به گزارش خبرگزاری فارس از جنوب کرمان برای تو مینویسم برای تویی که رفتی اما همواره یاد و نامت بر دیار این مرز و بوم جاودانه است، یادم میآید، آن روزها یک ملت از خوبیهایت سخن میگفتند، نمیدانستم کیستی که این همه طرفدار داری اما مطمئن بودم فرشتهای هستی که قلب این همه مشتاق برایت میتپد.
چند هفتهای بود بعد از نماز، توی بلندگوی مسجد از مردم میخواستند برای سلامتیت دعا کنیم، میگفتند اسمت امام خمینی است، کسی هستی که تنهایی توانستهای شاه بد ذات را از کشور فراری دهی، میگفتند چند روزی است قلبت درد میکند، یادم هست هر وقت که توی بلندگو اعلام میشد، برای امام خمینی دعا کنید شلیک گریه مردم بلند میشد، روستای ما یکی از روستاهای دورافتاده کرمان بود.
روستایی که همه از سادات بودیم، روستایی که با یاد و نام تو زنده بود. میخواهم از آن روز وحشت بگویم، روزی که تمام رؤیای شیرین کودکیام را تحت تاثیر قرار داد، روزی که بلندگوی فرسوده مسجدمان از مرگ روح خدا خبر داد، روزی که اسلام پا برهنگان بر خود گریست، روزی که انگار قیامت شده بود، روستای کوچک ما، سراسر شیون و فریاد بود.
مینیبوس کوچک روستایمان میرفت تا پیکر پاک روح خدا را بدرقه کند، من اما، آن قدر کوچک بودم که اجازه رفتن نداشتم، نمیدانستم کیست که این همه مشتاق را به سوی خویش میخواند، من هم گریه میکردم، مثل دیگران، بدون آنکه درکش کنم، من هم مشکی پوشیده بودم، بدون آنکه لمسش کنم، اقیانوس بیکران معرفت به سوی خدا رفته بود و من بدون آنکه حتی قطرهای از معرفتش را درک کنم، با عکسی از او در دست، کنار جاده خاکی روستایمان، اتوبوس مشتاقانش را نظاره میکردم، اتوبوسی که با عشق او با سیلی از گریه و شیون به سویش رهسپار بودند.
آن روز، روستایمان جهنم شده بود، مردها همه رفته بودند تا به مراسم تشیع جنازه روح خدا برسند، تنها زنها، بچهها و سالخوردگان در روستا مانده بودند دیگر کسی از بلندگوی مسجدمان نمیگفت برای امام دعا کنید، همه جا را شیون زنان، سالخوردگان و صدای گریه کودکان فرا گرفته بود.
آری حجت حق رفته بود و دیگر زمین از نشانه عزمت الهی خالی شده بود و اکنون این عکس امام بود که در جای جای روستا پخش میشد.
آن روز سراسر ایران غم بود و اشک و ماتم، آن روز حتی دنیا هم گریه میکرد، قهرمان روزهای مهآلود دیروز، رستم دستان حوادث امروز به سوی خدا پر کشیده بود، آن روز همه به خاطر غم فراقش گریه میکردند.
اما اکنون سالها از آن موسوم سخت میگذرد، من و همه کودکانی که آن روز شخصیتت را درک نکرده بودیم، امروز با اندیشههایت رشد یافتیم، بزرگ شدیم، بزرگ و قوی، آن قدر قوی که دیگر حتی دنیا هم از صلابتمان میترسد و بر خود میلرزد.
دشمن به راز شجاعتمان پی نبرده و نخواهد برد زیرا با اندیشههای تو پرورش یافتهایم، افکار تو در قلب، روح و خونمان رسوب کرده، تو رفتی اما یاد، نام و راهت همواره بر قلبهایمان جاری است.
انتهای پیام/و10