به گزارش خبرگزاری فارس توی سالن سینما در حال تماشای فیلم «جدایی نادر از سیمین» هستم، حجت توی کلانتری جلو چشم افسر نادر را تهدید میکند اما وقتی با تهدید افسر مواجه میشود با عصبانیت سر خود را چند بار به در اتاق میکوبد...
* عکسالعمل تماشاگران: سوت، کف، دست،...
حجت و راضیه در آشپزخانه کوچک خود در حال جر و بحث بر سر موضوع پول دیه هستند، حجت از فرط عصبانیت شروع به زدن سر و روی خود میکند...
* عکسالعمل تماشاگران: سوت، کف، دست،...
حجت توی مدرسه دختر نادر، معلم او را تهدید میکند که اگر دست روی قرآن نگذارد و قسم نخورد که نادر او را مجبور کرده شهادت دروغ بدهد از جلوی در مدرسه تکان نمیخورد و حتماً بلایی سر او میآورد...
* عکسالعمل تماشاران: سوت، کف، دست،...
نتیجهگیری اخلاقی: بین عصبانیت شهاب حسینی و شاد شدن روان تماشاگران در سینما رابطه معناداری وجود دارد!!
توی سالن سینما در حال تماشای فیلم «کنعان» هستم، ماجرای فیلم در اوج آرامش دنبال میشود، مینا و علی در حال گفتوگو درمورد خاطرات قدیم خود هستند، علی از مینا میپرسد: کی رو سراغ داری که بعد این همه سال عوض نشده باشه؟ مینا بیدرنگ اما با آرامش جواب میدهد: تو.
صدای زنگ تند موبایل فرد جلویی تمام حس و حالی را که از این سکانس به من دست داده بود به یکباره به باد میدهد!
مینا و مرتضی در جاده با یک گاو بزرگ تصادف میکنند، مرتضی از ماشین پیاده میشود تا به سمت گاو برود، پسرکی از جلوی من رد میشود، مرتضی بالای سر گاو نشسته و پسرک در راه برگشت به صندلی خود مجدداً از جلوی من رد میشود، مرتضی با دستانی خونین به شیشه ماشین میکوبد، مینا شیشه را پایین میکشد، صدای کاغذ چیپس تماشاگر ردیف جلویی روی حرکت لبهای مینا مینشیند، مینا روی صندلی ماشین کنار مرتضی نشسته و میخواهد به او بگوید تصمیم خود را عوض کرده و پیش او میماند، مینا لبهای خود را بیهدف باز و بسته میکند و من فقط صدای گریه نوزادی را از جایی در سالن سینما میشنوم!
نتیجهگیری اخلاقی: سالنهای سینمای ما نیاز به امکانات بیشتری از قبیل سرویس بهداشتی، مهدکودک و بوفه دارند.
صادقانه بگویم، فعلاً بیش از این حضور ذهن ندارم، تا به حال بارها و بارها به سینما رفتهام و هر بار یکی از این صحنهها را شاهد بوده و تجربه کردهام. اگر چه آخرین تجربه من از تماشای یک فیلم در سینما برمیگردد به همان پخش جشنوارهای فیلم اصغر فرهادی در سال گذشته اما بعید میدانم در این یک سال تحولی در فرهنگ عامه مردم رخ داده باشد که منجر به تغییر رفتار آنها در فضای سینما شود.
در آبادان، سینماروها از تعداد کم سالنهای سینما مینالند و همیشه این مسئله را که سینماهای آبادان زمانی از سینماهای تهران هم بیشتر بود چماق کرده و بر سر مسئولان فرهنگی میکوبند.
از طرف دیگر مسئولان فرهنگی دلیل میآورند که این یگانه سینمای شهر آبادان متعلق به شرکت نفت است و این همان رمز ماندگاری این بنای تاریخی و عظیم و بیهمتا در کشور است، اما دیگر سینماها همگی زیر نظر بخش خصوصی بوده و تعطیلی آنها اغلب به دلایل مادی است و از دست سازمانهای فرهنگی کاری برای افتتاح مجددشان برنمیآید و اینگونه است که ما تنها یک سینما داریم و باید همیشه با این خیال که همین یک سینما از همه سینماهای کشور سر است، دلمان را به آن خوش کرده و لب فرو بندیم.
