اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

گزارش فارس دار و ندارهای یکی از روستاهای محروم گناباد

روستایی با خانه‌های گِلی، خدا کند پای لرزان زلزله به اینجا نرسد

خبرگزاری فارس: نوشتن محرومیت دردآور است حال آنکه از نزدیک و با تمام وجود آن را حس کنی آن هم در روستایی در 30 کیلومتری گناباد، با خانه‌های گلی و انباشته‌ای از وعده‌های مسئولان، راستی خدا کند پای لرزان زلزله به این روستا نرسد.

روستایی با خانه‌های گِلی، خدا کند پای لرزان زلزله به اینجا نرسد

به گزارش خبرگزاری فارس از گناباد، آفتاب در حال غروب و است و خورشید در پس آخرین روزهای ماه مبارک رمضان آرام آرام غروب می‌کند.

امروز به همراه جمعی از خبرنگاران قصد عزیمت به یکی از روستاهای محروم شهرستان گناباد را کرده‌ایم تا افطار یکی از روزهای ماه مبارک رمضان را در کنار مردمی با دست‌های مهربان اما خالی باشیم چون که گفته می‌شود بسیار فقیر و محرومند هستند.

اگر چه روستا در 30 کیلومتری گناباد از سمت جاده بجستان قرار دارد از راه فرعی و از سمت دشت عمرانی به کمر زیارت نزدیک است.

تصورم از محرومیت رافقط در حدی شنیده بودم که بسیاری از این شنیده‌ها چون مغایر با آنچه بود که می‌دیدم در باورم نمی‌گنجید تا اینکه مبارک رمضان راهی روستایی به نام کلاته کلوخ می‌شویم.

در ابتدای راه که جاده هنوز آسفالت است شنیده‌های گذشته در ذهنم جایگزین می‌شود تا اینکه ماشین وارد جاده خاکی می‌شود جاده‌ای که در اطراف آن جز سنگ و خاک و خار چیزی مشاهده نمی‌گردد.

در ذهنم تصوراتم از محرومیت روستا را مرور می‌کنم مسیر راه به قدری فراز و نشیب و سنگ دارد که حتی مجال فکر کردن هم نمی‌دهد و من تصوراتم را می‌گذارم تا با واقعیت روستا گره بزنم.

روستایی با خانه‌های گِلی، خدا کند پای لرزان زلزله به اینجا نرسد!

بعد از حدود 45 دقیقه روستا از دور در میان خاک‌ها نمایان می‌شود روستایی با خانه‌های گنبدی و گلی که با نخستین نگاه آرزو می‌کنم کوچک‌ترین زلزله‌ای در این منطقه واقع نشود و گرنه همه هلاک می‌شوند.

تعداد انگشت شماری درخت به چشم می‌آید و استخری که کمی آب دارد و لجن‌های اطراف آن اجازه لحظه‌ای تأمل در آنجا را نمی‌دهد، آنچه که می‌دیدم همه معادلات تصوراتم را بر هم می‌زد گویی وارد دورانی دیگر شده‌ایم.

رسم مهمان‌نواری در عین نداری

وقتی از ماشین پیاده می‌شوم و از نزدیک حقیقت فقر و نداری را در بین مردم روستا حس می‌کنم وجودم غرق درد می شود محرومیت و فریادهای خفته بیچارگی و درد در چشمان تک تک مردم روستا از پیرمرد چندساله گرفته تا کودکان خرد دیده می‌شود.

کودکانی که صورت‌های سوخته آنان نشان از زجر آفتاب و روزگار دارد، کودکانی که در عین نداری رسم مهمان‌نوازی را با همان نداشته‌ها یاد گرفته‌اند، کودکانی که در چشمانشان امید به آینده موج می‌زند ولی خشم روزگار و برخی کم توجهی‌ها  امیدشان را به یاس مبدل ساخته است.

غرق در حقیقتی هستم که در خیالم هم نمی‌گنجد که فریادهای زنی رشته افکار ذهنم را پاره می‌کند.

یکی از اهالی روستاست در حالی که فرزند خردسال خود را در آغوش دارد، فریاد می‌زند به فریاد ما برسید، ما مسلمانیم نه کافر و یزید و این جمله‌ای ست که مدام تکرار می‌کند، جمله‌ای که سبب می‌شود اشک در چشمان خیلی از همکاران حلقه بزند.

وی می گوید: خانه‌ای کلوخی دارم که از در و دیوارش مار و عقرب می‌ریزد و هر لحظه ممکن است زیر آوار بچه‌هایم فدا شوند.

این ساکن روستا می‌افزاید: در این روستا نه آبی هست نه بهداشتی نه خانه درستی و سالمی، هیچ‌کس برای ما کاری نمی‌کند نمی‌دانیم به کجا و چه کسی دردمان را بگوییم.

هنوز ذهنم نتوانسته با درد حرف‌های زن خود را همگام سازد که مردی که هماهنگی امور روستا بر عهده اوست و راهنمای ماست، در میان خبرنگاران مشغول صحبت می‌شود: این روستا زیر نظر بخشداری مرکزی است اگر چه شناسنامه‌های جدیدش نام پسکلوت را یدک می‌کشند.

محمد پریسوز این گونه صحبتش را ادامه می‌دهد: این روستا که در 30 کیلومتری گناباد قرار دارد که 13 کیلومتر آن خاکی است و با 31 خانوار تعداد 140 نفر جمعیت دارد.

وی می‌افزاید: شغل اغلب مردها دامداری است اگر چه برخی کارگر چاه موتورهای اطراف هستند و زمین کشاورزی چندانی ندارند، نه آبی برای زراعت دارند و نه خشکسالی به هیچ محصولی مجالی برای سر برآوردن از خاک می‌دهد.

پریسوز می‌افزاید: کوپن‌های نفتشان را باید از قنبرآباد و هماهنگی‌های شورا و دهیاری تهیه کنند.

وی بیان می‌دارد: در سال 75 که برای آمارگیری به این روستا آمدند اکثر مردم در منازل نبودند چون شغل اکثر آنها دامداری است و مشغول دامداری در محل دام‌های خود بودند و متاسفانه این جا را زیر 20 خانوار معرفی کردند که مشکلات اساسی این روستا ناشی از همین قضیه است.

این ساکن روستا ادامه داد: اکثر تحصیلات مردم این روستا پنجم ابتدایی است و دلیل آن هم وجود یک مدرسه ابتدایی با 5 کلاس است، پنجم را که می‌خوانند فقر و بعد مسافت و نیاز به نیروی کار سبب می‌شود تحصیل را رها کنند و به دنبال لقمه نانی برای بقای خود باشند.

وی با اشاره به وضعیت بد حمام و شستشو در این روستا می‌گوید: حمام عمومی روستا بلا استفاده است اما به دلیل عدم کارشناسی درست و احداث آن پائین‌تر از سطح زمین در مجاورت قنات و همچنین قرار گرفتن آن روی یک لایه سنگی و عدم امکان درست دفع فاضلاب و نشت آب قنات و به آب افتادن آن، در حال حاضر بلا استفاده مانده و تدبیرهایی همچون کندن کانال هم راهگشا نشد.

پریسوز حمامی را نشان می‌دهد که حمام اعیونی روستاست و ما با تصور آنچه که از حمام داریم به دیدن آن می‌رویم که متاسفانه با دخمه‌ای مواجه می‌شویم که نامش حمام است و باید تا کمر خم شوی که داخل آن را ببینی، حمامی که مورد استفاده 3 خانوار است.

جای تامل دارد که استحمام در این دخمه‌های تاریک و آلوده بیماری‌زا نباشد.

کف پوشش سیمان و دیواره گلی و آجری است که لایه‌ای از دود سیاه آن را پوشانده است.

دیدن این حمام‌ها وقتی دل آدم را بیشتر به درد می‌آورد که از زنان آن محل شنیدیم که می‌گفتند حمامشان ماهی یک بار است چون نه آبی دارند که استحمام کنند و در زمستان هم سرمای خشک و سوزنده هوا سبب می‌شود آلودگی وجودت را به سرمای خشک زمستان ببخشی.

از این حمام‌ها برخی در خانه‌های خود داشتند که البته این اعیانی‌ترین آنها بود، درهای برخی حمام‌ها یک لحاف کهنه بود و برخی درهای حلبی داشتند.

یکی دیگر از افراد جوان مطلع روستا می‌گوید: این روستا 30 خانوار جمعیت و با دو روستای دیگر اطراف یعنی کلاته نو و محمدآباد تنها 2 کیلومتر فاصله دارد.

وعده ساخت خانه‌ها با بازنشستگی مسئول بایگانی می‌شود

وی می‌گوید: در سال 88 نماینده وقت به روستایشان رفت و یکی از مسئولان کشوری مسکن و شهرسازی را برای بازدید برده است، آن مسئول هم قول ساخت 70 واحد مسکونی برای اهالی 3 روستا را داده و برای انجام مقدمات کار هم هر خانواده مبلغ 60 هزار تومان پرداخت کرده‌اند، اما کاری انجام نشده است.

گویا در جواب پیگیری مردم روستا گفته‌اند مسئول مربوطه بازنشسته شده و کسی هم جوابگو نیست.

