به گزارش خبرگزاری فارس از ساری سال 1363 گردان ما حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه 25 کربلا در پادگان شهید بیگلوی اهواز مستقر بود و محل استقرار ما در کیلومتر پنج جاده اهواز حمیدیه واقع بود.
نیروهای گردان حمزه سیدالشهداء آخرین گردان پادگان بود و میبایست مسیر زیادی را طی میکردند تا به مقر اصلی خودشان برسند، مسافت طولانی بود و تا شعاع 500 متری ما چیزی نبود، به نوعی اصل پراکندگی رعایت میشد و از همان جا میدویدیم و میآمدیم دم درب دژبانی بیرون از پادگان، جنب پل شهید چمران.
حداقل یک روز در میان برای حفظ آمادگی جسمانیمان این مسافت را میدویدیم. هنگام شروع ورزش یک نفر میبایست پرچم سه رنگ ایران اسلامی را حمل میکرد این افتخار نصیب من شد که در آن روزها پرچمدار گردان باشم.
«حاجی شیرسوار» در کنار روحیات معنوی که داشت خیلی هم در کارش جدی بود. وقتی به پل رسیدیم، حاجی رو به بچهها کرد و گفت: «هر کسی یک نفر را روی دوش بگیرد، مسافت 200 متری را بدود و برگردد.» تا حاجی این حرف را زد، خودش اول از همه رفت و «سردار شهید یوسف سجودی» را که هیکل درشت و تنومندی داشت روی شانهاش قرار داد.
از قبل هم به نیروها گوشزد کرده بود که مسیر رفت را یک نفر روی دوش بگیرد و در زمان برگشت جا به جا شوند.
بعد از رفت و برگشت برای دقایقی نرمشهایی که مختص آموزش نظامی بود را انجام دادیم، میبایست غلت میزدیم، من پرچم توی دستم بود و مدام بالا و پایین میپریدم اما چون حواسم نبود پرچم با هر غلتی که میزدم، به زمین میخورد و از دستم میافتاد!
حاجی شیرسوار آمد و با مشاهده این صحنه ضربهای محکم به پهلویم زد و گفت: «پرچم هیچ وقت نباید به زمین بیافتد حتی اگر پرچمدار روی زمین بیافتد!» این جمله را خیلی قرص و محکم گفت. بعد از آن قضیه دیگر حواسم جمع بود که هر موقع دارم غلت میزنم پرچم بالا باشد.
جملهای که شهید حاجی شیرسوار در آن زمان به من گفت هیچ وقت از خاطرم محو نمیشود و حتی این خاطره را بارها و بارها در میدانهای صبحگاه زمانی که پرچم بالا میرود برای سایر همکاران و دوستان نظامیام تعریف میکنم.
راوی: سرهنگ پاسدار رحیم کابلی
انتهای پیام/2296/غ20/ض1002