اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

فارس گزارش می‌دهد

حضور 10 عضو یک خانواده مازندرانی در دفاع مقدس

خبرگزاری فارس: هر چند اسناد حضورمان در جبهه و مدارک جانبازی‌مان موجود است اما در بحث جانبازی ما هیچ امکاناتی را از بنیاد نخواستیم و این الگو را از پدر به یادگار داریم که گفت: این حق است و همه ما باید برویم.

حضور 10 عضو یک خانواده مازندرانی در دفاع مقدس

به گزارش خبرگزاری فارس از ساری، اینکه گفته می‌شود جنگ را ما به دفاع مقدس تبدیل کردیم فقط چند کلمه و سخنی برای عنوان کردن نیست، اینکه ما در دفاع مقدس جانانه و با عشق و علاقه حضور داشتیم نیز حرف تازه‌ای نیست، اینکه گفته می‌شود ما همچنان آماده دفاع از مرز و بوم و انقلاب‌مان هستیم نیز حرف گزافی نیست زیرا برای همه این سخن‌ها اسناد زنده و دلی وجود دارد که فقط باید کمی به دور و اطراف‌مان نگاه کنیم و به قول معروف خودمان را بشناسانیم.

در دفاع مقدس اتفاق‌های نادری رخ می‌دهد که در جنگ‌های کلاسیک دنیا و حتی جنگ‌های اول و دوم جهانی نیز کم‌سابقه بوده است.

نمونه آن حضور 10 برادر از یک خانواده‌ مازندرانی در جبهه‌های حق علیه باطل بود که گفت‌وگویی را با خانواده این رزمندگان آماده کردیم.

در منطقه میاندره شهرستان جویبار پای صحبت‌های این برادران، مادر بزرگوارشان و خانواده ایثارگر رضایی نشستیم.

در ابتدای حضورمان در این منطقه چیزی که نظر ما را به خودش جلب کرد خانه‌ای بود که در میان چندین هکتار زمین به تنهایی خودنمایی می‌کرد و جاده‌ای خاکی و باریک که زمین‌ها را از وسط به دو نیم تقسیم کرده بود.

در بین راه رضاعلی رضایی برادرانش را به ما معرفی می‌کرد و از سکونت‌شان در این منطقه گفت و ادامه داد: نام پدرم پنجعلی است  و ما 11 فرزند پسر و پنج دختر از دو همسر پدرم هستیم. 

اصالت‌ ما سوادکوهی است و به روستای ماهی‌دره از توابع روستاهای سرخ‌آباد سوادکوه باز می‌گردد.

پدرم که در سال‌های پیش از تولد ما به دلیل نوع معیشت ناشی از دامداری، ییلاق و قشلاق می‌کرد به این منطقه از شهرستان جویبار مهاجرت کردیم و زمین‌های این منطقه را که جنگلی بود آماده و در این جا سکونت کردیم و در این جا به دنیا آمدیم.

پدرم به خاطر علاقه شدید به نام علی این نام را به نام فرزندانش اضافه کرد.

رضاعلی نام برادرانش را اینگونه بیان کرد باباعلی، سیدعلی، رمضان‌علی، علی، نادعلی، نورعلی، میرعلی، رجبعلی، احمدعلی، رضاعلی و علیجان که از این تعداد جز علیجان، بقیه در دوران دفاع مقدس شرکت داشتند.

از او در مورد فعالیت‌های انقلابی برادران پرسیدم که در جواب گفت: برادرانم برای تحصیل به قائمشهر مهاجرت کردند و خانه‌ای اجاره کردند و در آن جا درس می‌خواندند و به این دلیل در آنجا با حضرت امام(ره)  و افکار و آرای ایشان آشنا شدند و هنگامی که به روستا می‌آمدند صحبت‌های امام را برای همه برادران بیان می‌کردند تا امام را بیشتر بشناسند.

در آن زمان رمضانعلی، نادعلی، علی و احمدعلی فعالیت‌های انقلابی داشتند و حتی کتاب و اعلامیه‌های امام را می‌آوردند و در زمین‌هایمان پنهان می‌کردند و در زمان لازم در بین مردم منطقه توزیع می‌کردند و یا خبر راهپیمایی‌ها را به مردم اطلاع می‌دادند تا این که انقلاب پیروز شد.

از وی در مورد حضور برادرانش در جنگ پرسیدم که چه چیز باعث حضور پررنگ این خانواده در جنگ شد، گفت: پدرم عنوان می‌کرد که وقتی کسی بیاید و با یک بیل مرزهای زمین مرا از بین ببرد و به زمین‌هایم دست درازی کند من ناراحت می‌شوم و با او برخورد می‌کنم.

*تشویق پدر ما را راهی جبهه کرد

وقتی دشمن به وطن ما و سرزمین ما حمله کرد شما می‌خواهید بنشینید و سکوت کنید تا اسلام، ناموس و وطن در خطر باشد. تشویق پدر موجب آن شد تا رمضان‌علی در سال 59 به جبهه برود.

بعد از آن باب علی و به ترتیب شیرعلی، نادعلی و سایران به آنها پیوستند.

*27 هزار ساعت کاری حضور در جبهه‌ها

رضایی در مورد مدت حضور برادرانش در جبهه توضیح داد که باب علی 23 ماه، شیرعلی 25 ماه، رمضانعلی 50 ماه، علی 47 ماه، شهید نادعلی 52 ماه، نورعلی 47 ماه، میرعلی 70 ماه، رجبعلی 24 ماه، احمدعلی 46 ماه و رضاعلی 8 ماه افتخار حضور در جبهه را دارند که وقتی این ماه‌ها جمع و تبدیل به ساعت کاری شود 270 هزار ساعت کاری است که از این برادران سیدعلی 15 درصد، علی 15 درصد، نورعلی 25 درصد، احمدعلی 35 درصد و رضاعلی 30 درصد جانبازی دارند.

*انتشار خبر دستگیری رجبعلی از بی‌بی‌سی

در این میان جز رجبعلی که سرباز لشکر 77 خراسان بود و 24 ماه در جبهه حضور داشت همه برادران به صورت بسیجی به جبهه اعزام می‌شدند.

در بین 10 برادر رزمنده، سردار شهید نادعلی درس و دانشگاه را رها کرد و در پاکسازی جنگل‌ها و همچنین منطقه کردستان حضور یافت و به عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات در کردستان فعالیت چشمگیری داشت که سرانجام همراه با جانشینش توسط کومله دستگیر و سپس به طرز ناجوانمردانه‌ای به شهادت رسید که حتی خبر دستگیری‌اش چندین بار از طریق رادیو بی بی سی منتشر شد و مدتی بعد پیکر او را در منطقه‌ای در کردستان یافتند.

سیدعلی رضایی که یکی دیگر از 10 برادر ایثارگر این خانواده است، می‌گوید: در بعضی از مقاطع و برخی عملیات‌ها همه ما برادران در منطقه بودیم و حتی یک بار پدر نیز به مدت سه ماه در کردستان با ما همراه بود.

* من آرپی جی زن بودم، رضاعلی تیر بارچی، رجبعلی سرباز......

ما برادران نیروهای پیامی بودیم که با دریافت خبری مبنی بر شروع عملیات به جبهه اعزام می‌شدیم که تعدادی از ما در گردان صاحب‌الزمان بعضی‌ها در گردان مسلم و برخی نیز در گردان امام محمد باقر(ع) عضویت داشتیم و در منطقه یکدیگر را می‌دیدیم و اتفاق می‌افتاد که به غیر از زنان خانه و برادر کوچک‌مان مرد دیگری در خانه نباشد به گونه‌ای که حتی بعد از مراسم چهلم شهادت برادرمان بار دیگر همه با هم به منطقه بازگشتیم.

از سیدعلی فرزند دوم خانواده در مورد مسئولیت‌های برادران در جبهه پرسیدم. درنگی کرد و گفت: من آرپی جی زن بودم، رضاعلی تیربارچی، رجبعلی سرباز، نادعلی فرمانده اطلاعات عملیات، احمدعلی در بخش‌های مختلف، فرمانده دسته، معاون دسته یا گروهان، میرعلی پیک، فرمانده دسته در گردان امام محمد باقر و پیک شهید بلباسی، نورعلی فرمانده دسته و معاون گردان، علی فرمانده دسته و معاون گروهان و معاونت یک محور در شلمچه.

*هیچ درخواستی نکردیم

اما تاکنون در هیچ جایی این مسائل را بیان نکردیم و این نخستین باری است که چگونگی حضور یا مدت حضور ما در جبهه بیان می‌شود.

هر چند مدارک و اسناد حضورمان در جبهه و مدارک جانبازی‌مان در سپاه شهرستان و استان وجود دارد اما در بحث جانبازی ما هیچ امکاناتی را از بنیاد نخواستیم و این الگو را از پدر به یادگار داریم که زمان شهادت سردار نادعلی هیچ چیزی را از بنیاد درخواست نکرد و گفت: این حق است و همه ما باید برویم و من نیاز به مال دولت ندارم.

این دو برادر می‌گویند: برادران ما خاطرات زیادی دارند که خودشان باید بیایند و خاطرات دوران دفاع مقدس را بیان کنند.

*مادر کنار پیکر فرزندش: شهادتت مبارک

اما از مادر شهید نادعلی که پیرزنی اهل دل بود در مورد فرزند شهیدش پرسیدم و اینکه چگونه با فراغ فرزندانش که ماه‌ها در مناطق مختلف عملیاتی حضور داشتند، کنار می‌آمد، پاسخ داد: پسرانم برای رضای خدا، حفظ ناموس، اسلام و دفاع از امام می‌جنگیدند و هرگز از رفتن آنها ناراحت نشده و مانع رفتن آنها نمی‌شدم و حتی هنگامی که جنازه نادعلی را در بیمارستان قائمشهر دیدم، گفتم: شهادتت مبارک و گفتم: خدایا این قربانی را بپذیر و حاضرم دیگر پسرانم را در راه تو و رضای تو قربانی کنم.

وقتی برای مراسم پسرم نادعلی مقداری وسیله از بنیاد آوردند گفتم اینها را ببرید و به کسانی که نیازمند هستند بدهید، افتخار می‌کنم که پسرم را در راه خدا دادم و باکی ندارم بقیه را هم در راه خدا بدهم، لحظه خداحافظی با شیرزنی که صلابت و روحیه سال‌های مقاومت را همچنان بر پیشانی دارد، سخت بود اما از این خانواده خداحافظی کردیم و به راه افتادیم.

به اطراف نگاهی می‌اندازم تا چشم کار می‌کرد زمین بود و جالب آن که هیچ حصاری نیز گرداگرد خانه را محصور نمی‌کرد و فقط چند سگ نگهبان، آلونک گوسفندان و تعدادی درخت خودنمایی می‌کردند.

این مسئله ذهن مرا به دور دست‌ها می‌برد که چگونه این شیرزن فداکار در طول سال‌های دفاع مقدس در نبود مردان خانه و تنها در کنار دختران خود ماه‌ها و سال‌های حضور فرزندانش در مناطق عملیاتی را در این منطقه خالی از سکنه پشت سر گذاشته است.

بی‌شک فرزندان این مرز و بوم تا همیشه تاریخ وامدار این مجاهدت ماندگار خواهند بود.

===================

گزارش از مهری کهن‌روز افراپلی

انتهای پیام/ب10/گ1003

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

اخبار مرتبط

نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول