«معلم با گچ سپید خود روی تخته سیاه مینگارد"نواب صفوی"، بچهها متحیر معلم را مینگرند، معلم سه کلمه دیگر به آن میافزاید "ایمان"، "هدف" و "انقلاب"، در این میان یکی از بچهها در ردیف وسط کلاس حالش با بقیه متفاوت است، او دیگر متحیر نیست، او میداند که چه میخواهد...آری او حالا یک "انقلابی"شده است».
این برشی از خاطرات یکی از برجستهترین مبارزه قهرود یا همان کوهرود کاشان بود که کوه کوه اراده را میتوانی در بین کلماتش حس کنی و رود رود جوشش را در نوع نگاهش ببینی.
حسن فضلیان روبروی خبرنگار فارس در کاشان نشست و از آن روزها و خاطرات انقلابیش سخن راند که در زیر مشروح آن را میخوانید:
فارس: چندبار بهمنماه را تجربه کردهاید؟
فضلیان:52 بار
فارس: از کی و کجا انقلابی شدید؟
فضلیان: قبل از آن به این مورد اشاره کنم که تا سال سوم ابتدایی من در روستای خودمان یعنی قهرود درس خواندم اما پس از آن به دلیل مساعد نبودن شرایط برای ادامه تحصیل به اجبار به تهران آمدم و تا پایان مقطع ابتدایی در مدرسه ملی خسرو واقع در کوچه هفت تن مشغول به تحصیل شدم...اما در مورد سؤال شما راستش را بخواهید جرقه انقلابی بودن از سال پنجم ابتدایی به واسطه معلممان در من زده شد آن هنگام که او نام نواب صفوی را بر تخته نوشت و از ماجرای او و یاران با وفایش که شش یا هفت سالی بیشتر از آن نمیگذشت و هنوز تازه و زنده بود سخن گفت...به این دلیل میگویم برای من هنوز زنده بود چون خلیل طهماسبی به عنوان یکی از یاران نواب در بازار آهنگرها سکونت داشتند و به نوعی هم محلهای بودیم و هنوز داغ شهادت او و یارانش برای دوستانش تازه و زنده بود.
فارس: مگر سخن گفتن در مورد نواب و فدائیان اسلام در آن سالها ممنوع نبود؟
فضلیان: چرا...و اتفاقا آخرین تصویری هم که از آقای معلم به یادم هست این است که گروهی ناشناس آمدند و این معلم شجاع را از سر کلاس درس کشان کشان بردند و هیچ کس ندانست سرنوشتش چه شد.
فارس:پس از آن مسیر زندگیتان وارد چه مرحلهای شد؟
فضلیان: این جرقه و روحیه انقلابی که معلم کلاس پنجممان یا بهتر بگویم نواب صفوی در من ایجاد کرد همواره با من بود و من را هر روز بیشتر شیفته انقلاب میکرد اما به شکل جدی از زمانی که با آقای ناطق نوری آشنا شدم این روحیه انقلابی شکل قویتری به خود گرفت.
فارس: آقای حجتالاسلام علی اکبر ناطق نوری؟
فضلیان: خیر...برادر ایشان شهید عباسعلی ناطق نوری.
فارس: چگونه با ایشان آشنا شدید؟
فضلیان: مرحوم پدر شهید عباسعلی ناطق نوری در مسجد کوچکی در بازار عباسآباد نماز میخواند و قهرودیهای زیادی مریدش بودند و به این واسطه با ایشان و خانواده بزرگوارشان در تماس بودیم...سه فرزند ایشان احمد که ورزشکار بودند و رئیس کنونی فدراسیون بوکس هستند عباسعلی که یک انقلابی، روحانی بدون لباس و قهرمان کشتی ایران و در ضمن مسئول هیئت قهرودیها نیز در تهران بودند و علی اکبر که از همان موقع یکی از فعالان برجسته انقلاب بودند و در ضمن پیشنماز مسجد ما نیز محسوب میشد.
فارس: در مورد شهید عباسعلی بیشتر توضیح دهید.
فضلیان: ایشان به معنای واقعی کلمه مرید حضرت امام خمینی(ره) بودند و لفظ روحانی به معنای واقعی برازنده ایشان بود...ایشان همانطور که عرض کردم یک قهرمان کشتی نیز بودند و به علاوه همه اینها کار هنری و نمایش را هم به بهترین شکل انجام میدادند و به عبارت دیگر ایشان یک انسان فوقالعاده و تمامعیار بود.
فارس: چگونه از طریق ایشان با انقلاب آشنا شدید؟
فضلیان: ایشان از طریق اردوهایی که با اقداماتی چون برگزاری نمایش تئاتر در مناطق خارج از تهران در مناطقی چون اوین، برقون و امامزاده داوود میگذاشتند مفاهیم انقلابی را به جوانان منتقل میکردند و این حس انقلابی درونی را بیشتر به جوشش وا میداشتند.
فارس: یکی از شیطنتهای انقلابی خود را که در راه مبارزه با رژیم طاغوت انجام دادهاید بیان کنید.
فضلیان: شیطنتها که زیاد بود اما یکی از شیطنتهایی که هر وقت به فکر آن میافتم متعجب میشوم با چه جرأتی آن را انجام میدادم بر میگردد به زمانی که مسئول باجههای پست کاشان بودم عصرها اداره پست شاهنشاهی را به محل تکثیر اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) تبدیل میکردم.
فارس:چگونه؟
فضلیان: به دلیل سمتی که در مرکز پست داشتم و کلیدهای دبیرخانه را نیز داشتم از تنها ماشین تایپ اداره همایونی(با خنده) برای تایپ و تکثیر انبوه اعلامیههای حضرت امام استفاده میکردم.
فارس: جرمش چه بود؟
فضلیان: انفصال از خدمت و زندان...تازه اگر شانس میآوردم و گرفتار مأموران ساواک نمیشدم.
فارس: نمیترسیدید؟
فضلیان: وقتی هدفی مقدس در ذهن دارید باید برای آرمانتان بر هر ترسی غلبه کرده و از هر آسایشی برای رسیدن به نتیجه مطلوب بگذرید.
فارس: آیا پس از انقلاب نیز انقلابی ماندید؟
فضلیان:البته...اما وارد کارهای سیاسی نشدم و به دغدغه همیشگیام یعنی درس پرداختم...و این دغدغه از کودکی و کلاس اول همواره با من بود و علت این اشتیاق هم یک نفر به نام فخرالله غفاری بود که معلم کلاس اول ابتدایی من بود که همواره از ایشان به نیکی یاد میکنم...اما پس از انقلاب پس از آنکه کنکور دادم و در دانشگاه رشته مدیریت قبول شدم موقعی که به تهران آمدم متوجه شدم که انقلاب فرهنگی شده و پس از آن هم که جنگ شروع شد و جبهه...پس از جنگ در زمانی که سه فرزند داشتم اما هنوز شوق علم در من وجود داشت بنابراین با آنها که دیپلم گرفته بودند و در صدد بودند وارد بازار کار شوند و خیال ادامه تحصیل را هم نداشتند قرار گذاشتم که هر سه برای کنکور ثبت نام کنیم ، این کار را نیز انجام دادیم و اتفاقا هر سه نیز قبول شدیم.
فارس: وضعیت زندگی کنونیتان چگونه است؟
فضلیان: من اذعان میکنم که ثروتمندترین فرد قهرود هستم
فارس: واقعا؟
فضلیان: بله...وقتی شما فرزندانی صالح و سالم و خانواده پر از عشق و معرفت دارید باید خود را ثروتمندترین فرد بدانید، من نیز از روی همین اصل خودم را با آنکه زندگی معمولی دارم ثروتمندترین انسان میدانم.
فارس: و اما سخن آخر!
فضلیان: تنها به یک نکته اشاره میکنم، خونهای زیادی برای به بار نشستن این انقلاب ریخته شده و افراد زیادی جان پر ارزششان را در این راه فدا کردند پس قدر این انقلاب و نظام را بیشتر بدانیم و برای عزتش همت و تلاشمان را فزونی بخشیم.
انتهای پیام/ی10