اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

به بهانه سالروز ورود آزادگان به میهن

ای شیرمردان در بند، شما را ملائکه‏الله فراموش نخواهند کرد

خبرگزاری فارس: 26 مرداد ماه، سالروز ورود آزادگانی به میهن اسلامی است که رهبر کبیر انقلاب اسلامی آنها را «شیرمردان در بند» می‏خواندند و در وصفشان فرمودند:«شما را ملائکه‏الله فراموش نخواهند کرد».

ای شیرمردان در بند، شما را ملائکه‏الله فراموش نخواهند کرد

به گزارش خبرگزاری فارس از شرق استان تهران، ما را چه رسد که با این قلم‏های شکسته و بیان‏های نارسا در وصف شهیدان، جانبازان، مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل‏الله جان خود را فدا کرده، سلامت خویش را از دست داده ‏و یا به دست دشمنان اسلام، اسیر شده‏اند، مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم؟

زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعلام کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جان‏بازی کرده‏اند.

قلم از وصف آنانی عاجز است که امامشان در وصفشان فرماید: «پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدا، اسرا، مفقودین و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آورده‏اند، کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم و ائمّه اطهارند، پیروزی و شکست برای آنها فرقی ندارد».

و به راستی که پیروزی و شکست در نبرد مادی برای هیچ یک از شهدا، اسرا، مفقودین و معلولین راه نظام اسلامی تفاوتی نمی‏کند و آنها در حقیقت به پیروزی غایی که همان اعتلای کلمه "الله" است، می‏اندیشند.

چه زیبا فرمود بنیان‏گذار کبیر انقلاب اسلامی که «بار الهی، اسرای ما اسیر جانی‏ترین دژخیم زمان می‏باشند، مقاومت آنها دنیا را شگفت‏زده کرده است، هر چه زودتر آنها را برای خدمت به تو و بندگانت آزاد فرما و به خاندان محترم همه صبر و اجر و سلامت و مغفرت عنایت فرما».

"جانی‏ترین دژخیم زمان" تنها یک تعبیر نیست، تنها چند واژه به هم ریسمان شده نیست، تنها یک توصیف نیست.

«جانی‏ترین دژخیم زمان» یک واقعیت است. یک حقیقت انکارنشدنی، آنجا که نشانه اسلحه‏ سربازی بعثی، لباس و کمر مجاهد انقلابی‏مان را می‏شکافد. آنجا که آب دهانش روی سر و صورت سرباز دل‏داده ایرانی می‏نشیند. آنجا که رمضان تا رمضان روزه‏اش وصل می‏شود. آنجا که هنوز ردّ کابل‏ها و شیلنگ‏ها بر تنش خودنمایی می‏کند.

باز چه زیبا تعبیر کرد اماممان که «اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادی‏اند و احرار جهان آنان را زمزمه می‏کنند. مفقودین عزیز محور دریای بیکران خداوندی‏اند و فقرای ذاتی و دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند».

مگر می‏توان عباراتی زیباتر از تعابیر بنیان‏گذار کبیر انقلاب درباره اوصافتان بکار برد؟ درباره شمایی که سرود آزادی‏اید.

26 مرداد ماه، سالروز ورود آزادگانی به میهن اسلامی است و شما، «ما را با فداکاری‏ها و خدمتتان خجل کرده‏اید، شما حجّت را بر ما تمام کرده‏اید، شما با کارهای خودتان سبب مباهات و افتخار پیامبر اکرم (ص) شده‏اید، شما امام زمان (عج) را رو سفید کرده‏اید»

اسرای ما به تعبیر پیر راهشان، محبوب ما هستند، محبوب ملّت ما هستند و یکی از این اسطوره‏ها، بی‏شک «علی‏رضا قاسمی‏فرزاد» است که 2007 روز اسارت را در کارنامه رزمندگی خویش دارد.

گفت‏وگویی که در ادامه می‏خوانید، حاصل نشست صمیمی و البته بسیار فشرده خبرنگار فارس با وی است که تقدیم حضورتان می‏شود.

* فارس: آقای قاسمی، بسیار خرسندیم که امروز در خدمت جانباز و آزاده‏ای هستیم که 2007 روز اسارت در کارنامه‏اش می‏درخشد. گویا، نوجوانی بودید که عازم جنگ شدید، چطور این شناخت و بینش در شما ایجاد شد که درس و مدرسه و خانواده را رها کردید و به جبهه‏های نبرد رهسپار شدید؟

قاسمی‏فرزاد: شناخت و بینش عمیق و بصیرت بسیار زیادی در بین رزمندگان و اسرای ایرانی وجود داشت و به واقع می‏توان گفت که همین بصیرت و شناخت بود که یک نوجوان 14 یا 15 ساله را در آن سنّ حساسش تا خط مقدم جبهه می‏کشاند.

بسیاری از این دست نوجوانان، در مبارزه با دشمن بعثی و مقابله با کسانی که اعتقادات ما را نشانه رفته بودند، وارد میدان شدند و در رویارویی‏های ناجوانمردانه مجروح، اسیر، مفقودالأثر یا در نهایت شهید شدند.

این نوجوانان زمانی که اسیر می‏شدند، هیچ وقت حاضر نبودند که از اعتقادات راسخ خود دست بردارند و آنها تا آخر بر همین مبنا ایستادند و پس از اسارت نیز با همین روحیه و رویکرد زندگی می‏کنند.

* فارس: به نظر شما، این اعتقاد راسخی که فرمودید هنوز هم پس از 25 سال پا برجاست؟

قاسمی‏فرزاد: بله. تا امروز که بیش از 25 سال از آن وقایع می‏گذرد، اکثریت آزادگانی که ما می‎‏شناسیم، همان اعتقاد راسخ، ایستادگی و صلابت را دارند و شاید این اعتقادات امروز مستحکم‏تر نیز شده باشد.

بدون شک بصیرت، شناخت و آگاهی آزادگان در زمان حاضر بیش از دوران نوجوانی آنها شده و به طور قطع، اطلاعاتی که امروز آزادگانی نظیر من دارند، آن زمان که 15 یا 16 ساله بودند، نداشتند.

حضور در جبهه‏های حق علیه باطل و چشیدن طعم اسارت، در حقیقت لطف و عنایت خداوند متعال بود که نسبت به بسیجیان و ملت غیور ایران داشت و ما هیچ وقت با آن کمی سن و بی‏تجربگی، دچار دوری از مسیر اسلام، ولایت و نظام اسلامی نشدیم.

* فارس: از اردوگاه بیشتر بگویید. کسانی در جمع شما بودند که از راهنمایی‏هایشان استفاده کنید؟

قاسمی‏فرزاد: بله. امروز خداوند متعال را شکرگزار هستیم، چرا که در اردوگاه‏ و زمان اسارت، کسانی در کسوت روحانیت یا مسئولان سپاه وجود داشتند که اسرا را راهنمایی می‏کردند.

آنها نمی‏گذاشتند کسی که حتی تنها احساس می‏شد ممکن است کمی از مسیر دور شود، به راه انحراف کشیده شود.

بزرگان اردوگاه، همه اسیران جنگی را با زبان نیک و رفتار شایسته خود در مسیر درست و مدار انقلابی قرار می‏دادند و شخصیت نوجوانان نیز بر همین اساس شکل می‏گرفت.

دوران اسارت به شکل واقعی یک دانشگاه بزرگ بود که با هیچ یک از دانشگاه‏های آکادمیک امروزی قابل قیاس نیست.

در این دانشگاه، درس را با ممارست و تمرین به اسرا آموزش می‏دادند و این یادگیری‏ها هیچ وقت فراموش نشد، نمی‏شود و نخواهد شد.

* فارس: با اقدامات سخت‏گیرانه و به خصوص عملیات روانی رژیم بعثی در اردوگاه چگونه مقابله می‏کردید؟

قاسمی‏فرزاد: در ارتباط با ارتباط راسخی که رزمندگان اسلام و اسرا داشتند، باید گفت ما در اردوگاهمان بیش از 2 هزار نفر اسیر بودیم و زمانی که اعلام شد، قرار است پس از پذیرش قطع‏نامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، اسرا به زیارت عتبات عالیات بروند، اسرا به سرعت ترفند صدام را دریافتند و از پذیرش آن امتناع کردند.

صدام آن زمان گفته بود که اسرا میهمانان ما هستند و به طور شفاف برای اسیران اصطلاح "میهمان" را به کار برده بود؛ ولی ما نمی‏دانیم چه میهمانی بودیم که با کابل، شیلنگ و کتک از ما پذیرایی می‏کردند.

صدام گفته بود می‏خواهیم میهمانان خود را به زیارت عتبات عالیات ببریم؛ اما هنگامی که گروه‏های نخست اعزام شدند، متوجه شدیم که از اسیران ایرانی در همین حال فیلم‏برداری می‏کنند.

به همین خاطر، وقتی نوبت به گروه آخر که ما در آن حضور داشتیم رسید، در حالی که تعدادمان حدود 500 نفر بود، همگی به اتفاق تصمیم گرفتیم که به این زیارت نرویم.

* فارس: یعنی شما و هم‏سنگرانتان، زیارت عتبات عالیات را به خاطر فیلم‏برداری بعثی‏ها از دست دادید؟

قاسمی‏فرزاد: همه اسرا اعتقاد داشتند که نمی‏توان با کاروان یزید به زیارت امام حسین (ع) و حضرت امیرالمؤمنین (ع) رفت و این کار نیز چند دلیل عمده داشت.

در مرحله نخست، بر روی اتوبوس‏هایی که قرار بود برای اعزام به مناطق زیارتی سوار شویم، عکس صدام حسین چسبانده شده بود.

همچنین از نحوه اعزام و زائران ایرانی که اسرای رنج کشیده بودند، فیلم‏برداری می‏کردند تا به امور تبلیغاتی خود برسند.

این اتوبوس‏ها قبل از اذان صبح حرکت می‏کردند و نماز اسرا به همین خاطر از بین می‏رفت و یکی از دلایل مخالفت با اعزام نیز شاید همین مسئله بود.

* فارس: هنگامی که اسیر شدید، می‏خواستند با تیر خلاص شما را به شهادت برسانند. می‏دانیم که حتی تا مرحله کشیدن گلنگدن هم رفتند، شما بر روی زانوهایتان نشانده شده بودید، آن زمان چه حسی داشتید؟

قاسمی‏فرزاد: فقط شهادتین می‏گفتیم. آن موقع افکاری که بیشتر به ذهنم می‏آمد، نگرانی برای پدر و مادرم بود و مقداری ترس از اینکه به هر حال خودمان را در محضر خداوند متعال گناهکار می‏دانستیم.

آن لحظه بیشتر نگران بودم که وضعیت آن دنیای من چه می‏شود و اکنون که می‏خواهم با سئوال و جواب و حساب و کتاب اعمالم مواجه شوم، چه جوابی باید بدهم؛ اما به طور کل بیشتر نگرانیم برای پدر و مادرم بود.

* فارس: فرمودید پدر و مادر. آنها مخالفتی با اعزام شما به جبهه در حالی که تنها 14 سالتان بود که برای بار اول اعزام می‏شدید، نداشتند؟ بار سوم که به اسارتتان ختم شد، چطور اعزام شدید؟

قاسمی‏فرزاد: روزی که برای سومین بار در حال اعزام به جبهه بودم، در آخرین لحظات پدرم به محل اعزام نیروها آمد و می‏دیدم که خیلی تشویش خاطر دارد و می‏گفت "به دلم بد آمده است و اگر می‏توانی این دفعه را به جبهه نرو".

پدرم می‏گفت "زمستان است و بگذار پس از اینکه هوا اندکی گرم‏تر شد، به جبهه اعزام شو"؛ چرا که منطقه غرب که مقصد اعزام ما بود، در آن فصل سرمای شدیدی داشت اما من با اصرار و پافشاری زیاد، بالأخره به منطقه اعزام شدم و آن نگاه آخری که پدرم داشت، برای همیشه در ذهنم مانده است.

* فارس: چه نگاهی؟ می‏توانید برایمان توصیف کنید؟

قاسمی‏فرزاد: پدرم با چشمان اشک‏بار از من و سایر رزمندگان جدا شد. آن موقع به مادرم هم خبر نداده بودم که در حال اعزام هستم.

به همین خاطر هنگامی که سرباز عراقی، گلنگدن اسلحه‏اش را کشید، بیشتر به فکر والدینم افتادم که پدر و مادرم پس از من چه می‏شوند.

من فرزند بزرگ خانه بودم و به طور طبیعی پدر و مادرم علاقه خاصی به من داشتند، اما هنگامی که گلنگدن کشیده شد، به خودم گفتم خیلی طول نمی‏کشد و شاید کمتر از چند ثانیه به خیل دوستان شهیدم می‏پیوندم.

* فارس: آن لحظه مجروح هم شده بودید و اوضاع برایتان خیلی سخت شده بود. افسر ارشد عراقی ناگهان از کجا پیدایش شد؟

قاسمی‏فرزاد: چون قبل از این صحنه نیز تیر خورده بودم، به خودم می‏گفتم که تا متوجه شویم تیری از اسلحه خارج شده، کارمان تمام شده است؛ چرا که آنها تیر خلاص را در قلب یا سر رزمندگان شلیک می‏کردند.

اما ناگهان، افسر ارشد ارتش عراق دستور داد که شلیک نکنید و اسرا را به عقب برگردانید.

برای ما جای تعجب بود که افسر ارتش بعث به چنان منطقه صعب‏العبوری آمده بود و شاید اگر فردی می‏خواست به آن منطقه بیاید، باید با حیوان چهارپا یا چرخبال می‏آمد.

این آدم را انگار از آسمان آورده بودند و با لباس اتوکشیده، کفش واکس زده و صورت اصلاح کرده‏اش گذاشته بودند جلوی ما. یک لحظه پیش خودمان می‏گفتیم که این فرد از کجا آمد.

* فارس: عکس‏العمل سربازان عراقی آماده شلیک هنگام دریافت این دستور چه بود؟

قاسمی‏فرزاد: زمانی که افسر ارتش دستور داد تیراندازی نکنید، سربازانی که می‏خواستند اسرای ایرانی را به رگبار ببندند، منقلب شدند و مشاهده می‏کردیم که اعصابشان به هم ریخته است.

سربازان عراقی با آن شدت خشم و عصبانیتی که داشتند، به سمت ما آمدند و یکی از آنها با قنداق اسلحه و یکی با لوله اسلحه ضرباتی را به پشت و کمر ما وارد آوردند.

سرباز عراقی، وقتی لوله اسلحه‏اش را به پشت من کشید، سر نشانه اسلحه پشت کمر من را گرفت و لباس و پیراهن و البته کمرم را پاره کرد.

سربازان عراقی از تصمیم افسر مافوقشان بسیار ناراحت شده بودند؛ چرا که انتظار نداشتند فرمانده آنها چنین دستوری بدهد و حتی مقداری از خشم و غضب خود را با پرت کردن آب دهان و ضربات مشت و لگد نشان می‏دادند.

* فارس: سوم فروردین سال 1364 و در نخستین روزهای سال نو اسارتتان آغاز شد. نوروز در جبهه چه حسی برایتان داشت؟

قاسمی‏فرزاد: در ایام نوروز بیشتر رزمندگان به فکر اینکه سال جدید فرا رسیده است، نبودند و اغلب در حال تجزیه و تحلیل کارهای پیش‏بینی شده در زمان جنگ بودیم تا اینکه بخواهیم به طور عادی و مثل همه مردم به سال نو و عید نوروز فکر کنیم.

تنها، روز نخست سال جدید در سنگرها گفته می‏شد که امروز عید است و با قوطی‏های کمپوت و خوردنی‏های مختصری که داشتیم به طور خیلی اجمالی این روز را جشن گرفتیم.

عید نوروز برای ما در حد یک یا دو ساعت بیشتر طول نمی‏کشید و در همان سنگرهایی که بودیم، سال جدید را گرامی می‏داشتیم.

در منطقه برون‏مرزی که ما مسئولیت اجرای عملیات را در آن داشتیم، 12 نفر در سه سنگر چهار نفره سازمان‏دهی شده بودیم؛ اما زمانی که حمله شد، همگی منسجم شدیم و در یک نقطه ایستادیم.

* فارس: تیر ماه آن سال یعنی 64 که اسیر شدید، ماه مبارک رمضان بود. روزه هم می‏گرفتید؟

قاسمی‏فرزاد: ماه رمضان را در اردوگاه با تمام خلوص نیت برگزار می‏کردیم و عشق اسرا به این ماه عزیز الهی و اعتقاد به اینکه همه میهمان خدا هستند، بسیار دیدنی بود.

ما در ماه مبارک رمضان به قولی به طور رسمی روزه بودیم اما در 11 ماه بقیه سال هم به واسطه اینکه چیزی پیدا نمی‏شد که بخوریم، روزه می‏گرفتیم.

به یادم می‏آید زمانی ما یک سال و نیم به طور مستمر و پشت سر هم روزه بودیم و در حقیقت رمضان به رمضان وصل می‏شد.

* فارس: افطار و سحری چه غذایی می‏خوردید؟

قاسمی‏فرزاد: در اردوگاه‏های بعثی، سحری به اسرا نمی‏دادند و شیوه آنها برای تغذیه اسرا در تمام سال صبحانه، ناهار و شام بود.

برای صبحانه، آشی به نام "شوربا" که غذای رسمی ارتش عراق در صبح بود، به اسرای ایرانی می‏دادند و این آش تنها متشکل از عدس، لپه و مقدار اندکی برنج بود.

برای ظهرها هم اندکی برنج با خورشی که فاقد گوشت بود و بعضی مواقع پیازچه یا رب به آن اضافه می‏شد، به اسرای جنگی می‏دادند.

هنگام شب هم آبگوشت غذای سازمانی ارتش عراق بود که با گوشت برزیلی و منجمد درست می‏شد یا حتی بعضی مواقع مرغ‏های منجمد می‏آوردند و به عنوان شام در اختیار اسرا قرار می‏دادند.

بعد از آن تاریخ، گوشت و مرغ از نظر اغلب اسرا افتاد و هم‏اکنون هم بیشتر آزادگان آن طور که باید گوشت و مرغ مصرف نمی‏کنند.

آش شوربایی که به اسرا می‏دادند، در لیوان خودمان تا شب نگه می‏داشتیم و با توجه به اینکه نوعی حالت ترشیدگی پیدا می‏کرد، به محض اینکه آن را می‏خوردیم، تمام سیستم گوارشی ما را به هم می‏ریخت.

برنج ظهر را هم برای سحر نگه می‏داشتیم و آب آبگوشت شب را برای نرم کردن برنج استفاده می‏کردیم.

گوشت کوبیده آن را هم که بوی بسیار بدی می‏داد، نمی‏توانستیم استفاده کنیم و با همین اوصاف بود که ماه مبارک رمضان را روزه می‏گرفتیم.

* فارس: ارتباطتان با سایر اسرا در اردوگاه چگونه بود؟

قاسمی‏فرزاد: در اردوگاه عراقی‏ها، اسیران ایرانی با هم ارتباط عاطفی قوی و جالب توجهی برقرار کرده بودند و همه آنهایی که در اردوگاه در اسارت بودند، به شکل ویژه‏ای همدیگر را برادر می‏دانستند.

آنهایی که مسن‏تر بودند، به عنوان برادر بزرگ‏تر و کسانی تلقی می‏شدند که جایگاه پدری در حق بسیاری از نوجوانان و جوانان داشتند و همه احترام ویژه‏ای برای آنها قائل بودند.

آنهایی که هم سن و سال ما بودند، ارتباط رفاقتانه و دوستانه نزدیکی داشتیم و در برخورد با اسرایی که کم‏سن و سال‏تر از ما بودند، نیز مقام ارشدی و معلمی را ایفا می‏کردیم.

هنگامی که سال‏های بعد، چند نفر از اسرای ایرانی وارد اردوگاه ما شدند که آن زمان دیگر سنشان از ما کمتر بود، تلاش می‏کردیم تا برایشان به طور مستمر جلسات توجیهی و توضیحی برگزار کنیم و تبیین نقشه راه و مسیر انقلاب به خوبی برای این دست از افراد انجام شود.

* فارس: اصول اولیه زندگی در اردوگاه چه بود؟

قاسمی‏فرزاد: چند اصل اساسی وجود داشت که در اردوگاه همه به آن پایبند بودند. نخست اینکه، اعتقاد و ایمان اسرا به هیچ وجهی نباید سست و متزلزل شود.

دوم اینکه، نسبت به دشمن و متجاوزان به خاک و میهن اسلامی‏مان باید حالت خصومت و ارتباط خصمانه همواره حفظ شود و ما دشمن را همیشه دشمن می‏دانستیم و تفکر همه این بود که حتی یک گام هم نباید به دشمن نزدیک شد.

نکته بعدی این بود که سلامت جسم و روح اسرا باید تضمین می‏شد و برای هر کدام از این محورها هم برنامه‏های خاصی تدارک دیده بودیم.

در امور اعتقادی و مباحث فردی، نماز شب‏ها، تلاوت قرآن، روزه و . . . برنامه‏هایی پیش‏بینی کرده بودیم.

در این زمینه که باید همواره دشمن را دشمن دانست نیز به طور مستمر به برگزاری نشست‏های توجیهی و بصیرتی در اردوگاه و در جمع اسرا اقدام می‏شد.

همچنین در حوزه سلامت و بهداشت جسم و روح نیز برنامه‏ریزی کرده بودیم و سعی ما بر این بود تا اوقات فراغت اسرا به ویژه آنهایی که خانواده و فرزند داشتند، کمتر باشد تا در فکر و خیال فرو نروند و سعی می‏شد این قبیل افراد به نوعی فراغ بال زیادی نداشته باشند تا بر روی آنها تاثیر بگذارد.

* فارس: برنامه‏های تفریحی هم در اردوگاه داشتید؟

قاسمی‏فرزاد: جلسات و برنامه‏های فرهنگی و ورزشی در اردوگاه پیش‏بینی شده بود و بعدها وقتی صلیب سرخ جهانی از اردوگاه ما بازدیدی داشت، تعداد توپ بازی آورده بودند که در اختیار اسرا قرار گرفت.

یکی از کارهایی که در اردوگاه، من مسئول انجام آن بودم، عهده‏داری امور فرهنگی مربوط به یک مجموعه 70 نفری بود که داخل اردوگاه انجام می‏شد.

ما با پنج- شش نفر از اسرا تمرین تئاتر می‏کردیم و به مناسبت‏های مختلف اجرای برنامه داشتیم.

اگر مناسبت شاد و سرورآفرین بود، نمایش‏های طنز و خنده‏دار اجرا می‏شد و اگر مناسبت‏‏هایی مانند شب قدر، شهادت ائمه و ... را داشتیم، نمایش‏های حزن‏انگیز را در اردوگاه به مرحله اجرا درمی‏آوردیم.

در اکثر اوقات نیز سعی می‏شد تا یاد و خاطره شهدا در جمع اسرا زنده نگه داشته شود و خاطرات آنها را بازگو می‏کردیم.

* فارس: اسارت در یک جمله از نظر شما چه تعریفی دارد؟

قاسمی‏فرزاد: اسارت در یک جمله برای ما دانشگاهی بسیار سازنده بود و انسان‏هایی را که در مسیر الهی قرار داشتند، فولاد آبدیده کرد و با وجود همه سختی‏ها و مشقت‏ها، مردانی محکم و استوار ساخت.

==============

گفت‏وگو از: سپیده سیر

==============

انتهای پیام/ع10/گ1003

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

اخبار مرتبط

نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول