اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

خاطرات یک مبارز انقلابی

مبشری: بهترین شب زندگی من حضور در دادگاه نظامی بود

خبرگزاری فارس: یک مبارز انقلابی گفت: بهترین شب زندگی من شبی بود به دادگاه نظام رفتیم، انگار ورق برگشته بود و به‌خوبی تمام شد، اگر در زندگی این ارتباط با خداوند وصل شد به هرچه خواهید، می‌رسید.

مبشری: بهترین شب زندگی من حضور در دادگاه نظامی بود

به گزارش فارس از کرمان، محمد مبشری پیش از ظهر امروز در جشن دهه‌فجر دانشگاه باهنر کرمان در جمع دانشجویان اظهار داشت: خاطرات دوران انقلاب نشان از ذل‌‌الله شاه دارد که خود را خدایگانگان شاهنشاه آریامهر می‌نامید.

فعال دوران انقلاب تصریح کرد: شاه در اوج قدرت خود به شکستن قلم‌ها، بریدن زبان‌ها، برگزاری جشن‌های سلطنتی 2500 ساله می‌‌پرداخت و در پاسارگاد خطاب به قبر کوروش می‌گوید که آسوده بخواب ما بیدار هستیم، اما در نهایت ذلت است.

وی افزود: تبعید و اسارت شاگردان امام (ره) از جمله آیت‌الله مشکینی، شهید باهنر، محمدجواد کرمانی، مرتضی فهیم‌کرمانی و آیت‌الله خامنه‌ای به کرمان بوده که ایشان بارها در سخنرانی‌هایشان در مسجد ولی‌عصر (عج) کرمان را به‌عنوان وطن دوم خود معرفی کردند.

مبشری تبعید دو نفر از معلمان مدرسه را آغاز فعالیت‌های انقلابی خود دانست و گفت: سال 51 با هنرجویان هنرستان اقبال تصمیم به برگزاری جشن میلاد علی‌بن‌ابیطالب (ع) گرفتیم در محیط مدرسه متوجه حضور خانم‌هایی با وضعیت نامناسب شدیم که گفتند برای پذیرایی و سلام شاهنشاهی آمدند در اعتراض به معاون مدرسه گفتیم که چرا دین را به بازی گرفتید، ما برای مولا علی (ع) جشن گرفتیم که هدف خود را از این جشن افتتاح کارگاه برق اعلام کرد.

وی افزود: طبق آموزه‌های دینی و اعتقاداتی ریسه‌های برق را پایین کشیدم و پرچم‌ها را پاره کردم که با اطلاع این موضوع به ساواک به شدت مورد شکنجه قرار گرفتم.

این فعال دوران انقلاب عنوان کرد: سال 54 که دوران دانشجویی خود را می‌گذراندم شاه دستور منحل شدن تمام احزاب و تشکیل «حزب رستاخیز» را داد، مدیر دانشگاه موفق به عضویت من در این حزب نشد و می‌گفت شاه فرموده یا حزب یا زندان.

مبشری خاطرنشان کرد: سر کلاس درس بودم که چندین مرتبه صدایم زدند و علاوه بر بستن دست و پا و شکنجه اسلحه را روی شقیقه من گذاشتند، من را به شهربانی بردند و بعد از آن با رفتن به مغازه کتاب‌فروشی تمام کتاب‌ها را بردند در منزل هم پدرم اعلامیه‌ها را به چاه آب ریخته بود و با وجود نداشتن مدرک به بدترین شکل مرا شکنجه می‌کردند.

وی افزود: پس از مدتی اعلام کردند پرونده‌ات در تهران است و کار تو تمام است، شب شهادت حضرت موسی‌بن‌جعفر (ع) بود که برخلاف همیشه برق را قطع کرده بودند، حاج محمد مشارزاده با صدای بلند گفت «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند» و همه به باب‌الحوائج (ع) متوسل شدیم.

این فعال دوران انقلاب متذکر شد: بهترین شب زندگی من بود که وقتی به دادگاه نظامی رفتیم، انگار ورق برگشته بود و به‌خوبی تمام شد، اگر در زندگی ارتباط شما به خداوند وصل شد به هرچه بخواهید، می‌رسید.

وی در بیان خاطره‌ای دیگر گفت: در سال 57 فضای باز سیاسی موجب حرکت‌‌های بسیاری مانند فاجعه آتش‌سوزی مسجد جامع کرمان که حضور فعالان انقلابی و مردم در این عرصه ستودنی است، یک روز برای سرکشی به متهمانی که در زندان داشتیم رفتم، شهید محمود اخلاقی پاسدار آن جا بود که قد تفنگش بلندتر از خودش بود، وقتی یک لیوان آب از او خواستم، برایم آب گرم آورد، گفتم مگر امروز صبح یخ نیاوردند؟ گفت: از مولا علی (ع) درس‌هایی آموختم و آب یخ را به زندانیان دادم.

انتهای پیام/80028/ع30/ض1002

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول