به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، در اتوبوس که باز شد یک خانم در حال پیاده شدن بود و همزمان یک خانم در حال سوار شدن که با هم برخورد کردند خانمی که میخواست سوار اتوبوس شود شروع به داد و فریاد کرد که مگر نمیبینی و ... که بقیه مسافرها او را به آرامش دعوت کردند.
خانمی کودکش را بغل گرفته است و کلاه کودک را تا بالای چشمانش پایین کشیده، ریشههای کلاه مانع از دیدن کودک میشود، از بین ریشههای کلاه سفید رنگش نگاه میکند و اشک میریزد، مادر متوجه علت گریه کودک نمیشود و در حالی که چادرش را باد تکان میدهد از اتوبوس خارج میشود.
پیرزنی سوار اتوبوس میشود و در حالی که آرام زیر لب صلوات میفرستد در میانه اتوبوس میایستد، شخصی جایش را خالی میکند تا پیرزن بنشیند.
فرد دیگری با گوشیش صحبت میکند: مقصر خودتی من از اول به تو گفته بودم خودت قبول نکردی حالا چوبش و بخور دیگه اصلا به من هیچ ربطی نداره.
و یک نفر دیگر با مسافر دیگری صحبت میکند: قدیم کجا اینطوری بود حرمت بزرگتر و کوچکتر سرشون میشد وایستاده روبروی من، تو چشمای من زل زده میگه تا سر ماه این کتونی رو باید بخری یا میخری یا ...
دو صندلی آن طرفتر، ای بابا خواهر این چه فکری که میکنی انشاالله خدا خودش شفا بده دکترها وسیله هستند، توکلت به خدا باشه انشاالله خوب میشه، یک سُفره حضرت رقیه نذر کن سر ماه نشده جواب میگیری، امتحان کن.
این صحبتهای یک روز همسفر شدن ما با این دوستان در اتوبوس خط واحد است، صحبتهای داخل تاکسی آنقدر گسترده نیست و بیشتر جنبه تخصصی پیدا میکند، در این ایام هم که تنور انتخابات داغه، بازار شایعات و اخبار انتخاباتی حسابی پر رونق شده.
زندگی در این اماکن جریان دارد و اگر بر فرض محال یک فیلمنامه نویس بودم ترجیح میدادم شخصیتهای فیلم را از درون خط واحد انتخاب کنم یا چند روزی فقط سوار تاکسی میشدم تا مخاطبشناسی کنم، رانندههای تاکسی روانشناسان خوبی هستند و به نوعی روانکاوهای درجه یک، آنقدر با آدمهای با عقاید متفاوت روبهرو میشوند که به مسائل روز، اشرافیت کامل دارند و حتی میتوانند راه حل پیشنهاد بدهند.
در جامعه امروزی اگر بخواهیم یک سینمای عامهپسند داشته باشیم، میبایست زندگی واقعی را در قاب دوربین نمایش دهیم تا مخاطب با واقعیتهای آن و با بازیگران آن همذات پنداری کند، در واقع صحنهای در ذهن ماندگار میشود که با واقعیت و یا تخیل بیننده نزدیک باشد، چارلی چاپلین یکی از محوریترین و مطرحترین ستارههای روزهای اولیه هالیوود به شمار میرود، قریب به اتفاق مردم شخصیت چارلی چاپلین را میشناسند و او را یک شخصیت طناز میدانند، از دیدن صحنههای آن فیلم لذت برده و میخندند در صورتی که چارلی چاپلین همیشه یا واقعیتها را بیان میکند و یا آنچه که در تخیل مخاطب نقش بسته را به نمایش میگذارد.
امروزه با پیشرفته شدن فنآوری فیلمبرداری و صدابرداری و هزینههای گزافی که صرف ساختن فیلمها و سریالها میشود، فیلمها بازدهی بسیار کمی دارند، هنوز نتوانستهایم نیازهای مخاطبین را برطرف کنیم و شاید این به عدم مخاطبشناسی و نیازمندی جامعه برگردد.
شاید توجه به این دو مقوله، سینماگران را در صحنه سینما قویتر از گذشته نشان دهد.
=========
سمیرا حمیدی
=========
انتهای پیام/س10