اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

گزارش فارس از حال و روز فعالان هنرهای چوبی اصفهان

امروز شاگرد اول هنر باید به تنبل‌های پارتی‌دار رو بزند

خبرگزاری فارس: در گوشه و کنار اصفهان این کهن زادبوم هنر و صنعت که صدها هنر میراثی گران‌بها را در دل هنرمندانش جای داده است، هنرمندانی هستند که فارغ از نام و نان سال‌هاست کنج انزوای هنر و خلوت عاشقانه خود و ساخته‌های دستشان را با زر و زیور صحنه و کف و هورا کشیدن برایشان عوض نمی‌کنند.

امروز شاگرد اول هنر باید به تنبل‌های پارتی‌دار رو بزند

به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، در کارگاه نیمه باز است، از سر کنجکاوی نگاهی می‌اندازم، مردی میانسال با حال و هوایی عاشقانه در حال کار کردن است.

چوبی به گیره بسته و دارد با آن حرف می‌زند، آواز می‌خواند و راز و نیاز می‌کند، چونان که گویی دارد با نوزادی حرف می‌زند و تر و خشکش می‌کند.

با موهای جوگندمی و صورت تکیده‌اش لای در کارگاه را باز می‌‌کند تا با راننده خوش و بش کند، بعد به من که عقب‌تر ایستادم، گفت: بفرمائید بزرگوار به کلبه درویشی ما خوش آمدید.

در نگاه اول فکر نمی‌کردم هوشنگ مهاجری این مرد باشد، گفتم یقین شاگردی، نگهبانی کسی است.

به هیچ وجه نمی‌شد حدس زد، این آدم همان استاد معروف گره چینی و مرمت سازه‌های قدیمی چوبی در آثار تاریخی اصفهان باشد.

لباس و سر و صورت این هنرمرد روزگار پر از رنده و تراشه چوب بود، چیزی که به آن افتخار می‌کند، بوی چوب دم زندگانی اوست، گفت: بوی اصیل چوب را که استشمام می‌کند، نیرو می‌گیرد، بخاری کنار کارگاهش که ساخته دست خود اوست تنها چوب می‌سوزاند، آن هم چوب‌های معطری که تا هفت محله می‌توان بویش را استشمام کرد و هم باعث صرفه جویی است، تا باقی مانده خرده‌های چوب هم سبب گرمی کارگاه شود، کارگاهی که البته خوش صحبتی صاحبش خود بخود آن را گرم می‌کند.

هوشنگ مهاجری متولد سال 1341 اصفهان است به گواهی بسیاری از هنر صنعتگران چوب، وی از اساتید محرز این رشته به حساب می‌آید که کنج انزوا را به زر و زیور صحنه ترجیح داده است.

کارگاه این هنرمند گاهی محفل انس هنرمندان صنایع چوب می‌شود، گاهی میعادگاه شاعران برای خواندن آثار جدیدشان و گاهی هم نی نوازی یا تار زنی خلوت کارگاه را پر از شور صدای خوش مهاجری و صوت گرم و سنتی خود می‌کند، امروز هم از آن روزها بود که چند هنرمند برای مشورت و همصحبتی با جواهری به کارگاه او آمدند.

بخاری کارگاه یک فر دست ساز سنتی بود که تمام کارهای فرگازهای امروزی را به سبک سنتی انجام می‌دهد، گاهی اجاق چای می‌شود و گاهی کباب پز، ظهر هم غذای شاگردان را گرم می‌کند، خلاصه از این بخاری کارهایی بر می‌آمد که از فرگازهای امروزی بعید است.

وقتی رسیدیم، مهاجری نگران خاکی شدن من بود و اینکه رنده چوب توی لباس‌هایم نرود، اما کمی که حرف زدیم، فهمید که خاک خوردن از ویژگی‌های اصلی کار یک خبرنگار است و خیالش راحت شد.

به او گفتم می‌شود بروی سر کارت و ما هم ضمن کار کردن شما هر چه خواستیم می‌پرسیم، او هم اجابت کرد و به لهجه اصفهانی گفت: «چی چی بعضی کار کردن».

روی یک کار قلمزنی برجسته که تابلوی با ارزشی بود کار می‌کرد تا یک قاب شایسته و زیبا برایش تدارک ببیند، قابی که دوست دیگر جواهری، سید محمود برده بود تا تکمیلش کند، وقتی او را نگاه می‌کردی چنان محو در کار بود که کمتر صدای اطراف را توجه می‌کرد، گویی بین او و این تابلو رابطه‌ای وجود داشت و تابلو مثل موجود زنده‌ای داشت با مهاجری حرف می‌زد.

این جمله از دهانش نمی‌افتاد که هنرمند باید عاشق هنرش باشد و اگر چه نباید هنرش را ارزان فروخته و به پای ناشایستگان بریزد، اما نباید گرد مادیات دنیا بچرخد و کاسبکار شود.

مهاجری انواع و اقسام کارهای فنی را در جوانی تجربه کرده است، اما هر شغلی را بعد از مدتی رها کرده است.

او رها کردن آخرین شغل قبل از روی آوردن به هنرهای تزئینی چوب که تراشکاری بوده را این چنین توصیف می‌کند؛ چند سالی در تراشکاری بودم، خیلی چیزها هم یاد گرفته بودم، اما مرا ارضا نمی‌کرد، کارش پیچیده نبود و به قول معروف «ته» داشت.

من عاشق شغل‌های بی پایانی بودم که کشف و مکاشفه درآنها زیاد باشد، با استعداد من می‌شد، کل تراشکاری آن زمان را عرض چهار ماه یاد گرفت و بعد باید ذهن جستجوگر من چه می‌کرد؟

تراشکاری استعداد آدم را ارضا نمی‌کرد، استاد تراشکارم ناراحت بود و دم گریه از من خواست نروم، اما صورتش را بوسیدم و گفتم کار شما «ته» دارد، خداحافظ.

*سوءاستفاده گران با ایده‌های مهاجری کارخانه زدند

مهاجری درباره نخستین ساخته‌های چوبی‌اش ‌گفت: پدر و همه اجدادم نجار بودند، من در کودکی با ضایعات چوب میز و صندلی‌های کوچک دکوری می‌ساختم و به اقوام و دوستان می‌فروختم، آن زمان روزی دو زار حقوق داشتم ولی آخر هفته دو تومان از همین کاردستی‌ها در آمد داشتم.

مهاجری از سوءاستفاده از افکار و ایده‌هایش گفت و روزی به یک کارگاه پرس کاری رفتم و دیدم چند پرس یک کارگاه بزرگ خوابیده است و کار نمی‌کند، به خنده گفتم چرا کار نمی‌کنید، آنها گفتند؛ کار نیست، خندیدم و گفتم اگر این پرس‌ها مال من بود خاک را با آنها می‌کوبیدم و آجر می‌زدم، همین را گفتم و بعد از کارگاه بیرون رفتم.

چند ماه بعد شنیدم همان فرد و شریکش ایده ساخت آجر فشاری و پرسی را اجرا کرده‌اند و کارخانه بزرگ زدند، خوشحال بودم که فکرم اجرایی شده، اما ناراحت بودم که چرا خودم از ایده‌هایم بی بهره مانده‌ام.

*سیستم تکریم هنرمندان در کشور مرده پرستی است

از او از گردش روزگار و زندگی امروز هنرمندان چوب می‌پرسم، مهاجری با نگاهی پرسشگر اما سرشار از صفا گفت: سخن نبین که می‌گوید، ببینید چه می‌گوید، آیا کسی سعی کرده ما را ببیند، آیا متولیان هنر و میراث هنری و تجسمی خبری از حال ما می‌گیرند، نام ما در کدام دفتر ثبت می‌شود، آیا فقط زمان مرگ باید از هنرمندان سراغ بگیرند.

سید محمود دیگر هنرمند گره چینی، که حالا چند دقیقه‌ای است قاب تابلوی قلمزنی را آورده و به جمع ما اضافه شده، سری تکان می‌دهد و تاکید کرد: هنرمندی داشته‌ایم که زمان حیات خود لنگ نان شبش بوده و نتوانسته 500 هزار تومان قرضش را بدهد، حالا که مرده، ادارات متولی هنر، دست گل‌های 500 هزار تومانی روی مزارش می‌گذارند و بچه‌هایش با فروش تنها یک کار هنری او که با مرگش معروف شده صاحب نان و نوا می‌شوند.

مهاجری از حس وطن دوستی‌اش گفت: زمانی که به جنگ رفته بود و به دست مجاهدین خلق اسیر بود، او اضافه می‌کند؛ زمانی که آنها هنر من و مهارت در انواع کارهای فنی و هنری را دیدند به من اصرار کردند که می‌توانم در هر کشور دنیا مهاجرت کنم و آنها تمام زندگی‌ام را تامین می‌کنند.

وی ادامه داد: حب وطن و پای سفره ابوالفضل بزرگ شدن و بچه شیعه بودن، سبب شد تا به سختی به آنها نه بگویم و در آخر با شکنجه و آزار به من بگویند لگد به بخت خود زدی، ولی من آزادی را در خدمت به وطنم می‌دیدم.

دوستان او بر این باورند، دست سخاوت و کمک به دیگران همیشه سبب شده مهاجری به فکر مال جمع کردن نباشد و همین که پل پیوند هنرمندان باشد برای او یک دنیا ارزش دارد.

مهاجری از متولیان هنر می‌خواهد به فکر بازاریابی برای کارهای هنری در صنایع چوب باشند و از این راه به ارتزاق آنها کمک کنند.

وی افزود: هنرهای شبکه بری، معرق، آلت و لغت، گره چینی، مرمت آثار هنری قدیمی چوبی و نیز خاتم و ضریح سازی و از هنرهای چوبی هستند که مهجور مانده‌اند و آنچنان که باید و شاید از آنها حمایت نشده است.

* دنیا برای هنر اصفهان پا جفت می‌کند/خواب دیدم با تانکر به پل‌های زاینده رود آب می‌پاشیدم

این هنرمند از خوابی که چند شب پیش دیده، گفت: خواب دیدم که تانکری به ماشینم بسته بودم و داشتم سی و سه پل و خواجو را که تشنه بودند آب می‌پاشیدم.

وی اضافه کرد: هنرمند نمی‌تواند نسبت به اطرافش بی تفاوت باشد از بس روزها به بی آبی و مردن زاینده رود فکر می‌کنم شبها از خواب‌ها می‌بینم، آیا آتش نشانی نمی‌تواند این ساروج‌های تشنه را سیراب کند.

مهاجری معتقد است باید مدیران ما مشاوران هنری داشته باشند و در کارهایشان با این اساتید مشورت کنند و برای هر نوع تصمیم گیری برای هنرمندان آنها را در جریان بگذارند.

وی اظهار کرد: برای هنر ایران تمام دنیا پا جفت کرده است، اما ما در کشورمان قدر آن را نداریم.

این هنرمند ادامه داد: هنری که قابل اجرا روی چوب است و جلوه‌ای که هنر روی چوب ایجاد می‌کند، قابل اجرا روی هیچ جنسی نیست، اما امروزه هنرهای چوب به فراموشی سپرده شده است.

وی یادآور شد: سازمان میراث و اداره اوقاف و ارشاد به راحتی می‌توانند سفارشاتی که در داخل استان دارند به هنرمندان ممتاز این رشته بسپرند و حداقل آزمون مهارتی تدارک ببینند تا بهترین‌ها را بشناسند و سفارشات استان ما در گردونه مناقصات دچار بی عدالتی و اجرای نامناسب و غیر اصولی نشود.

*مرمت آثار چوبی در مکان‌های تاریخی به دست نااهلان افتاده است

مهاجری با بیان اینکه مرمت آثار چوبی قدیمی در مکانهای تاریخی به فراموشی سپرده شده یا به دست نا اهلان افتاده، گفت: متاسفانه در انتخاب اساتید و هزینه کردن، ادارات دولتی عادلانه پیمانکار انتخاب نمی‌کنند و نازیباست که پنجره‌ای در گوشه‌ای از اماکن تاریخی اصفهان که مهد هنر چوب است، بدون مرمت رها شده باشد.

سید محمود هنرمند گره چینی بار دیگر میان صحبت آمد و با نشان دادن چند عکس گفت: در مسجد سید اصفهان یک سه دری وجود دارد که بخشی از آن از بین رفته است و متولیان به جای تعمیر و نمایش چند برابر این اثر بدیع جلوی آن کلاف و پرده کشیده‌اند.

وی ادامه داد: یعنی برای اینکه کم کاریشان پوشیده شود، مردم را از دیدن اثری که باید روز به روز بهتر دیده شود محروم کردند.

وی اضافه کرد: متاسفانه این کارها با دلالی به افرادی داده می‌شود که حرمت این اثرها و نجابت آنها را می‌شکنند و متولیان آشنا مداری را بر اصالت هنر برتری می‌دهند.

*امروز شاگرد اول هنر باید به تنبل‌های پارتی دار رو بزند

مهاجری آهی از ته دل می‌کشد و می‌رود سر کار تابلوی گره چینی تا تکمیلش کند، سر این کار تعصب خاصی دارد و افزود: هنرمند این تابلو برای بدهی به زندان افتاده و باید هر چه زودتر این کار تمام شود و فروخته شود تا هم بدهی او داده و آزاد شود و هم زن و بچه اش بی‌خرجی نمانند.

این هنرمند همان‌طور که لبه‌های کار را سوهان می‌زد دوباره آهی ‌کشد و افزود: روزگار هنر طوری شده که باید شاگرد اول‌های کلاس هنر به شاگرد تنبل‌های آشنادار رو بزنند تا زندگی شان تامین شود.

وی با صدای دلنشینش این شعر را زمزمه می‌کند: شمع جانسوزی چو من، در کنار انجمن، خواهم که من عاشق شوم تنها بسوزم، با عشق خود تنها شوم تنها بسوزم.

انتهای پیام/63001/صا40/ژ1001

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول