به گزارش خبرگزاری فارس از قم شب جمعه است و خیابانها شلوغ. هوای گرم و ترافیک عصر پنجشنبه بهانه خوبی برای کلافه شدن است اما گاهی مقصد، مسیر را دلپذیر میکند.
محلههای قدیمی همیشه عطر خاصی دارند و یک جور لطافت معنادار تنفس هوایشان را دلپذیرتر میکند. وارد کوچه خاکی که میشوم غبار خاطرهها روی سر و صورتم مینشیند. کمی از ابتدای کوچه که میگذرم، درب قدیمی یک مدرسه خاک خورده و کلنگی به رویم باز میشود.
از حیاط که میگذرم، پلههای ورودی خودنمایی میکنند. سکوت عجیبی همه جا را فراگرفته؛ تنها گهگاهی صدای آواز گنجشکی یا خنده کودکی از دور شنیده میشود. داخل سالن که میرسم، زمزمهای طنینانداز است؛ زمزمهای دلنشین از یک غزل شورانگیز. از همان غزلهایی که ابیاتش بر سر زبان مردم کوچه و بازار هست و اما معنایش را تنها عدهای اهل راز درک میکنند. طبق عادت دنباله صدا را میگیرم. دیر رسیدهام اما بهتر از نرسیدن است...
مدرسه خالی است اما هنوز میشود آثار دورانی را که هیاهوی دانشآموزان این درها و دیوارها را به لرزه میانداخته را دید. دیوارها هنوز زخمی است از یادگاریهای دوران جنب و جوش این مدرسه و حالا این ساختمان قدیمی تنها به جلساتی دلخوش دارد که شبهای جمعه در یکی از این کلاسهای سرد برگزار میشود و گرمای شعر و شور طرب را برای ساعتی به او بازمیگرداند.
به زیر زمین که میرسم، صدا خیلی قوی میشود. غزل حافظ است که دلبری میکند از گوشهای مشتاق
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد...
انتهای یک سالن بزرگ، یکی از این کلاسهای قدیمی که بزرگتر از بقیه کلاسهاست، برای این جمع صمیمی میزبانی میکند. در این کلاس همه چیز متفاوت است. دیوار وسط را برداشتهاند تا فضا بزرگتر باشد. دیر رسیدهام اما هنوز وقت هست. مینشینم و گوش جانم را به زیباترین زمزمهها میسپارم
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد...
آری؛ در یکی از قدیمیترین محلههای شهر قم در جوار امامزادههایی که چشم و چراغ این شهر محسوب میشوند، یک مدرسه قدیمی گهگاه گعدهای دوستانه تشکیل میشود که زمزمه ناب شعرهایش، غبار از خاطر میزداید و دانه دانه شکر پارسی را به کام آنان که از تلخکامیهای روزگار دلخسته شدهاند، میریزد.
گعدهای دوستانه که میزبانش آموزگاران ادبیات هستند و میهمانانش عاشقان این چشمهسار زلال. آنقدر این فضا زلال است که هر از گاهی از عاشقانههای پاک یا پندهای ماندگار ادب فارسی طوری در جانها تاثیر میگذارد که چیزی جز زلال اشک پاسخگوی این همه زیبایی نیست.
وقتی حتی ترک دیوار هم غزلخوان میشود
از برنامههای ثابت این جمع دوستداشتنی حافظخوانی است که با صدای گرم یکی از اساتید انجام میشود. جرعه جرعه غزلهای حافظ، معرفت را در جان تشنهکامان میریزد و سیرابشان میکند. پس از اینکه فضا به شعر حافظ شیراز عطرآگین شد، یکی از اساتید قسمت دوم جلسه را آغاز میکند، پندهای روان سعدی، حماسهسراییهای فردوسی و عارفانههای مولانا را همنوا با هم زمزمه میکنند.
انگار تمام دنیا همان لحظاتی است که غزلهای حافظ و عاشقانههای مولانا در این جمع زمزمه میشوند. سنگینی هوای قفس روزگار را هوای خوش بوستان از بین میبرد و درد استخوانسوز سینهها را عطر گلستان آرام.
این انجمن در سال 80 توسط پنج نفر از دبیران کارکشته و دلسوز ادبیات فارسی تاسیس شد. ابتدا این انجمن جلسات خود را به صورت نامنظم با حضور دبیران ادبیات برگزار میکرد اما از سال 83 که تاسیس این انجمن به تصویب رسید، جلسات به صورت منظم و هفتگی آغاز شد. تا به حال این انجمن چندین سمینار بزرگ برای تجلیل بزرگان ادب فارسی مانند خیام و فردوسی برگزار و اعضای بسیاری از قشرهای مختلف جامعه را جذب کرده است.
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود...
این انجمن محدودیت عضوی ندارد و مأمنی است برای تمام آنانکه دغدغه ادبیات کهن فارسی دارند. وارد این انجمن که میشوی، گوناگونی اعضا خود نشان از همهگیری عشق به ادبیات دارد، خانهدار، بازاری، بنا و... خلاصه از هر قشر و صنفی اینجا نمایندهای هست.
انجمن ادبیات استان قم سه نوع عضو دارد. اعضای پیوسته، کسانی که مدرک ادبیات دارند و عمدتا از دبیران ادبیات آموزش و پرورش قم هستند؛ اعضای وابسته علاقهمندان به ادبیات هستند و اعضای افتخاری که شخصیتهای علمی فرهنگی هستند.
این انجمن هر سال یک همایش بزرگ برای تقدیر از چهرههای ماندگار ادبی برگزار میکند که هر یک از این همایشها اقدامات خوبی برای آشناسازی مردم قم و علاقهمندان به ادبیات و مشاهیر آن محسوب میشود.
همایشهایی که انجمن ادبیات در استان قم برگزار کرده در نوع خود در استان کمنظیر است و این انجمن توانسته پای مشاهیر ادبی بسیاری را به استان باز کند.
انجمن ادبیات استان قم از سوی هیچ نهادی حمایت نمیشود. اعضای این انجمن حق عضویت اندکی در طول سال پرداخت میکنند که صرف چای زمستانها و شربت تابستانها میشود و دیگر هیچ. حتی پرداخت پول آب و برق نیز برای این انجمن معضل شده است.
ای دل شکایتها مکن، تا نشنود دلدار من...
احمد عزتپرور یکی از این اساتید دوستداشتنی ادبیات است که استاد ساختن لحظههای شورانگیز با شعر فارسی بوده و مخاطبانش را با شور خاصی در مرغزارهای حکمت ادبیات فارسی با خود همراه میکند. این استاد قدیمی که مؤسس این انجمن نیز محسوب میشود، آغاز کار این جمع را یک شور برای پرداختن به فرهنگ و ادبیات میداند.
وی که ادبیات را نماد فرهنگ ایرانی میداند، از بیتوجهی مسئولان به ادبیات اصیل فارسی گلایه دارد. انجمن ادبیات اکنون با مشکلات مادی بسیاری رو به رو است که موجب شده تقریبا در تابستان نیمه تعطیل باشد. عزتپرور میگوید اعضای این انجمن تلاش کردهاند تا از استانداری یا اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کمک دریافت کنند اما تاکنون هیچگونه حمایتی عملی نشده است.
این استاد ادبیات از بیتوجهی جامعه به ادبیات گلایهها دارد و این موضوع را یک خلأ فرهنگی در فضای کنونی کشورمان میداند. او میگوید: جوانان ما به خاطر ترویج سرگرمیهایی مانند اینترنت و بازیهای رایانهای کتاب خواندن را فراموش کردهاند.
وی اضافه کرد: ما تلاش میکنیم در این انجمن ارزش والای فرهنگ را برای اعضا تبیین کنیم و برایشان شرح دهیم که اگر کشورهای پیشرفته امروز به صنعت و پیشرفت رسیدهاند، به این خاطر است که از دالان فلسفه و فرهنگ عبور کردهاند و ما اگر ادبیات و فرهنگ خود را فراموش کنیم، هیچگاه به پیشرفت علمی و صنعتی نیز نخواهیم رسید.
عزتپرور درد دلهای بسیاری از وضعیت فرهنگ در کشور دارد و معتقد است جامعه ما از نظر فرهنگی تهی میشود اما مسئولان توجهی به این امر ندارند؛ برای یک فوتبالیست میلیاردی خرج میشود اما نویسنده و شاعر در کنج غربت و بیتوجهی به سر میبرند و این یعنی خلأ فرهنگ. جوان ما ساعتها از فرصت خود را برای سرگرمیهای پوچ صرف میکند اما حاضر نیست زمان اندکی را در شبانهروز خود به مطالعه و یا گفتن و شنیدن از ادب فارسی اختصاص دهد و بخشی از گناه این استحاله فرهنگی به غفلت مسئولان در عدم حمایت از فعالیتهای ادبی مربوط میشود.
ای جان جان! ای جان جان! ما نآمدیم از بهر نان...
محمدرضا ابراهیمزاده دبیر انجمن ادبیات است که عامل نیمه تعطیل بودن این روزهای انجمن را نبود منبع مالی میداند. وی که خود فرهنگی است و دوستدار ادبیات، میگوید مسئولان میگویند شما انجمن هستید و باید خودکفا باشید، در حالی که فرهنگیان منابع مالی اندکی دارند و نمیتوانند فعالیتهای سنگین انجمن را پشتیبانی کنند.
وی دریافت حق عضویت از اعضا را نیز برای این تامین هزینهها کافی نمیداند و نقشآفرینی بهتر این انجمن را به حمایت مسئولان مشروط میکند.
ابراهیمزاده از برنامههای انجمن ادبیات که میگوید، روی مسابقات مشاعره دانشآموزی که این انجمن برگزار کرده است، تاکید ویژهای دارد.
«المپیاد ادبی که این انجمن برگزار کرده، 5 هزار و 500 شرکتکننده داشته و نزدیک به 100 دبیر ادبیات استان قم به صورت داوطلبانه برای تقویت بنیه ادبی دانشآموزان برای شرکت در این المپیاد اعلام آمادگی کردهاند.»
وی با اشاره به اینکه سند تحول بنیادین آموزش و پرورش توجه خاصی به گسترش ادبیات فارسی در مدارس کرده است اظهار میکند: اگر مسئولان آموزش و پرورش بخواهند این سند را واقعا اجرایی کنند باید به ادبیات فارسی بیشتر بها دهند.
قصه به هر که میبرم، فایدهای نمیدهد...
به گفته ابراهیمزاده ادارهکل آموزش و پرورش، ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم و هیچ نهاد دیگری از انجمن ادبیات حمایت نمیکند و نه تنها هیچ بودجهای برای آن در نظر نگرفتهاند بلکه مکان مناسبی نیز در اختیار این انجمن قرار نگرفته و این مدرسه قدیمی هر چند برای اعضای آن خاطرهانگیز است اما در تابستان به دلیل وجود مشکلات در سیستم تهویه و دیگر مشکلات، امکان برقراری جلسات را به انجمن نمیدهد.
وی بیتوجهی مسئولان را به مقوله ادبیات و اهمیت ندادن به گروههای مردمنهاد را دلیل اصلی این مشکلات میداند و معتقد است اگر کوچکترین توجهی از ناحیه مسئولان به این انجمن بشود تا اعضا بتوانند مکان مناسبی برای برگزاری جلسات تهیه کنند، بخش اعظمی از مشکلات حل خواهد شد.
مجوز انجمنهای علمی آموزشی را وزارت آموزش و پرورش اعطا میکند اما گویا این وزارتخانه مسئولیت دیگری جز این مجوز دادن در قبال این انجمنها برای خود تعریف نکرده است. ابراهیمزاده میگوید انجمن ادبیات به صورت قانونی ثبت شده اما استانداری تا به حال هیچ کمکی به این انجمن نکرده است تا جایی که حتی این انجمن در تامین هزینه آب و برق نیز با مشکل روبهرو شده است.
ابراهیمزاده حکایتهای تلخی تعریف میکند از تلاشهایی که برای گرفتن حمایت، در حد بن کتاب، از نهادهای متولی امور فرهنگی انجام شده و بیثمر بوده است.
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
صحبتهای استاد از لطایف غزل خواجه شیراز که تمام میشود، وقت خداحافظی است. گویا قرار است جلسه بعدی به پائیز موکول شود و این برای همه دردناک است. باید از هم خداحافظی کنیم و چند ماه را بدون لحظات دوست داشتنی در این مدرسه قدیمی بگذرانیم.
غزل خداحافظی همیشه از تمام غزلها طولانیتر است. ثانیهها سنگین میگذرند تا لحظه رفتن فرا میرسد. باید بروم به سوی تمام شلوغیها و خستگیهای زندگی روزمره و از این چشمهسار زلال دل بکنم. باید بروم تا شاید وقتی دیگر و مجالی بهتر برای قدم زدن در بوستان ادب فارسی بیابم.
============
گزارش: زینب آخوندی
============
انتهای پیام/و10/د1000