اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

دختر شهید قهاری:

شهید قهاری پدری دلسوز بود

خبرگزاری فارس: دختر شهید قهاری گفت: ایشان علاوه بر اینکه در فرماندهی شجاع و دلیر بود پدری مهربان و دلسوز بود.

شهید قهاری پدری دلسوز بود

بنت‌الهدی قهاری‌سعید در حاشیه برگزاری همایش «سرباز خاکی ولایت» در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در همدان اظهار کرد: شهید قهاری از مؤسسان سپاه همدان در سال 57 بود که با همراهی خانم دباغ و جمعی دیگر از برادران سپاه همدان را تشکیل دادند.

وی افزود:‌ در سال 59 نیز که حضرت امام دستور تشکیل بسیج مستضعفین را دادند شهید قهاری بسیج همدان را راه‌اندازی کرد و خود مسئولیت آن را بر عهده گرفت و 15 هزار نفر از جوانان انقلابی همدان را جذب کرد که از این تعداد 5 هزار نفر از خواهران بودند.

دختر شهید قهاری با بیان اینکه ایشان حدود یک سال بعد از تشکیل بسیج همدان، سپاه نهاوند را تشکیل داد، تصریح کرد:‌ شهید قهاری به عنوان نخستین فرمانده سپاه نهاوند معرفی شد و در کنار شهید طالبیان و امام جمعه وقت شهید حیدری خدمت کرد.

وی با اشاره به ویژگی‌های شهید قهاری بیان داشت:‌ ایشان علاوه بر اینکه در فرماندهی شجاع و دلیر بودند پدری مهربان و دلسوز بود.

بنت‌الهدی قهاری‌سعید عنوان کرد: پدرم همیشه در ذکر قنوتش «اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیل الله» را می‌خواند و در اواخر نیز مدام بر لب زمزمه می‌کرد.

وی با بیان اینکه همه انسان‌ها آمده‌اند که روزی بروند اما خوش به سعادت کسانی که ماندگار و آسمانی می‌شوند، ادامه داد: پدر همیشه از من، فاطمه و احمد می‌خواست برایش دعا کنیم تا شهید شود.

دختر شهید قهاری یادآور شد:‌ ایشان در صحبت‌هایشان مدام بر تحصیل تأکید داشتند و ما را تشویق می‌کرد و می‌گفت جهاد امروزه برای ما جهاد علمی و فرهنگی است و باید شما در این زمینه تلاش کنید.

وی افزود:‌ این موضوع به قدری برایش مهم بود که در همان سالی که من در آزمون سراسری شرکت کرده بودم برای تشویق من خود ایشان نیز ثبت‌نام کرد در صورتی که فوق لیسانس جغرافیای نظامی داشتند و جالب این بود که قبول شد ولی انتخاب رشته نکرد.

* خاطره آخرین لحظه دیدار

بنت‌الهدی قهاری‌سعید اضافه کرد: زمانی که پدر شهید شد من 22 سال داشتم و دانشجوی رشته مهندسی منابع طبیعی شاخه محیط زیست بودم و در حال حاضر نیز دانشجوی رشته دندانپزشکی هستم.

وی در ادامه با بیان خاطره‌ای به توصیف آخرین لحظه دیدار با پدرش 10 روز قبل از شهادت ایشان پرداخت و گفت: من دانشجوی میبد یزد بودم که پدرم به لشگر 3 نیروی مخصوص حمزه معرفی شد و همه ما به ارومیه رفتیم اما من برای تحصیلم باید به یزد برمی‌گشتم، پدر با تمام مشغله‌ای که داشتند اصرار می‌کرد که حتماً خودش مرا به یزد ببرد.

دختر شهید قهاری افزود: به یزد که رسیدیم قرار بود خانه یکی از دوستانشان را برای من بگیرند که پدرم می‌خواست قرارداد بنویسند ولی دوستش می‌گفت ما به حرف شما اطمینان داریم، درست زمان غروب آفتاب بود که صحبت می‌کردیم و پدر به دوستش گفت این خورشید را می‌بینید که هر روز طلوع و غروب می‌کند، به زندگی اعتباری نیست شاید من فردا دیگر نباشم بنابراین بنویسیم خیالمان راحت‌تر است.

وی با بیان اینکه شهادت به نوعی به پدر الهام شده بود و این امر از جملاتی که اواخر به کار می‌بردند مشهود بود، تصریح کرد:‌ قرار بود پدر ساعت چهار صبح راهی ارومیه شود، او واقعاً خستگی‌ناپذیر بود و خداوند توان وافری را به ایشان عطا کرده بود.

بنت‌الهدی قهاری‌سعید بیان داشت:‌ از کارهای روزمره پدر این بود که زود بیدار می‌شد و نماز شب و قرآن می‌خواند و ورزش می‌کرد.

وی ادامه داد:‌ آن روز هم ایشان زودتر بیدار شدند و من نماز صبحم را که خواندم دوباره خوابیدم تا وقتی کارهای پدر تمام شد بیدار شوم و خداحافظی کنم که متوجه شدم پدرم می‌خواهد برود و آرام صدا زد «هدی» و من به قدری خسته بودم که چشمانم را باز کردم و خواستم بلند شوم که گفت «نه بخواب فقط خواستم خداحافظی کنم» و از در خارج شد، همین تصویر آرام که در ذهنم هست آخرین لحظه دیدار من با ایشان بود.

دختر شهید قهاری اظهار کرد: بعد از آن نیز هر روز از سر کار که برمی‌گشت با تمام خستگی ابتدا با من تماس می‌گرفت و احوالم را می‌پرسید تا اینکه سه روز هیچ تماسی نگرفت و مادرم گفت که به مأموریت رفته است.

وی گفت:‌ چهارم اسفند غروب روز جمعه روز بسیار دلگیری بود با توجه به اینکه چند روزی از پدرم بی‌خبر بودم به یاد روزهایی می‌افتادم که هنگام مأموریت‌ها با بی‌سیم به پدر اطلاع می‌دادند که فلانی شهید یا مجروح شده است و ناخودآگاه این فکر یک لحظه از ذهنم گذشت که اگر پدر من بود چی؟ فکرش خیلی سخت و غیر قابل تحمل بود.

بنت‌الهدی قهاری‌سعید گفت:‌ روز شنبه دانشگاه بودم که از منزل با من تماس گرفتند وقتی که دیدم صدای دوست مادرم به من الهام شد که اتفاقی افتاده است و هر چه پرسیدم گفت نه چیزی نشده فقط اگر می‌توانید اینجا بیاید پای پدرتان مجروح شده و دوست دارد شما را ببیند.

وی ابراز داشت: با هر کسی که صحبت می‌کردم به من اطمینان می‌دادند که ایشان مجروح شده ولی در دلم چیز دیگری می‌گذشت وقتی به سمت ارومیه راهی شدم پیش خودم می‌گفتم اگر رسیدم سر کوچه پارچه سیاه ندیدم یعنی بابام هنوز هست وگرنه...

دختر شهید قهاری یادآور شد: هزاران فکر از ذهنم گذشت تا به سر کوچه رسیدیم و وقتی دیدم پارچه سیاه نیست نمی‌دانستم از خوشحالی چه کنم به طرف خانه که دویدم حتی متوجه لباس سیاه بقیه نشدم خواستم پیش پدرم بروم که متوجه شدم دیگر نیست.

وی اضافه کرد:‌ تازه متوجه شدم پدرم با کارهایی که این اواخر انجام می‌داد می‌خواست پیام شهادتش را به ما برساند.

* در معرفی شهدا باید به تمام ابعاد شخصیتی آنان پرداخت

بنت‌الهدی قهاری‌سعید با بیان اینکه نباید درباره شهدا در جامعه افسانه‌سرایی کرد، بیان داشت: نسل جوان باید بداند که شهدا نیز مانند دیگران بودند و آنان را از نسل خود دور ندانند.

وی ادامه داد: جوانان و نوجوانان باید بدانند که شهدا انسان‌های ماورایی نبودند بلکه هویت و هدف خود را خوب شناختند و توانستند راه خود را به درستی انتخاب کنند.

دختر شهید قهاری با بیان اینکه شهید قهاری همواره در مسیر ولایت بوده است، افزود: در معرفی شهدا باید به تمام ابعاد شخصیتی آنان پرداخت نه اینکه به آن شاخ و برگ داد.

وی خاطرنشان کرد: ما باید تداوم دهنده راه شهدا باشیم و دقت کنیم تا هر کاری انجام می‌دهیم و هر حرفی می‌زنیم طوری نباشد که صدمه‌ای به اسلام برسد.

انتهای پیام/89006/غ20/ژ1001

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول