به گزارش خبرگزاری فارس از آبیک، آزادگان کسانی هستند که بهترین دوران عمر خود را در سیاه چالههای عراق، در بدترین شرایط و زیر سختترین و وحشیانهترین شکنجهها سپری کردند ولی دشمنان نتوانستند به دژ محکم نیروهای مؤمن و آزاده نفوذ کرده و آنان را از مسیر ایمان و اعتقاد خارج کنند.
سلامالله کاظمخانی از آزادگان آبیکی است که نخستین بار در اسفند سال 60 و فروردین 61 از طرف بسیج سپاه آبیک در عملیات فتحالمبین در منطقه شوش مجاهدت را آغاز کرد.
وی برای دومین بار در پاییز سال 64 و از سوی سازمان تبلیغات اسلامی استان تهران به عنوان مدرس قرآن به لشگر 77 خراسان در منطقه بستان رفت تا تعلیمدهنده کلام خدا به مردان خدا باشد.
در نهایت و برای سومین بار کاظمخانی در بهمن ماه سال 65 به عنوان طلبه بسیجی از سوی بسیج سپاه آبیک راهی جبهههای نبرد با متجاوزان شد تا 22 روز از بهار سال 66 گذشته بود که در منطقه شلمچه، در عملیات کربلای 8 به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان در سن 24 سالگی به اسارت درآمد.
از کاظمخانی از حال و هوای محرم در دوران اسارات در زندانهای رژیم بعث عراق و نیز از خاطرات تلخ و شیرین عزاداری در ماه محرم پرسیدیم که پاسخهای جالب و خواندنی داد و خواندنش خالی از لطف نیست که در پی میآید.
محرم در اسارت چه رنگ و بویی داشت؟
ماه محرم که فرا میرسید حس و حال حسینی به اسرا دست میداد و هوای ماتم و عزا، فضای آسایشگاه را فرا میگرفت.
بله. در طول 3.5 سال اسارت یک شب مراسم سوگواری و عزاداری برای امام حسین (ع) برگزار شد که البته آن هم به طور مخفیانه بود.
عراقیها متوجه نشدند؟
چرا. متوجه شدند و فردای آن روز عزاداران حسینی در اردوگاه را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
ناگفته نماند این ضرب و شتمها چند روز طول کشید و ما را به این کار مشغول کردند تا عزاداری نکنیم.
نحوه برگزاری مراسم سوگواری برای امام حسین (ع) چگونه بود؟
یک نفر از رزمندگان مداحی میکرد و مابقی اسرا سینهزنی میکردند و در سوگ امام حسین (ع)، اهلبیت و یاران باوفایش اشک ماتم میریختند.
جالب است بدانید پس از تعطیلی مراسم عزاداری از سوی رژیم بعث، تجمع بیش از دو نفر در آسایشگاه و محوطه حیاط اردوگاه ممنوع بود و هر گاه سه تا چهار نفر تجمع میکردند، سربازان عراقی اظهار میکردند که متفرق شوید.
حال درونی رزمندگان در ماه محرم پس از ضرب و شتم چگونه بود؟
رزمندگان و اسرا به تنهایی دعای پرفیض زیارت عاشورا را قرائت میکردند و با خدای بزرگ و مهربان به راز و نیاز میپرداختند و در غربت و در سکوت درون، امام حسین (ع) را صدا میزدند.
در لابهلای صحبتهایتان به شب تاسوعای سال 69 اشاره کردید، در این خصوص توضیح میدهید؟
بنده در بیمارستان بودم. سه نفر بودیم که شبانه برای رفتن به دستشویی، در اتاق نگهبانی را زدیم. نگهبان در را باز کرد و بعد از اینکه خواستیم داخل بخش بیاییم، گفت که کسی از شما هست که بتواند قرآن بخواند.
شما قبول کردید؟
بله. بنده گفتم من میتوانم قرآن بخوانم و نگهبان عراقی خودش روی صندلی نشسته بود و قرآن میخواند. صندلی دیگری هم برای من آورد تا قرآن تلاوت کنم.
چه سورهای تلاوت میکردید؟
نگهبان گفت که سوره یوسف را قرائت کن. از او خواستم که به من اجازه دهد تا وضو بگیرم. بعد از گرفتن وضو در کنار او نشستم و ساده برای او قرآن خواندم.
آیهای را که تلاوت کردم، آیه دوم سوره یوسف بود که میفرماید: «انا انزلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون»
منظور از آوردن این سوره برایتان مشخص است که نگهبان عراقی میخواست بگوید این قرآن مخصوص عربهاست ولی این یک تفسیر ظاهری و غلط از قرآن بود.
پس از آن چه اتفاقی افتاد؟
چند لحظه بعد درب حیاط زده شد و نگهبان عراقی رفت در را باز کرد و به من اشاره کرد که صندلی و قرآن را بردار بیا جلوی درب بنشینیم و بخوانیم.
در آنجا به سرباز عراقی گفتم که سیدی به ترتیل بخوانم؟ گفت: بله. چند آیه دیگر برایش به ترتیل خواندم. خیلی خوشش آمده بود.
در این وقت، سرهنگ عراقی دوان دوان آمد و به زبان عربی به نگهبان گفت: «أقسم بالله. لماذا جلبت الأسرى فی المساء؟ یحظر، حتى فی کربلاء والنجف الحداد اللیلة ممنوع» قسم به خدا. در این شب برای چه اسیر جنگی را بیرون آوردی؟ ممنوع است، حتی امشب در خود کربلا و نجف عزاداری ممنوع است.
نگهبان عراقی به زبان عربی به من گفت: یاالله امشی روح. یاالله زود برو داخل بخش من هم سریع آمدم و نگهبان از پشت درب را بست.
آن شب، شب جالبی برایم بود. در طی 3.5 سال از اسارت حتی یک بار هم رنگ آسمان را ندیده بودم ولی در آن لحظه، ساعت یک نیمه شب تاسوعای سال 69 رنگ آسمان زیبا و پر از ستارههای درخشان را دیدم.
انتهای پیام/77006/ش40/پو3002