بانوی بانوان سلام بر تو.
=========
یادداشت از غلامعلی حدادی
=========
انتهای پیام/و۱۰/پ3003