اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

/یادداشت/

کار ما نیست شناسایی راز رز سرخ

خبرگزاری فارس: دخترک وسط خیابان ایستاده بود و از هیچ یک از ماشین‌هایی که با سرعت از دور می‌آمدند، ترسی نداشت.

کار ما نیست شناسایی راز رز سرخ

به گزارش خبرگزاری فارس، نمی‌ترسید از هیچ یک از ماشین‌هایی که با سرعت بیش از حدشان گویی مریض می‌بردند.

گل‌های سرخش را در دست گرفته بود و چشم به چراغ سبز چهارراه دوخته بود تا کی قرمز شده و او بتواند یک مشتری تور کند.

چراغ سر چهارراه هر پنج دقیقه یک بار قرمز می‌شد اما در تمام آن بیست دقیقه‌ای که من دخترک را می‌پاییدم حتی یک شاخه گل هم نتوانسته بود بفروشد!

تنها کاری که می‌توانست انجام دهد این بود که به شیشه ماشین‌ها آویزان شود، تا جایی که چراغ سر چهارراه سبز هم که می‌شد در ماشین‌ها را رها نمی‌کرد و حتی با چندتایی از آنها چند قدمی هم دویده بود.

پیرمردی که قصد عبور از خیابان را داشت با عصبانیت به دخترک گل فروش تشر زد که: «از جلو ماشین‌ها بیا کنار، نمی‌ترسی یکی از اینها تو را زیر بگیرد»؟!

ترس! چه واژه غریبی! برای پیرمردی که تمام زندگی‌اش را شاید قدم به قدم و آهسته آهسته آمده تا به اینجا رسیده بود، این واژه شاید معنا پیدا می‌کرد اما برای دخترک هفت یا هشت ساله‌ای که احتمالا باید تا عصر یا در بهترین حالت تا غروب این چند شاخه گل رز سرخی را که حتی نمی‌دانم طبیعی بودند یا مصنوعی فروخته باشد ترس از زیر گرفته شدن با ماشین چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟!

پیرمرد از آسیب دیدن دخترک می‌ترسید؟ لابد می‌ترسید که از او می‌خواست از سر راه ماشین‌های وحشی دور شود! اما آیا لحظه‌ای به این فکر کرد که اگر گل‌های دخترک فروخته نشوند چه رخ می‌دهد؟ اگر فروخته شوند چه؟ به این فکر کرده بود که پولی که از فروختن هر شاخه از این گل‌های بی‌مصرف می‌گرفت قرار بود صرف چه کاری شود؟

اصلا چرا به خودش زحمت خرید یکی از آن شاخه‌های گل را نداد تا لااقل گل‌ها زودتر تمام شده و دخترک بتواند زودتر از سر راه این آمبولانس‌های تک سرنشین کنار برود؟!

لابد پیش خودش فکر می‌کرد که کار بیهوده‌ای است! لابد فکر می‌کرد گل خریدن از این دخترک تنها او را ترغیب به ادامه این تجارت شکست‌خورده و کثیف می‌کند!

اما به این فکر نکرده بود که کثیف‌تر و شکست‌خورده‌تر از این کسب و کار، عمر آن دختر کوچک است که بی حاصل می‌گذرد... عمری که باید پشت نیمکت‌های مدرسه سپری می‌شد نه پشت چراغ قرمز چهارراه‌ها تلف!

به این فکر نکرده بود که کثیف‌تر از این کار و کاسبی بیهوده دستان سرد و کوچک دخترک هستند که به جای گرفتن قلم، گل‌های بی‌رنگ و بویی را به دست گرفته‌اند که نه عطری به خانه‌ای می‌آورند و نه حتی ظاهری زیبا دارند که بتوانند دل معشوقی را به دست آورند!

گل‌هایی که در صورت طبیعی بودن هم شاید به زحمت یک روز دوام بیاورند، گل‌هایی که خیلی زود خشک خواهند شد و خیلی زودتر از آن فراموش... مثل همین گلی که در وسط خیابانی شلوغ، بی هیچ ترسی از این گرازهای آهنی گران قیمت جست و خیز کنان، دسته گل‌های رز سرخ پلاستیک پیچ شده‌اش را بالای سر می‌چرخاند و با آنها به آدم‌های خواب پشت فرمان اعلان جنگ می‌دهد!

یادداشت از زینب عساکره

انتهای پیام/غ10

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول