به گزارش بخش دفاع مقدس خبرگزاری فارس از ساری، مصیب معصومیان، برادر «هنرمند بسیجی، شهید محمدعلی معصومیان» نقل میکند: در عملیات کربلای چهار، پدرم در گردان دو یا رسول الله(ص) لشکر ویژه 25 کربلا، به عنوان نیروی حمل مجروح فعالیت می کرد.
من و محمدعلی در گردان یک یا رسول(ص) بودیم. پدر چند ماه بعد از عملیات، برایم این گونه تعریف کرد:
ما که این طرف اروند بودیم، وقتی جنازه شهدا را میآوردند، دقیق میشدم که ببینم آیا تو، هاشم و محمدعلی، جزو شهدا هستید یا نه؟ قایقی آوردند و کمی آن طرفتر، پیکرهای شهدا را تخلیه کرد.
به سمتش رفتم و پیکرها را این طرف و آن طرف کردم.
دست خودم نبود، انگار کسی به من میگفت: «بچهات شهید شده» خودم را فراموش کرده بودم.
عدهای از رزمندهها، وقتی این صحنهها را دیدند، اعتراض کردند که چرا این کار را میکنم؟ آنها که نمیدانستند و شاید پدر نبودند تا بدانند به پدر سه رزمندهای که در دل آتش قرار دارند، چه میگذرد؟ گفتم: آخه سه تا از بچههام توی جزیره هستند، مصیب، محمدعلی و هاشم.»
چشم انتظاری پدر، سالها طول کشید. پدر هر چه منتظر شد، نه از محمدعلی خبری شد و نه از هاشم. پدر میگفت: «خدایا! آیا یک بار دیگر چشمانم پیکر محمدعلی و هاشم را خواهد دید؟»
پدر سالها منتظر ماند تا پیکر فرزند و همرزمش را ببیند اما پیکر فرزندانش را ندیده، به مهمانی خدا رفت.
انتهای پیام/86020/ح40/ض1002