وی از قول‌های مسئولانی می‌گوید که مخصوصا هنگام انتخابات در روستا زیاد تردد می‌کنند و جنبه تبلیغی دارد اما پا را که از روستا بیرون گذاشته‌اند همه چیز را به فراموشی می‌سپارند.

در ادامه زنی از بچه‌ای سخن می‌گوید که به دلیل عقرب گزیدگی و فاصله و راه روستا و عدم دسترسی به امکانات درمانی فلج شده است.

وی می‌افزاید: در این روستا زنانی هستند که از شدت عفونت ناشی از آلودگی آب جان خود را از دست داده‌اند.

این زن می‌گوید: زمستان‌ها از هیزم به دلیل دسترسی سخت به نفت استفاده می‌کنند که در زمستان گذشته جوانی 23 ساله از روستا به دلیل استفاده از همین هیزم‌ها جان خود را از دست داده است.

زن دیگری می‌گوید: فرزندم در کودکی پای خود را به دلیل افتادن در تنور از دست داده است و اکنون با یک پای عفونت زده و چرکین روزهای جوانی خود سپری می‌کند.

وی می افزاید: به بهزیستی برای کمک مراجعه کرده‌ایم که متاسفانه جوابی نگرفته‌ایم.

وی اظهار می‌کند: اگر کسی مریض شود برای رفتن به گناباد باید ماشین کرایه کنیم که 10 هزار تومان می گیرند اگر همه نداشته باشی باید بمیری مثل زن جوانی که 2 سال پیش موقع زایمان دچار مشکل شد و تا به شهر رسید تحمل او تمام شد و جان خود را از دست داد.

یکی دیگر از اهالی می‌گوید: جوان معتادی در روستا نیست و کسی از اهالی روستا به حج مشرف نشده است برخی کربلا یا مشهد رفته‌اند.

راه حل مشکلات روستا؛ بروید وام بگیرید!

یکی دیگر از اهالی می‌گوید: وقتی از مشکلات شکایت به مسئولان می‌بریم می‌گویند بروید وام بگیرید اما آنها که می‌دانند وضعیت ما چگونه است نه قدرت بازپرداخت داریم نه ضامن معتبر و کارمند، به فکر نیستند راهی جلو پای ما بگذارند که در توان ما باشد.

احمد پل شکسته می‌افزاید: در طرح‌های زودبازده من را معرفی کردند که وامی به مبلغ 10 میلیون و 800 هزار تومان برای خرید تراکتور دریافت کنم و من دو هفته متوالی به بانک رفتم و یک سند منزل در بیلند هم بردم اما، بانک در کمال تعجب از من خواست سند شهری ببرم تا وام تراکتور در روستا را بدهم و این وام را ندادند.

زنی از اهالی روستا می گوید: زنان روستا به تازگی یک کلاس خیاطی در حسینیه دارند و با رغبت و رضایت در آن شرکت می‌کنند.

وی می‌افزاید: برخی زنان از راه جمع‌آوری اسپند و فروش آن در آفتاب سوزان در حالی که روزه دارند اندک پولی بدست می‏آورند.

حقیقت محرومیت را حس کردم

با دیدن روستا و شنیدن حرف‌های دردآور مردم که اکثر آنان بر خلاف تصور ما بودند حقیقت محرومیت را با تمام وجود حس می‌کنم و زمانی این حقیقت تلخ دلم را به درد می‌آورد و این جای تامل بسیار برای همه دارد به ویژه مسئولینی که به گفته این مردم به روستا آمده‌اند دردها را دیده و شنیده‌اند ولی بعد از رفتن پشت سر خود را هم نگاه نکرده‌اند و به گفته یکی از اهالی قول‌هایشان را با خود بازنشسته کرده‌اند.

داخل روستا که راه می روی حس عجیبی به تو دست می دهد کنار بعضی از خانه‌ها زنان و مردان جوان یا پیر به همراه کودکانی ایستاده‌اند و چشم به نوشته‌های ما دارند و این شک که آیا این افراد خواهند توانست واسطه‌ای برای گره‌گشایی از دردهای ما شوند؟

کاش یک روز وقتی آب شهر قطع می‌ شود به یاد سختی‌های زندگی این افراد بیفتیم که از امکانات اولیه زندگی به دور هستند.

بعد از افطار مردم روستا را در تاریکی دردآوری که بر روستا حاکم شده ترک می‌کنیم در حالی که نمی‌دانیم آیا خواهیم توانست دردی از دردهای مردم این روستای محروم و زجر کشیده برداریم...

انتهای پیام/ب10/ط4001

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

اخبار مرتبط

نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول