به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، دیروز «بخشش» را دیدم، در حوالی زندان بساطش را پهن کرده بود؛ آزادی میفروخت، زندانیان دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند، توی بساطش همه چیز بود: مهریه، نفقه، چک، دیه.
بعضیها تکهای از مالشان را میدادند و بعضی پارهای از بخشش و احسان. بعضیها ایمانشان را وسط گذاشتند و با خدای خود معاملهگری میکردند.
حالم چقدر خوب بود، دلم میخواست همه شادی خود را با یک بغل احساس به همه هدیه کنم.
انگار ذهنم را خواند، «بخشش» را میگویم، پرسیدم اینجا چه میکنی، خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،فقط گوشهای بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا میکنم، نه قیل و قال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد. میبینی! آدمها با تمایل خودشان دور من جمع شدهاند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق میکنی.تو امروز به اینجا دعوت شدهای و باید از من آزادی بخری یا خبر آزادی را به بیرون ببری.
حرفهایش جالب بود، از فریب انسانهای زندانی میگفت، از اینکه چطور پایشان به زندان باز شده است وقتی که لحظهای شیطان فریبشان میدهد و یا لغزشی پیدا میکنند،از «بخشش» خوشم آمد اما حرفهایش چقدر تلخ بود.
گذاشتم که حرف بزند و او گفت و گفت و گفت؛ ساعتها کنار بساطش نشستم، برایم تعریف کرد از زندگی تک تک کسانی که امروز اسمشان برای آزادی امضاء میخورد.
مردی بر سر مهریه با همسرش،بنگاهداری بر سر معامله زمین،چک بلامحل شاگرد مغازهای، دیه تصادف رانندهای، با خودم گفتم، بگذار یک بار هم شده چیزی از بخشش بخرم.
ثانیهها در گذر بودند و صدای ضربان برخی زندانیان برای گرفتن رضایت شاکی از شمارش ثانیهها پیشی گرفته بود، اسمهای یک به یک به همراه نام پدر خوانده میشد تا در ضیافت «بخشش» شرکت کنند.
از کنار بخشش کمی فاصله گرفتم تا ببینم در این حوالی چه میگذرد، امیری، صاحب زندان میکروفون به دست بالای سن ایستاده بود و اسمهای زندانیان را یکییکی به همراه شاکیان صدا میکرد و زندانیان نیز با چشمانی منتظر نگاه خود را به در دوخته بودند که شاید شاکیان از راه برسند و از کولهبار بخشش خود به برکت این روزهای عید ببخشند.
لحظه نیکی، لحظه یاری، لحظه نزول فرشتگان از آسمان برای صعود مهر خیرین به آسمان قابل توصیف نیست و هیچ جملهای و هیچ تصویری قادر به وصف این همه خوبی نمیتواند باشد.
کمی از هیاهوی دلهرهها کم میشد، صدای هلهله شادی فرشتگان آسمانی که برای بردن مهربانی به زمین آمده بودند را میتوانستی با صدای خنده کودکان که خوشحال از آزادی پدرانشان بودند بشنوی، انگار فرشتگان بودند که میخندیدند و شادیکنان برای این شاکیان از خود گذشته صلوات میفرستادند.
لحظههای عجیبی بود،شاکیان به همراه متشاکی هم قدم با هم برای حل و فصل میرفتند، قابل تشخیص نبود، سر تا پایشان را نگاه میکری به جزء دمپایی زندانیان متوجه نمیشدی، شاکی کیست و متشاکی چه کسی است.
درک کردن انسانهای بزرگ که مال دنیا را کوچک میشمارند و بخشش از آن را هراسی ندارند شاید برای خیلی از انسانها ساده نباشد اما برای کودکان، پدران و مادرانی که خالصانه و از صمیم قلب دعای خیرشان را بدرقه دستان بخششگر خیران میکنند بسیار زیبا و ستودنی است.
بسیاری از ما گمان میکنیم که انسانهای بزرگ همانهایی هستند که نامشان در تاریخ به ثبت رسیده، شهرت یافتهاند و نامشان سینه به سینه در قلبها مانده است، این انسانها بزرگاند اما بزرگانی در کنار این انسانها رشد کردهاند و امروز در میان ما بزرگمنشانه زندگی میکنند که شاید بزرگواریشان را نتوان با هیچ چیز دنیا مقایسه کرد.
گذشت از مال و دارایی که سالهای سال برای به دست آوردنش زحمت کشیدهاند این افراد را به انسانهای بزرگ زندگی کنونی ما تبدیل کرده است.
جشن مهریزان شد، کسی دست نمیزد، اما صدای دستها را میتوانستی بشنوی،کمی صحبت یواش و بازگویی پرونده و بعد از آن صلوات، دعای کوتاه این جشن باشکوه بود که ذرهذره خیر و خوبی را همراهی میکرد.
«بخشش» در گوشهای از سالن ایستاده بود و از سویی نظارهگر اشک شوق متشاکیان بود و از سویی دیگر نظارهگر گذشت شاکیان، لحظهای که زن با گوشه چارقد خود اشکش را پاک کرد، نه قلم من و نه سایر خبرنگاران، نه تصویر دوربینها، نه صدای تشویق و تکریم هیچ کدام قادر نبود که عظمت حضور جشن عدم حضور در زندان را و آزادی را توصیف کند،تنها در یک کلام میتوان گفت، امروز انسانهای بزرگ دنیای کنونی من نشان دادند که تجارت متاع دنیا با رضای خدا قابل قیاس نیست.
خلاصه ساعتها گذشت و گذشت و برخی گذشتند و رها کردند، برخی نتوانستند، با خود کنار بیایند و ببخشند و بگذرند،اما مطمئنم که در آن روز که «بخشش» پای خود را به زندان گذاشت، شیطان نبود، تمام کسانی که میتوانستند، واقعاً گذشت کردند، حالا باید منتظر ماند و دید درب زندان اصفهان از 100 نفر زندانی جرائم غیرعمد به روی چه کسانی باز میشود تا به برکت عید غدیر سر سفره خانواده دوباره دور هم جمع شوند و طعم بخشش الهی را بچشند.
------------------------------
گزارش از نفیسه راهداری
-------------------------------
انتهای پیام/63012/ل40/پ3003