اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

دفاتر منطقه ای

همگرایی در آمریکای لاتین و تاثیر آن بر ایالات متحده آمریکا-7

توقف پروژه توسعه سرزمینی در آمریکا

همزمان با سوختن قرارداد الحاق دومینیکن به ایالات متحده، پروسه بسط سرزمینی نیز مدفون می‌شد.

توقف پروژه توسعه سرزمینی در آمریکا

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در آمریکای لاتین، تا سال 1865 شهروندان ایالات‌متحده دیگر خسته و بی‌رمق بودند چهار سال درگیری و خونریزی به خاطر جنگ داخلی بیش از 000/600 سرباز کشته به جای گذاشته بود و تقریباً هر شهروند آمریکایی در سوگ یکی از بستگان خود نشسته بود.

اما برده‌داری دیگر فسخ شده بود اتحاد ایالات حفظ شده بود و جنگهای سیاسی خصمانه دهه 1850 دیگر لازم نبود.

زمان زمان احیا و التیام بود زمان زمان ساختن بود تا زمان خراب کردن.

توجه ایالات متحده به سمت داخل کشور معطوف گشت و در طی فقط یک نسل کشور مغفول شد.

در طی همین سه دهه انتهایی قرن نوزدهم بود که شهروندان ایالات متحده آرزوی بدست آوردن یک قدرت ماورای دریاها را توسعه و بسط دادند.

این نوع نگاه با نگاه گسترش و بسطی کشور که قبل از جنگ داخلی وجود داشت متفاوت بود زمانیکه ایالات متحده گسترش یافته بود به سمت غرب و سرزمینهای کم سرنشین یا بی‌سرنشین را تصاحب می‌کرد. (78 :1999 ,شولتز)

با این منطق ایالات متحده تمام سرزمینهای غرب تا سواحل اقیانوس آرام را بدست آورد.

گسترش‌طلبان بعد نگاه خود را به جنوب معطوف کردند، اما حرکت به سمت جنوب با یک مسئله داخلی روبرو شد و آن هم معضل برده‌داری بود.

زمانیکه جنگ داخلی این معضل را حل کرد، آن شور و حال گسترش و بسط سرزمین دیگر به حالت اولیه خود بر نگشت، قسمتی از این موضوع بر‌می‌گشت به این که احتیاجی به داشتن سناتورهای برده از کوبا و یوکاتان «Yucatan» یا نیکاراگوئه نبود زیرا با الحاق این کشورها می‌بایست نمایندگانی در سنا یا کنگره داشته باشند، همچنین یکی دیگر از دلایل آن این بود که جنوبی‌ها (ایالات جنوبی کشور) نمی‌خواستند که لاتینی‌ها را وارد کنفدراسیون خود کنند.

همانطور که «William Yancey» به یکی از همکاران خود قبل از جنگ با مکزیک می‌گوید: الحاق مکزیک به مفهوم وارد کردن گروهی از جمعیت نادان خرافاتی و بی‌اخلاق به کشور می‌باشد».(79 :1999 ,شولتز)

با گسترش و بسط راه‌آهن که دسترسی آسان و سریع به سمت ایالات‌های تازه شکل گرفته شده غرب را میسر می‌کرد دیگر اهمیت جزایر آمریکای مرکزی که می‌توانستند پل ارتباطی برای دسترسی به ایالتهای غربی شوند کم رنگ و کم رنگ‌تر شد.

تا آخر دهه 1860 اشتیاق ایالتهای جنوبی برای گسترش و بسط سرزمینی کاملاً از بین رفته بود.

نمونه دیگر بی‌علاقگی و بی‌میلی برای بسط سرزمینی از زمان ریاست جمهوری«Grant» بین سالهای 77-1869 در مورد قیام مردم کوبا علیه استعمار اسپانیا رخ داد که تصور می‌کردند از حمایت ایالات متحده برخوردارند.

یک ماه بعد از شروع ریاست جمهوری Grant، کنگره قطعنامه‌ای صادر کرد که در آن با شورشیان ابراز همدردی کرد.

دیگر صحبت و بحثی در مورد الحاق کوبا به عنوان یکی از ایالتهای آمریکا شبیه آنچه که قبل از جنگ داخلی جریان داشت مطرح نبود، در عوض وزیر امور خارجه «Hamilton Fish» طرحی را به کابینه پیشنهاد داد که توسط آن به دنبال مذاکره با اسپانیا به منظور استقلال کوبا بود که ایالات متحده را ملزم به حفظ تمامیت ارضی کوبا می‌کرد.

وقتی «Fish» از حمایت ضعیف کابینه در مورد اینکه مادرید چنین طرحی را بپذیرد اطلاع یافت، ایالات متحده تصمیم گرفت در این موضوع دخالتی نکند.

اما نمونه بارز و روشن توقف بسط سرزمینی در مورد جمهوری دومینیکن می‌باشد.

مقامات جمهوری دومینیکن پیشنهاد الحاق به عنوان یکی از ایالتهای آمریکا را به این کشور دادند جمهوری دومینکن در جزیره‌ای قرار داشت که نیمی از آن را کشور هائیتی متشکل از اکثریت سیاه پوست تشکیل می‌داد.

زمانیکه جمهوری دومینیکن در سال 1821 استقلال خود را از اسپانیا اعلام کرد. ایالات متحده از شناسایی آن خودداری کرد زیرا این کشور را یک جمهوری 2 رگه سیاه پوست سفید پوست «Mulato» می‌دانست و یا آن را قسمتی از خاک هائیتی به حساب می‌آورد.

در سال 1849 بود که مقامات آمریکایی افرادی فرستادند به این جمهوری تا مشخص کنند آیا این کشور شایستگی احراز این نام را دارد، یعنی می‌توان آن را مورد شناسایی قرار داد یا خیر. یکی از مأموریتهایی که این گروه ارسالی داشت این بود که مشخص کند که آیا نژاد اسپانیایی نژاد غالب است یا خیر.

اگر چه این گروه به شناسایی جمهوری دومینیکن به عنوان یک کشور مستقل رای داد اما رئیس جمهور «Santana» در سال 1861 جمهوری دومینیکن را به عنوان یکی از مستعمرات اسپانیا شناخت.

شناسایی جمهوری دومینیکن توسط ایالات متحده تا سال 1866 به تعویق افتاد. از طرف دیگر مقامات ایالات متحده از دیر زمان متقاعد شده بودند که این کشور به یک پایگاه دریایی در کارائیب برای محافظت از تجارت در حال رشد در دره «می سی سی پی» و بندرگاههای خلیج مکزیک نیازمند بوده است.

در دهه 1850 دولت رئیس جمهور «Pierce»با درک این موضوع گروهی از مقامات غیررسمی ویژه‌ای برای بازدید از جمهوری دومینیکن از سال 1853 ارسال می‌کند.

مأموریت این گروه دست یافتن به یک قرارداد برای ایجاد یک پایگاه دریایی در «Samana Bay»بود.

هم دولت انگلستان و هم دولت فرانسه با حضور نظامی ایالات متحده در کارائیب مخالفت کردند.

این 2 کشور توانستند جمهوری دومینیکن را متقاعد سازند که در قرارداد خود با ایالات متحده که در سال 1854 امضا شد بندی را بگنجاند مبنی بر این که با شهروندان دومینیکن هر زمان که وارد آمریکا شوند به واسطه این قرار داد مانند شهروندان سفید پوست رفتار خواهد شد.

این به معنی پایان قرارداد بود زیرا وزیر امور خارجه «Marcy» بیان داشت که هرگونه قراردادی که متضمن ورود شهروندان دومینیکن در ایالات متحده شود که با شهروندان کشور ما دارای حقوق یکسان باشند با حقوق و احساسات شهروندان ما در تضاد خواهد بود و نپذیرفتنی خواهد بود.

اما گروه ارسال ایالات متحده در سال 1866 توانست مقامات جمهوری دومینیکن را متقاعد سازد تا نه تنها استقلال این کشور را به رسمیت شناخته شود بلکه قراردادی مبنی بر الحاق جمهوری دومینیکن به عنوان یکی از ایالتهای آمریکا امضا کنند.

بدین منظور رئیس جمهور جمهوری دومینیکن «Buenaventura Baez» متوسل به یک رفراندوم برای پذیرش این امر توسط شهروندان کشورش شد و رئیس جمهور ایالات متحده Grant موضوع را به سنا ارجاع داد که سنا در سال 1870 با این موضوع مخالفت کرد.

دلیل اصلی مخالفت سنا که توسط یکی از سناتورهای کمیسیون روابط خارجی به نامه «Carl Schurz» چنین بیان شد:

(اگر شما می‌خواهید این کشورهای دارای آب و هوای استوایی را به ایالات متحده ملحق کنید ناچار خواهید بود که مردمانشان را نیز بپذیرید و وارد جامعه آمریکا کنید).

دیگر شرایط مانند قبل از جنگ داخلی ایالات متحده نبود که مخصوصاً ایالات جنوب به دنبال بسط و گسترش سرزمین بودند، حال با الغا برده‌داری و تغییر شرایط این نوع طرز تفکر قابل قبول نبود.

این مرحله، یکی از مراحل پرمعنا و با اهمیت در روابط آمریکای لاتین و ایالات متحده محسوب می‌شد.

همزمان با سوختن قرارداد الحاق دومینیکن به ایالات متحده، پروسه بسط سرزمینی نیز مدفون می‌شد.

از آن زمان یعنی سال 1870 یک نوع حس و مفهومی در ایالات متحده شکل گرفت که گسترش مرزهای ملی به منظور در برگرفتن سرزمینهای لاتینی امری غیر قابل پذیرش و غیرضروری بود.

تنها استثناء این امر «پورتوریکو» بود که در مورد آن هم هنوز هم کسانی در کاخ سفید وجود دارند که امیدوارند که هرگز موردی مانند پورتوریکو دیگر اتفاق نیفتد.

بعد از جنگ داخلی، مسائل بین‌المللی به طور ویژه‌ای برای خیلی از شهروندان ایالات متحده غیر مهم جلوه می‌کردند.

حتی یک کلمه هم در مناظرات و گفت‌وگوهای حزبی در سالهای 1868 و 1872 و 1876 و 1880 در مورد آمریکای لاتین گفته نشد.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول