به گزارش خبرگزاری فارس از آبادان، با وجود اینکه مدتهاست بر قلب بیجانم حتی نم نمکی باران نزده، با وجود اینکه تن و بدنم از فرط خستگی و غبار سنگین هوا پر شده و با وجود اینکه چشمانم بیسوتر از هر روز است اما هم چنان کوچه قهر و آشتی خیابان ما مملو از دوراهی ناهمواریهاست.
نه در آن بوی گلی میآید و نه صدای آشنایی، دیگر حتی یک چراغ کم نور هم در آن روشنایی را برای اهالی به ارمغان نمیآورد.
از خاطرم نمیرود هرگز آن دوران بچگی و طراوتی که دیگر هیچگاه تکرار نمیشود، حتی برای یک دقیقه و یا کمتر یک ثانیه!
هر روز بیهدفتر از روز پیش در آن گامهای بلندی را به امید تازهتر شدن آن برمیدارم، اما نه من بلکه هممحلیهایم نیز این را میدانند که دیگر کوچ کوچهمان به مقصد پیشینش بازنمیگردد.
دیگر حتی جرأت تنهایی گام برداشتن در لابهلای خاطرات آن را به خودم نمیدهم، ترس دارم از ظلمت باور کسانی که در آن برایم ترس را تعریف کنند.
کاش کرمهای شبتاب جنگل کارتونهای بچگی علی، هر شب نور را به کوچه تنهایی من هدایت میکرد و از پس تابشهای شبانهشان امید را در دل گنجشکهای هراسان از گربههای کوچه متبلور میکرد، ای کاش...
اما گویی دیگر کفشهایم نیز مرا در این راه یاری نمیکنند، کفشهایم بدون خیس شدن از دانههای ریز و درشت باران، خالی از ستوه صاف و ناهموار بدن خاکی و به دور از ناهمگونیهای متحمل شده بر شانههای پهن و نحیفش!
کفشهایم گلی است و تاب سینهخیز رفتن تا ابتدای کوچه برای نشستنم بر روی نیمکتهای نو و تازه پلیاتیلن رنگارنگ را به من نمیدهد.
کفشهایم هر روز گلیتر از روز گذشته، زندگی را از سر میگذراند و کاش با برگشت به دوران طلایی کوچهمان، جان گلیاش بار دیگر رخ گلهای از دست رفتهاش را با آهنگی نو نظارهگر بود و من مجبور به شستن صورت چروک، بیرنگ و زور و غبارآلود او نبودم.
واقعیت هر روز من به من میگوید: "کفشهایت گلی است" و این افکار را باید در ذهنم باور کنم که باید با ناملالیهای زمین و زمان کنار بیایم.
لباسهایم پیشکش، اما با همه این اوصاف کفشهایم را بسیار دوست میدارم به لحاظ اینکه اعتماد به نفس را به پاهای پرجانم بخشیده و من را به آیندهای سازنده، محکم و استوارتر از زمین خاکی کوچهمان رهنمون میکند، آنها را دوست میدارم چون با پا کردنشان، هیچکس مرا نمیبیند حتی تو که خود باعث و بانی به هم ریختن آرزوهای من و کوچه تنها و تاریک ظلمانیمان شدی!
چشمایت را بار دیگر باز کن و نظاره کن گِلهای کوچه و پس کوچههای شهرم را...
نظاره کن که کفشهای من و دوستانم همچنان گِلی است.
--------------
مریم خبازی
--------------
انتهای پیام/غ20/ط4000