به گزارش خبرگزاری فارس از آبادان، خوشرنگ پوست مالیایی صنعت نفت که به واسطه خاله زاده ـ عیسی ترائوره ـ پرقدمتتر از خودش در فوتبال ایران، بار سفر بسته و ایرانی شد آمد تا همانند عندلیب فارسی تکلم کند و در نهایت ترک ایرانجوان بوشهر کرد تا محبوب در دیار فوتبال شود.
قصه نخواستنش از تمرینات راه آهن شهرری شروع شد و نهایت خواستنش بعد از لیگ یازدهم فوتبال کشور به پنج قاره سرک کشید و تیمی نبود که برای در اختیار گرفتن ((فونی)) چهره شده در آبادان پیش قدم نشود.
فونیکهسی بالذات و فطرتاً گلزن بود. گلزنی مادرزاد اما شاید اگر قرار بود روی نوار ناکامیها و البته کم لطفیهای قبلی در فوتبال ایران گام بردارد باید بازهم به نیمکت چسبیده میشد.
بیشک ((فونی آقای گل)) به قول هواداران صنعت نفت، ممنون بدشانسیهای روح الله عرب و نحسی اتفاقات فوتبالی شکل گرفته برای این مهاجم مازنی است که امروز به عنوان مطرحترین مهاجم خارجی چند سال اخیر کشور شهره شده و نامش را در سررسید تاریخی فوتبال ایران ثبت کرده است.
تنها چند هفته از هواداران تیم فوتبال فرصت گرفت تا به آن فوتبالیستی تبدیل شود که همه انتظار داشتند. فوتبالیستی که شاید حمید استیلی و قرمزهای پایتخت پشیمانترین فرد و مجموعهای باشند که در ابتدای راه لیگ در جذب وی کوتاهی کردند.
فونی دیگر آن مهاجم نیمه مصدوم نساجی و ایرانجوان نبود، مرد دو رگه خط آتش برزیلیهای ایران آنقدر خوب کارکرد و بهتر بنویسیم که آنقدر خوب گل زد تا همه یادشان برود حالی از روحالله عرب بپرسند.
آمد و زود جا باز کرد؛ هم در ترکیب و هم در دل اما به همان زودی بیوفایی دنیای آلوده شده به نام حرفهای فوتبال را رونمایی کرده تا نفتیها به همان سادگی که جذبش کرده بودند از دستش بدهند.
راه لیگ به پایان نرسیده بود که دل بریدنش از آبادان را با نمایش سریال ((بینظمی)) پردهبرداری کرد.
یک روز به بهانه مشکلات خانوادگی قید تمرین را میزد و روز دیگر به دلیل در ترکیب قرار نداشتن مجموعه را تنها میگذاشت. دل بریده بود از مردمی که در مسیر ((فونیکهسی)) شدنش حنجره خرج کرده و عشق داده بودند.
بای بای فونیکه!
تو رفتی و این رفتن قابل پیشبینی... تو رفتی و حق داشتی و داری که به آتیه و خانوادهات بیشتر از آبادان اهمیت بدهی اما ای کاش قبل از وداعت مینشستی و تعریف میکردی برای آنهایی که با بیپیرایگی دلهایشان حتی گاهاً در مقابله با منطق به تشویق و حمایتت میپرداختند. میگفتی که فوتبال بیرحم است. تعریف میکردی که در آبادان بال گرفتی اما باد و باران که تمام شد تو آن پرندهای بودی که مردم آبادان و دیارشان همانند برج سایبان حمایتت کردند و بعد آنها ماندند بسته به خاک مادری و به تماشای پرواز تو.
یادداشت از امین جوکار
انتهای پیام/غ20/ژ1001