به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، دیر رسیدم مدتها بود دوست داشتم تا در بهشت زهرا به دیدنت بیایم، من این حس جا ماندن را چند ماه قبل تجربه کردم، قرار بود به دیدن مادر شهید علی قاریانپور، به قول سیدعلی مجابی مَشتی خاک بروم، بیمار بود و در بیمارستان تهران بستری شده بود و نشد تا اینکه پیام آمد که مادر شهید علی قاریانپور (مُشتی خاک به پیشگاه خداوند) پر کشید، بغض کردم و گلایه که ما را قابل ندانستی و هزار حرف دیگر، حس بدی است.
این بار هم دوری راه مانع شد و هر بار هم که تلاش کردم توفیق حاصل نشد.
ننه علی تو برای این دنیا نبودی، مثل پسرت، بعضی آدمها برای این دنیا نیستند و وجودشان در این دنیا روحشان را آزار میدهد یا به قولی تنها جسمشان هست که در این دنیا سیر میکند و خیلی وقت است که روحشان به سوی ابدیت پر کشیده.
من میدانم از آن لحظهای که علیات پر کشید دل تو را هم با خودش برد، تو ماندی و تنها یک سنگ مزار و آیا عاشق و معشوق میتوانند دوری هم را تحمل کنند؟
از این پس خانه تو هم شد کنار خانه پسرت، چقدر سادهاند آنهایی که فکر میکنند روحت دیروز پر کشید.
تو شیفته پسرت بودی و چه روزها و شبهایی که با پسرت زندگی کردی و خیلی کسانی که ندانستند و درکت نکردند، خرده نگیر ننه علی، تا کسی به مقام شهدا پی نبرده باشد و دوری آنها را در زندگیشان درک نکرده باشد نمیتواند تو را باور کند.
از سرمای زمستان بگو در بهشت زهرا، گرمای وجود پسرت را حس میکردی؟
ننه علی پسرت را در آغوش گرفتی؟ هر بار که عکست را میدیدم که سنگ مزارش را در آغوش گرفتهای دلم آتش میگرفت.
خوش به حالت که اکنون روحت آرام گرفته است، سلام ما را به پسرت و ما بقی شهدا برسان و بگو عدهای در این دنیای خاکی چشم انتظار نیم نگاهی هستند، آن کرشمه خسروانی را از ما دریغ نکنند.
روحت شاد، برای شادی روح ما هم دعا کن.
========
سمیرا حمیدی
========
انتهای پیام/س10