به گزارش خبرگزاری فارس از آبادان، تب است در آبادان و همانند همیشه این تب وقتی به حد نهایت خود میرسد که یک سوی داستان و شاید تمام سوی آن روایت فوتبال باشد.
چند هفته مانده به روزهایی که انتهای هیجان است برای مردم کوچههای آسفالت و توپهای سه پوسته، همانهایی که حجب موجود در موهای سپید شده برخی از آنها، امروز دیگر اجازه نمیدهد که لاک را چند پوسته کرده یا کویهای آسفالتی را شوتی بزنند.
همان مردانی که امروز راه را پیدا کرده برای تخلیه هیجان و آن هم ورزشگاه تختی آبادان و روزهای مسابقه تیم فوتبال صنعت نفت.
میآیند مو سفید کردهها در کنار جوانانی عاشق که به واقع دلدادهاند به مهر تیمی که اشک میریزند به حزن شکستش و فریاد سرمستی میدهند به شوق پیروزیاش.
هر روزشان به یک دغدغه فوتبالی گذشته و هر ساعتشان پیگیری یک خبر از صنعت نفت و امروز آن خبر و آن دغدغه این است: فونیکهسی !
صدا میزنند او را وقتی روی نیمکت نشسته و راهی به هنرنمایی بر روی آن چهارگوش سبز رنگ پیدا نمیکند.
اعتراض میکنند به سکون مرد خوشرنگ پوست مالیایی و میطلبند بالا، پایین، چپ و راست رفتن فونی را که غایت این تحرک، نهایت هدف فوتبالی برای ایشان است.
و من هم صدا میکنم او را که بلند شو مرد. آقای گلی لیگ برتر در انتظار است، روی صندلی پلاستیکی با حرارت بالای استرس چه میکنی؟
او را صدا میزنم برای رفتن به میانه میدان و به اوج رساندن شادی در ورزشگاه تختی اما قطع میشود به یکباره صدایم وقتی ...
میگویند دیر میآید به تمرینات آن هم نه به یک بار و دو بار.
مصاحبه میکند و تهدید.
مذاکره میکند با رنگی سرخ پیش از اتمام لیگ، همراهی تیم را به بهانه نبودن در ترکیب تحریم میکند و کارناوالی از بینظمی ...
شاید حق با تو باشد پسر. شاید تو نباید بنشینی و دویدن حق توست اما به این فکر کردهای که تکلیف بند شدن سنگ روی سنگ در صنعت نفت چه میشود.
به این فکر کردهای که گناه نظم تیمی و مدیریتی این وسط چیست که تو میخواهی آن بالای گلزنی فوتبال ایران باشی.
کاش میشد تنها و فقط فوتبال را دوست نداشته باشیم و گاهی دلمان تنگ شود برای عواملی که دویدن این 22 نفر را پر کششتر میکنند.
دلمان بسوزد گاهی و گهگاهی برای نظم.
-------------------------
یادداشت از امین جوکار
-------------------------
انتهای پیام/آ10