به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، انقلاب درک نکرده به دنیا آمدیم در گوش چپمان صلابت امت را نجوا کردند و رشادتهای انقلاب را، در گوش راستمان از پیر جماران گفتند و از الگویی خداجو.
قد که کشیدیم زمین را دیدیم و زمان را، زمینی که حالا دیگر رویش به جای ظلم، عدالت گسترده بود و زمانش هم با یاد خدا میگذشت.
مادبزرگم همیشه میگفت: آن قدیمها، شاه به همه ظلم میکرد، پیرمردهای آن روزها دلشان برای یک همدردی لک زده بود، میگفت: شاه شده بود نوکر بعضی کشورها، آدمهای کشورش را فراموش کرده بود، یادش رفته بود که مردمش هم حق انتخاب دارند.
اینها را که میشنیدم، توی ذهنم قهرمانی میشدم که شمشیر به دست لشکری برای جنگ با شاه آماده کرده، خوب که توی رؤیا غرق میشدم، تفنگ و توپ و تانک هم آماده میکردم، این طور نمیشد، این شاه بدذات باید میرفت تا ملت نجات یابد.
بزرگتر که شدم دیگر خیالبافی نمیکردم، اکنون به دنبال کشف حقیقت بودم، پی برده بودم که قبل از من قهرمان بزرگی شاه را شکست داده بود.
آن هم دست خالی، بدون شمشیر و تفنگ و توپ و تانک، دیگر آرزویم شده بود، دیدن این قهرمان بزرگ، اما هیچوقت به آرزویم نرسیدم، زیرا قهرمان قصههای من پر کشیده بود و تنها از او عکسی داشتم که برگ برگ کتابهایم به آن مزین شده بود.
اکنون سالها از آن اتفاق بزرگ میگذرد، حالا آن انقلاب به دست من و همسالانم که روزی انقلاب درک نکرده به دنیا آمدیم، افتاد، انقلاب درک نکردههایی که حالا شور انقلابی دارند.
اماما: من و همه جوانان این مرز و بوم عهد میبندیم، امانتدار خوبی باشیم و اکنون برگ برگ روزهای انقلابِ من، سطر سطر خاطراتم و خط خط نوشتههایم از روزهایی میگویند که در فراق تو گذشت.
مهربانا: قسم به نامت که همواره روح خدا را بر پهنه زمان متجلی میسازد، تمام توانم را برای گسترش انقلاب مستضعفان در برابر انقلاب مستکبران به کار میگیرم.
آری گنج بزرگ تو را به دست حضرت مهدی(عج) میرسانیم تا جهانی انقلاب شود.
.................................
یادداشت از مریم بهادری
................................
انتهای پیام/2446/غ20/ض1002