به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، کاروان راهیان نور، راویان نور، زنان و مردان دفاع، سرزمین آب و آفتاب، شهر دلاوریهای جنوب، نخلهایی که سر بریدند، گرمای طاقتفرسا، مسجدی که مرکز دفاع بود، شهر محمدی (محمد جهانآرا) و هزاران تفسیر دیگر از شهر و استانی که در آنجا جنگ را تحمیل کردند.
آبادان استانی که هر ساله مسافرانی در قالب کاروان راهیان نور را همراهی میکند، شهری که حدود 31 سال پیش راهیانی را به سمت نور و شهادت کشاند.
* ما زائر به مناطق دفاع مقدس میبریم
اینجا همه چیز باید نشاندهنده زمان جنگ باشد، اینجا باید یادمان سرداران شهید دست نخورده باقی بماند، باید مناطق جنگی همان گونه که بود، حفظ شود ما کاروانهایی را هر سال در قالب کاروان راهیان نور در زمان نوروز به مناطق عملیاتی دفاع مقدس میآوریم، استقبال جوانان از شرکت در کاروانهای راهیان نور بیشتر است، اعزام دانشآموزان دوم دبیرستان به مناطق جنگی برای درس آمادگی دفاعی به صورت عملی، بازدید از مسجد خرمشهر، بازدید از یادمان شهدای والفجر هشت، مناطق عملیاتی کربلای پنج (شلمچه) یادمان شهدای فکه، پادگان گلف اهواز، مقر شهید باکری، باقری، طنین صدای سید شهیدان اهل قلم در منطقه جنگی، بوی خاک و باروت، ساختمانهایی را که خمپاره زدند همه اینها چیزهای است که در مورد مناطق عملیاتی جنوب کشور درباره آبادان و اهواز و خرمشهر گفته میشود و هزاران نشانه.
میشود کاروان راهیان نور را گردشگران مناطق جنگی یا همان جنگ که ما آن را دفاع مقدس کردیم نامید، دفاعی که افرادی همچون حسین فهمیده را از کلاس درس بیرون کشید، دفاعی که پنج برادر یک خانواده را از دورترین نقطه شمال به جنوب کشاند و به دو برادر نشان شهادت داد...
گردشگری جنگ چیزی که کمتر در مورد آن گفته شد، اگر کاروان راهیان نور را گردشگران جنگی بدانیم شاید از قداست اینکه این افراد به سفر معنوی میآیند کمتر شود، ما گردشگر را به مناطق جنگی نمیبریم بلکه ما زائر را به مناطق دفاع مقدس میبریم، اینها تعبیراتی است که در مورد ضرورت توجه به گردشگری جنگ به کار میرود.
با گذشت 31 سال از جنگ تحمیلی با سفر به آبادان و خرمشهر و... با اینکه من جنگ را ندیدم، اما احساسش کردم چون برادرانم را با زمزمههایی «در پناهحق گفتن» مادرم و صدای لرزان پدرم بدون آنکه از رفتنشان ممانعت کند را دیدم، حس کردم.
"مادران فرزندانشان را با افتخار به مناطق دفاع مقدس رهسپار و بدرقه میکردند به نظر من پارادوکس جالبی است بدرقه مادر برای راهی که میداند برگشتنش..."
* سادگی مناطق جنگی حفظ شود
باید سادگی مناطق جنگی حفظ شود، باید جوانانی که جنگ را ندیدند خوب درک کنند، اینها تعبیراتی شد که زیاد در مورد مناطق عملیاتی جنوب شنیدهام، باید یادمان شهدا به گونهای باشد که نشان دهنده سادهزیستی آنها باشد اینها همه درست، اما مگر ائمه ما سادهزیست نبودند پس چرا بارگاه و حرم ایشان با بهترین ادوات معماری مزین شده و عالیترین خدمات را در بخش پذیرش از مهمانان مانند حرم رضوی دریافت میکنیم.
یادمان شهدای گمنام شلمچه چند مقبره کوچک است شاید گفته شود ساده اما من میگویم کمتوجهی، کمتوجهی کسانی که روزگاری در کنار شهدا با او همسنگر بودند اما امروز...، این را جوان 29 سالهای که همراهی کاروان راهیان نور را بر عهده دارد میگوید.
نداشتن موزه جامع و کامل جنگ، نداشتن یادمانهای مناسب، عدم تصویرسازی مناسب و منطقی از گفتهها و خاطرههای رزمندگان دفاع مقدس، توجه به مسائل ظاهری در اعزام کاروانهای راهیان نور، دست نایافتنی کردن رزمندگان با تعبیرهای نادرست، عدم معرفی اهداف و آرمانهای شهدا و رزمندگان، رهاکردن مناطق و استانهایی که درگیر جنگ بودند فقط به خاطر حفظ ظاهری مناطق جنگی و دولتی کردن اعزامها به مناطق عملیاتی جنوب کشور از مسائلی است که ذهنها را کمتر به سمت گردشگری جنگی میبرد.
* آب و آبادی در کنار تمام نشانههای نور و شهادت
گردشگری جنگ؛ سالانه میلیونها گردشگر داخلی از مناطق مختلف کشور دیدن میکنند، مکانهای تاریخی، جاذبههای طبیعی و مکانهای تفریحی که با امکانات فراوان ایجاد شدند.
در کنار تمام نشانههای نور و شهادت آبادان ایران هم آب دارد و آبادی، در چند کیلومتری آبادان جزیرهای است که به نام شادگان معروف است، حفاظت شده تا افراد اصلش را بهم نریزید؛ ولی چیزی که در این منطقه میتواند منشا آبادانی بیشتری باشد پرداختن به زیرساختهای گردشگری جغرافیایی شادگان در کنار نشانههای تیر و تفنگ باشد.
شادگان میتواند بیشتر مورد توجه باشد اگر در کنار خود افرادی را ببیند که بیشتر از گذشته از وی محافظت کنند و در کنار زیباییهای طبیعی به چشمانداز اقتصادی مورد نظر کمک کند.
در کنار تالاب بینظیر شادگان افرادی در آن منطقه نشو و نما دارند که به عنوان جریان عادی زندگی به آن مینگرند. اگر از 4 هزار هکتار این وسعت بیمثال خدادادی بخشی را به گردشگری و گشت وگذار به معنای مدرن اختصاص دهیم هم میتواند زندگی مردم منطقه را دگرگون کند و هم میتواند منشا پایداری در اقتصاد و گردشگری اقتصادی باشد.
بگذریم، راهیان نور یا همان گردشگران جنگ وقتی میآیند و میروند باید تفاوت داشته باشند در نگاهشان به زندگی، به میهن، به اسلام و به هزاران آرزو...
باید هجوم رسانهای، شبیخون فرهنگی، جنگ نرم را در وجودش خنثی شده ببیند، باید درس بگیرد، باید دست پر برود، باید پر باشد از معنویت و نور...
* آیا آبرودار هستیم
باید زندگی را درست بشناسد، باید سرداران جنگ را درست بشناسد و گاهی قضاوتهای نادرست در موردشان نکند، باید بداند مطالبی که در کتابها در مورد شهید و شهادت نوشتهاند واقعی است، افسانه نیست، باید بداند ما افرادی فداکارتر از پترس جوان داریم... باید نمادسازی کنیم، باید الگوسازی کنیم، باید...
برای همه این بایدهایی که به سراغ خیلیها میآید به سراغ منی که این راه را تا حدودی میشناسم و برای کسی که باید بداند شهید شدن، شاهد بودن و شاهد شدن به آسانی و سختی که گفته میشود نیست، شهید شدن را نه فقط در قالب چند سنگر خاکی که به عنوان نماد درست کردهایم تعریف کنیم، کسی که شهید شد در سنگر افلاکی به مقام شهید و شاهد رسید.
قهرمانان ملی کسانی هستند و میشوند که کارهای بزرگ برای میهنشان کرده باشند، بزرگ نه به معنی جابهجا کردن کوه که دستنایافتنی است، بزرگ همان بزرگی است که شمای شهید با سپرکردن سینهات در برابر خمپاره آتشین مانع شدی تا "آبروی" میهن حفظ شود...
اینکه توانستهایم آبروی کسانی که خم به ابرو نیاورند و آبروی میهن را حفظ کردند، باشیم یا نه سئوالی است که باید جستجو کرد.
===============
یادداشت از جابر معافی
===========
انتهای پیام/ن۱۰