اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

فارس بررسی می‌کند

نگاهی به دو اجرای متفاوت از نمایشنامه "یرما" لورکا در هرمزگان

مجید جمشیدی و مهران محمودزاده دهبارزی دو کارگردان تئاتر هرمزگانی طی ماه‌های اخیر نمایشنامه «یرما» اثر «فدریکو گارسیا لورکا» را با دو شیوه کاملا متفاوت به روی صحنه برده‌اند.

نگاهی به دو اجرای متفاوت از نمایشنامه "یرما" لورکا در هرمزگان

به گزارش خبرگزاری فارس از بندرعباس، هرمزگان یکی از مناطقی است که هنر تئاتر و نمایش طی دهه‌های اخیر به واسطه تلاش هنرمندان جوان این عرصه توانسته در حوزه ملی و حتی بین‌المللی نیز خود را مطرح کند، به نحوی که گروه‌های مختلف تئاتر از این استان هر ساله در کشورهای مختلف برای اجرا دعوت شده و حضور می‌یابند.

در سال‌های گذشته نیز نمایش‌هایی برگرفته از نمایشنامه‌های مطرح و معروف بین المللی توسط هرمزگانی‌ها به روی صحنه رفته است که در نوع خود از ارزش بالایی در حوزه‌ تئاتر برخوردار شده است.

یکی از این نمایشنامه‌ها "یرمای لورکاست" که توسط مجید جمشیدی و مهران محمودزاده دهبارزی در اسفند و بهمن سال جاری به دو شیوه و ساختار متفاوت به روی صحنه رسیده است.

علیرضا داوری کارشناس هنرهای نمایشی در مطلب پیش رو نگاهی به این دو نمایش و کارگردان هرمزگانی دارد:

اتفاق اول:

فرصتی پیش آمده است، تا مخاطبان تئاتر استان هرمزگان از دو زاویه متمایز به تماشای اثر «یرما» نوشته «فدریکو گارسیا لورکا» شاعر و نمایشنامه‌نویس اسپانیایی بنشینند.

اجرای اول متعلق است به «یرما با تشت خالی» مهران محمودزاده از گروه تئاتر تیگار رودان که در تالار حافظ، بخش بین‌الملل سی و دومین جشنواره تئاتر فجر اجرا شد.

و دومین اجرای عموم نمایش «خانواده لورنزو» در پلاتو آفتاب به دراماتورژی «مجید سرنی زاده» و کارگردانی «مجید جمشیدی» از گروه تئاتر حرکت و کارگاه بندرعباس است.

اگر بپذیریم که تئاتر برای مردم است و مردم مهمترین عامل توسعه تئاتر این استان هستند با اجرای عموم «یرما با تشت خالی» روی دیگر این اتفاق تکمیل می‌گردد و مخاطب می‌تواند از دو زاویه دید و با توجه به نوع سلیقه‌اش، شیوه اجرایی مورد پسندش را به تماشا بنشیند.

نگاه گروه تئاتر تیگار، نمایش بدون کلام و تعبیر خودشان فیزیکال با تلفیقی از خرده نمایش‌های آیینی و فولکلور هرمزگان است.

گروه تئاتر حرکت و کارگاه با وجود دراماتورژی نگاهی وفادارانه به متن داشته و قصه مطابق با رویدادها و سیر اتفاقات نمایشنامه اصلی پیش می‌روند.

اتفاق دوم:

«یرما اثر لورکا»، نمایشنامه‌ای در سه پرده که در سال 1934 نوشته شده ‌است و در قالب یک شعر تراژیک بیان می‌شود.

داستان زنی بی‌فرزند است که در حاشیه یکی از شهرهای اسپانیا زندگی می‌کند. انگیزه و آرزوی مادر شدن تمام ذهنش را گرفته و در نهایت انتظار داشتن فرزند باعث می‌شود که دست به کاری فاجعه‌آمیز ‌بزند.

داستان «یرما» به ظاهر داستان سترون بودن یک زن عقیم است، در حقیقت بیانگر اندوه لورکا برای اسپانیای عقیم است. امسال از سه گروه شاخص تئاتر استان شاهد انتخاب نمایشنامه‌هایی با موضوع تلاش شخصیت‌های اصلی عقیم نمایش، برای سترون شدن بود. این انتخاب‌ها با توجه به اینکه هنرمندان چشم بیدار یک جامعه‌اند، بی‌ارتباط با شرایط فعلی استان هرمزگان نمی‌تواند باشد.

تلاش بسیار زیاد مردم بومی این منطقه برای رسیدن به گوشه‌ای از منابع سرشار اقتصادی این پایتخت اقتصادی ایران که نتیجه‌اش چیزی جز پایان اندوهناک عقیم ماندن از این تلاش نیست. در هر کشوری هنرمندانش زودتر از خطر آگاه می‌شوند و این شاید زنگ خطری باشد که اهالی فرهنگ و هنر این استان به صدا در آورده‌اند.

رویداد اول: بدفهمی اجرای مدرن

نمایش‌هایی که در این چند سال اخیر در استان هرمزگان روی صحنه رفته‌اند با دو عیب اساسی روبه‌رو بوده اند. برخی به کلی متن کلامی و نوشتاری را نادیده گرفته و با تاکید بر «اجرا»ی صرف می‌کوشند سلفی باشند برای ادعای قرن بیستمی حذف متن نوشتاری و کلامی از عرصه تئاتر.

این نمایش‌ها تنها نظریه کنش فیزیکی را مدنظر قرار داده‌اند. گروه دیگری نیز هستند که تنها به کلام اندیشیده و هرگونه کنش فیزیکی را حذف می‌کنند که آنگاه با متن‌هایی خواندنی روبه‌‌رو هستیم که پیش‌روی مخاطب قرار می‌گیرد.

اما هنوز که هنوز است پدیده‌های اجرای دنیا را در جامعه خود نمی‌شناسیم، به تمایز بین پرفورمنس، بیومکانیک، اجرای مدرن و اجرای تجربی آگاه نیستیم. هر کسی، می‌تواند هر اجرایی را تحت عنوان پرفورمنس یا مدرن ارائه کند، هر کسی هم می‌تواند آن را رد کند.

هیچ مولفه یا مشخصه‌ای وجود ندارد که بگوئیم مولفه‌های مشخص این است و این باید مورد مطالعه قرار بگیرد. تئاتر غربی قرن بیستمی که پیشنهاد حذف متن نوشتاری را می‌دهد، سال‌ها رمزگان‌های تصویری را در برقراری ارتباط با مخاطب خود نهادینه کرده و می‌داند که برای اجرای یک اثر صرفا متکی بر فیزیک باید از نشانه‌هایی استفاده کند که برای تماشاگر کد شود.

در غیر این‌صورت چرخه ارتباط با گسست روبه‌رو شده و پارازیت ایجاد می‌شود. همانند اتفاقی که در تئاتر ما در حال رخ دادن است. چیزی که در تئاتر ما کمبودش احساس می‌شود تکنیک نیست، نیاندیشیدن است.

فقر تئاتر امروز ما بن مایه‌های فکری و اندیشه است. هر اندازه کارگردان بتواند از رمزگان‌های بیشتری برای انتقال اطلاعات در صحنه سود جوید بازی ارتباط با مخاطب را به نفع خود برده است.

«لورکا» محیط روستایی را به این خاطر انتخاب می‌کند که محیط محدودتری است و بیشتر زیر ذره‌بین می‌رود. نه اینکه اتفاقی که می‌افتد الزاما خاص روستا باشد. به این خاطر که سیطره خرافات تا مغز استخوان، روستایی نشین اسپانیایی را تسخیر کرده است.

کارگردان یرما با تشت خالی عقیده دارد که «نمایشنامه «یرما» اثر لورکا، قابلیت اقتباس در مراسم آئینی خطه‌های دیگر را دارد».

در این تجربه سعی شده نشان داده شود که بین آیین‌های استان هرمزگان با تئاتر فیزیکال رابطه ساختاری و معنایی بر اساس اشاره‌ها، نه کلمه‌ها وجود دارد.

«یرما» قابله‌ای است نازا در جنوب کشور ایران، استان هرمزگان در حصر خوان و خواهرانش.

«یرما» روزها بچه می‌دزدد یا زن‌های باردار را فارغ می‌کند و شب‌ها به چشمه می‌رود تا دردش را با آب تسکین دهد. این وضعیت ناراحتی اهالی را به دنبال دارد و موجب می‌شود خوان توسط خواهرانش یرما را در خانه حبس کند. یرما به هر عمل یا آیینی که به باردار شدن ارتباط  دارد، چنگ می‌زند و تا جایی پیش می‌رود که موجبات نابودی خوان را رقم می‌زند.

این خوانش محمودزاده از یرما یک وجه سیاه و سفید به شخصیت‌ها، به خصوص خوان بخشیده است که در همان ابتدا مفاهیم بنیادی اثر اصلی را زیر سئوال می‌برد.

در تئاتر فیزیکال تمام احساسات و روابط درون اثر باید توسط فیزیک بدنی بازیگر به معرض تماشا گذاشته شود، این نوع آثار نیاز به بازیگرانی تعلیم یافته و توانا در حوزه بدن دارد که به خوبی بتوانند از پس بیان موضوع بر بیایند، در حالی که در این اجرا ما شاهدیم که بازیگران حتی در حفظ تعادل ایست‌های صحنه‌ای دچار ضعف و کاستی‌اند.

خرده‌نمایش‌های جنوب کشور از قبیل آئین بارداری در قشم (درگور کردن زن نازا)، آئین بارداری در درتوجان (از روی گور پریدن زن نازا) خرده نمایش اوپینا (خاله رورو) آئین نان پوش، آئین زار، مراسم کمرگیری سینه زنی (بازی محلی رماضا)  فرض می‌گیریم همگی استفاده‌شان برای القای فضا نمایش بوده‌اند، جذاب‌اند، تصویری‌اند، بکرند، اما کجای درام یرما قرار دارند!؟

چقدر همسو با کنش‌های درام پیش رفته‌اند!؟ چگونه برای مخاطب رمزگذاری گشته و طبق تعریف چه نمادهایی مخاطب با آنها همذات پنداری کند؟... در نهایت اینکه چه تاثیری در پیشبرد درام داشته‌اند، اینان و امثالهم سئوالاتی است که برای مخاطب بی جواب می‌ماند.

طراحی لباس این اثر به همراه موسیقی، ناهمگون و همچون لحافی چهل تکه در هر گوشه از نمایش ساز خود را می‌زنند. یکی از نقاط قوت کار تلاش یک‌دست، مثال زدنی و ستودنی تیم بازیگری است که سعی شان برای یک اجرای بی نقص از آنچه که کارگردان می‌خواهد مشهود است.

اما این تلاش با توجه به عدم طراحی یک‌دست از جانب کارگردان و تیم طراحی از لباس و موسیقی گرفته تا نور و صحنه به بار ننشسته است.

رویداد دوم: انسداد مجرای ارتباطی اجرای کلامی

کلام گرایی اثر نمایشی را از حوزه تقلید به حوزه صرف داستان‌گویی کلامی یا خودگویی سوق می‌دهد که جز مواردی خاص در تئاتر پذیرفته شده نیست. یک متن را یک کارگردان با چه رویکردی دست می‌گیرد؟ طراح صحنه با چه رویکردی؟ دراماتورژ با چه رویکردی؟...

الان زمانی نیست که شما فقط قصه بخوانید، اصلاً قصه در این موقعیت اهمیت ندارد، قصه‌ها همه تکراری‌اند. چگونگی بیان، شیوه اجرایی، رویکرد گروه اجرایی به متن است که دارای اهمیت است. با توجه به اینکه امروز نظریه دریافت برای مخاطب تغییر کرده است، یعنی نظریه دریافت و واکنش مخاطب به هندسه اجرایی کارگردان بستگی دارد.

اینکه یک کارگردان چگونه از یک بن مایه فکری، از یک ایده، یک طرح، بتواند به یک فرم برسد که این فرم قابلیت اجرا را داشته باشد. جامعه امروز فرم‌های مورد نظر خود را می‌خواهد. رسیدن به این فرم‌هاست که دارای اهمیت است.

این نیست که ما یک نمایشنامه را صرفاً خلاصه بکنیم، رویکرد کارگردانی یعنی درک هندسه اجرا گمان می‌رود گروه حرکت و کارگاه در برخورد با واژه دراماتورژی دچار یک بد فهمی شده‌اند.

زیرا با تغییر شروع نمایش به یک مجلس رقص و تنظیم چند قاب در دل اجرا و یک مونولگ پایان نمایش از زبان خوان، که شالوده دراماتیک متن را به هم می‌ریزد که نمی‌شود اسم برخورد با اثر را دراماتورژی گذاشت.

«محمودزاده» در این مقوله بسیار موفق و تاثیرگذار عمل کرده است و رنگ و بوی پژوهش و دراماتورژی را می‌توان در لایه‌لایه‌های نمایش یرما با تشت خالی دید.

طراح لباس هر دو اثر یکی است. هر اندازه در اجرای یرما با تشت خالی به‌غیر از لباس یرما و خوان – سهل انگارانه عمل کرده است، در اجرای خانواده لورنزو به طراحی یک‌دست رسیده است که علاوه بر نمایان ساختن وجه تاریخی منطقی‌ای اثر، رنگ‌ها دارای هارمونی‌اند. که این هارمونی تا حدودی به چشم‌نوازی اجرا کمک کرده است.

دو اتفاق خوب اجرای دو اثر بازی بازیگران زن آنها در نقش یرما است. یکی با تکیه بر فیزیک بدنی و دیگری با قدرت دیالوگ گویی و حفظ ریتم تا حدود زیادی به یکدست بودن اجراها کمک کرده‌اند و از نقاط قوت اجراها محسوب می‌شوند.

اما به لحاظ قدرت بازیگر در ارتباط با تماشاگر بازی «فریبا امیری» به نقش «پیرزن» در خانواده لورنزو مثال‌زدنی است. حضورش برای مخاطب یک شعف درونی را به ارمغان دارد که به هنگام تماشا مخاطب را به وجد می‌آورد. جای همچین لحظاتی متاسفانه در طول اجرای دو اثر خالی‌ است.

در یک جمع‌بندی نهایی چند سالی است که بازیگران در عرصه تئاتر هرمزگان از کارگردانان جلوتر به پیش می‌تازند. و متاسفانه سال به سال خلاء هدایت صحیح کارگردانان بیشتر به چشم می‌خورد. اگر رویه به همین منوال پیش برود آینده پر مخاطره‌ای پیش روی جامعه بازیگری استان خواهد بود.

کلام آخر اینکه چگونه می‌توان با شناخت مخاطب در شرایط امروزی، در این نظام جهانی پر از عصبیت و شتابزدگی یک فرم را دگرگون کرد و تماشاگر را به چالش کشید. تماشاگر امروزی برای لذت از تماشای «یرما» و «خوان» نمی‌آید.

تماشاگر می‌خواهد که در یک چالش متفاوت در یک تعامل پیگیر بتواند به نتیجه برسد، شاید راهنما بودن وظیفه یک هنرمند نباشد اما اندیشه و وادار به اندیشیدن وظیفه هنرمند و ذات یک اثر هنری است.

انتهای پیام/88001/ط40/ظ1004

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول