به گزارش خبرگزاری فارس از بیرجند، چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی، چه اشکها که در گلو رسوب شد نیامدی، جهان در تپش آمدنت به لرزه درآمده است، بادها پراکنده در هر سو، ستمبارههای خویش را بر دوش میکشند.
اهل زمین، ثانیه شمارها را مرتب نگاه میکنند و یک منجی، فقط یک منجی است که میتواند آنها را از درد، رنج و غم خلاصی بخشد. درختان گیسوان پریشان خویش را فصل به فصل به دست زمان میسپارند تا زردی و سرمای زندگی را به ساعت سرسبزی جوانههایشان برساند.
دلها در غربت خاک، غریبه و تنها جان میدهند، ماهیان قلبها خشکسالی محبت و مهربانی را تاب نمیآورند و چشمها، چشمههای خشکی شدهاند که کمتر به اشک شوق میاندیشند که گریههای فراق، آنان را امان نمیدهد.
تشنگی بر اعماق و ریشه این دیار نفوذ کرده و تندیسها تاب ایستادن را بیش از این ندارند و کشتیهای عدالت و انصاف در هیاهوی بیامواج صدایشان به گِل نشستهاند و ناخدایان خدانشناس، هنوز در ادعای حقطلبی خویشند.
فضا، زمین، زمان، آسمان، دریا، انسان و هر آنچه در هستی است، در خلای عظیم غوطهور است و همه چیز در حال غرق شدن است.
همه چشم به نجات دهندهای دوختهاند که دستهای رها و خالی را بگیرد و از این فضای در حال سقوط، نجاتبخشی سخت است؛ سخت است هر روز چشم بگشایی و خورشید را ببینی که طلوع کرده، بیآنکه خبری از آمدن تو باشد.
جادههای کشیده شده تا آن طرف انتظار، چشمهای خیره شده به روبهرو، پنجرههای گشوده شده، فریادرسی را میخواهد که خواب ستم و بیعدالتی را بر آشوبد و بلکه جهان تو را میخواهد.
رخدادهای دوره ما نشان از یک خبر مهم دارد و آن اینکه جهان در حال تغییر است؛ از آسیا گرفته تا اروپا و از آنجا تا آمریکا تغییراتی آغاز شده، گویا زمان زبان گشوده و میخواهد بگوید خبری در راه است.
در عبور از گذر لحظهها، در تپش مدام زمین و نگاه زهرآلود زمان، دستهای ما تو را میطلبد یا مولا!
مهر در سراشیب جاده عمل زیر چرخهای سنگین ستم له میشود در نبودنت، تو ما را رها نخواهی کرد و ما هر روز، هر ساعت و حتی هر ثانیه در آرزوی زیارت رخ چون خورشیدت، دست بر آسمان داریم و در محمل نیاز، از پروردگار بلند مرتبه، ظهور پرشکوه تو را تمنا میکنیم.
آقای ما، بیا که احساس نیازمند توست، بیا که زمین تشنه محبت و سلام توست و زمان در نقطه انتظار ایستاده است.
صداى قدمهاى سبز بهار از کرانههاى امید شنیده مىشود و زمین با گوش سپردن به طنین آواى سبز آن قدمهاى شور دوباره زیستن و به سبزى آراسته شدن را به دل تجربه مىسازند.
گر چه خستهام، اگر چه دلشکستهام، باز هم گشودهام درى به روى انتظار، تا بگویمت هنوز هم به آن صداى آشنا، امید بستهام.
اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمین! دل جدا ز یاد تو آشیانهاى خراب و بىصفاست.
---------------------------
یادداشت از عادل اربابی
----------------------------
انتهای پیام/و20/پ3003