به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، پروردگارا نیرویی ببخش تا بنویسم کلامی را که حق است و لایق کسانی که نامشان را میبرم تا خریدار آبرویم باشند در صحنهای که وعدهاش را در قرآن بارها دادهاند.
انتظارش را نداشتیم، یک ماه بیشتر تا سالگرد سیدمرتضی نمانده است و ما اینبار باید به او فوت مادرش را تسلیت بگوییم.
درگذشت مادری صبور که نتوانست دوری گوهری چون او را تحمل کند و پرکشید.
فوت مادرت داغ دوریات را برایمان تازه کرد اینبار از دوریات مینویسم، بنشین و لختی با ما باش.
156 هزار و 772 ساعت است که از نبودنت میگذرد، بعد از شهادتت کسی نتوانست جای خالیات را پر کند و این حرف من نیست، نمیدانم چرا چند وقتی است قلمم تیز مینویسد، این بار قبل از نوشتن از شما خواهر و برادری که این متن را میخوانی حلالیت میطلبم.
آقا سیدمرتضی برخیز، برخیزید ای خوش غیرتهای کوچههای عاشقی، شجاعمردان شبهای تاریک اروند، خاکهای لباسهایتان را بتکانید گویی عملیات بزرگی در راه است از کربلای پنج بزرگتر.
ای دلاورمردان روحالله نمیخواهم برایتان روضه بخوانم اما چند وقتی است ناخواسته قلمم روضه مینویسد.
آقا سیدمرتضی آن زمان که شما بیل به دست گرفتی تا سنگر بسازی خبر نداشتی که بعدها عدهای بیل به دست میگیرند تا سنگر انقلاب را خراب کنند، آن زمان که شما راهی فکه شدی تا مستندت را بسازی، عدهای رفتند تا در آن سوی آب فیلمهای به اصطلاح روشنفکرانه بسازند، عدهای هم نفت سیاه سرمه چشمانشان شده است و خون دل را نصیب چشمان خانوادههای شهدا کردهاند، خوب که نبودید تا ببینید امام را محاصره کرده بودند، خجالت میکشم بنویسم اما گویی قلمم شرم را کنار گذاشته است ما بودیم و دیگر بار امام را با جام زهر شهید کردند، به راستی حقیقت است که تاریخ بارها و بارها تکرار میشود و ما همچنان در خواب عمیق فرو رفتهایم.
نمیدانم چرا فراموش میکنم این حقیقت را که شهدا زندهاند من که به یقین رسیدهام اما این حرفها را نه برای شما، برای خودم مینویسم که در غفلتم.
بعد از شما کسی نبود جای صدایت را در روایت فتح بگیرد، هنوز گوشهایمان به دنبال صدایت میگردد، آقا مرتضی برخیز.
بعد از رفتنت فرهنگ فلج شد هنوز نتوانسته است روی پا بایستد، بعد از شما آنقدر راز بقا نشان دادند که ما الآن میدانیم در کدام رشتهکوه چه جانوری زیست میکند ولی هنوز نمیدانیم دست شهید خرازی در کجا جا مانده است، از وقتی شما رفتهاید کبوترها در قفسند و خفاشها نشستهاند در شب ظلمت برای مکیدن خون انقلاب و منقار تیز میکنند.
بعد از رفتنت فهمیدیم لاکپشتها در اقیانوس اطلس چگونه شنا میکنند، اما هنوز نفهمیدهایم چگونه شیرمردان از اروند عبور کردند، شاید اگر بودی با مستندهایت این راز بر ملا میشد، بعد از شما آنقدر پنگوئنوار زیستن را آموزش دادند که دیگر شوق پروازی برایمان نمانده است.
همهاش را که من نوشتم باقیاش را تو بگو از آنجا چه خبر با دوستانت خوش میگذرد، الحق و الانصاف که این دنیا جایت نبود تو روحت خیلی بزرگ بود بیشتر از تصور ما، راستی لحظه آخر شهادتت به چه میاندیشیدی؟ بارها عکست را نگاه کردهام آنجا که دستت را روی پیشانیات گذاشتهای و در فکر عمیق فرو رفتهای شاید آن لحظه که فرشتگان را میدیدی هنوز به فکر مستندت بودی که بعد از تو چه کسی میخواهد ادامهاش بدهد، شاید هم نیمهتمام بماند، ای کاش ما هم به اندازه تو به ادامه راهمان فکر کنیم.
آقا مرتضی در این چند خط پایانی میخواهم بگویم ما هم لباس رزممان را پوشیدهایم، ما که اهل بزم نیستیم قرار است این بار با هم بجنگیم برای پاسداری از انقلاب و اماممان تا بار دیگر شرمنده رویش نباشیم، تا بار دیگر اماممان با جام زهر شهید نشود، دیگر نمیخواهیم رعیت فرهنگی باشیم، ما آمادهایم.
==========
قربانعلی حدادی
==========
انتهای پیام/ش10/گ2000