از تعداد سینماها که بگذریم میرسیم به دلایل مادی تعطیلی یک سینما، بر هیچکس پوشیده نیست که درآمد سینماها را تماشاگران آنها تأمین میکنند و هر چه یک سینما پرمخاطبتر، درآمد آن بیشتر.
با این اوصاف هر سینمایی برای اینکه بتواند در دنیای رقابت با دیگر سینماها دوام آورده و به حیات خود ادامه دهد نیاز به جذب تماشاگر دارد.
جذب تماشاگر چگونه ممکن است؟ طبیعی است که با اکران فیلمهای روز همزمان با دیگر سینماهای کشور و از طرف دیگر اکران فیلمهایی تماشاگر پسند.
فیلم تماشاگر پسند چه طور فیلمی است؟ از آنجا که تماشاگر سینما به دو بخش عام و خاص تقسیم میشود بنابراین فیلمها را نیز میتوان در دو دسته عام و خاص دستهبندی کرد که هر دسته، مورد علاقه قشر مرتبط خود قرار میگیرد.
البته که در این نتیجهگیری طولانی اینجانب، پرداختن به نوع فیلمها و نوع تماشاگرها به هیچ وجه جایی ندارد، زیرا قصد ندارم وارد حیطههای کارشناسانهای شوم که از آنها سررشته چندانی ندارم، این یادداشت را هم تنها به عنوان یک تماشاگر و علاقهمند به سینما مینویسم، اما حرف بر سر اکران فیلمهای تماشاگر پسند و برعکس است.
به راستی تماشاگران ما چه نوع فیلمهایی را میپسندند؟ در این چند سال اخیر به جز فیلمهای اصغر فرهادی و رضا میرکریمی کمتر شاهد فیلمی بودهایم که اکثر شاخصهای لازم برای خوب بودن را دارا باشد، اما در کمال تعجب میبینیم که مردم ما در حین تماشای این فیلمها و در اوج لحظات معناگرای فیلم که نیاز به تأمل و دقت دارند، در حال خوردن تنقلات، صحبت کردن با بغلدستی خود و در بهترین حالت در حال تردد بین ردیفهای صندلیهای سینما هستند و دردناکتر از آن زمانی است که نوع عکسالعملهای آنان در قبال صحنههای فیلم کاملاً برعکس است، آنجا که باید بخندند سکوت میکنند شاید به این دلیل که طنز نهفته در آن را درک نکردهاند و در جاییکه باید تأسف خورده و یا تأمل کنند میخندند و شادی بروز میدهند.
لازم به ذکر است که این مردم که مورد نظر نگارنده هستند همه تماشاگران سینما را شامل نمیشوند و قطعاً افراد زیادی وجود دارند که به صورت حرفهای فیلم تماشا میکنند، اما به جرأت میتوان گفت که متأسفانه اکثریت را همان دسته اول تشکیل میدهند.
حال با وجود چنین تماشاگرانی چگونه میتوان انتظار داشت که سینمای ما رشد کرده و شاهد ساخت فیلمهای پربار و معناگرا در آن باشیم.
سینمایی که فیلم بیارزشی چون اخراجیها در آن رکورد فروش را میزند، چگونه میتواند باعث بقاء و ادامه حیات یک سالن سینما در شهری شود که مردم آن از دیدن صحنههای دردناک مردی مستأصل از طبقه پایین اجتماع با قاتل احتمالی فرزند از راه نرسیدهاش، اظهار شادمانی کرده و سوت میکشند و کف میزنند؟
------------------------------
یادداشت از زینب عساکره
------------------------------
انتهای پیام/غ10/ط4000