به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج، دسته دسته دانشآموزان اول ابتدایی امروز با گرفتن دست والدین خود راهی مدرسه شدند تا سال تحصیلی جدید را آغاز کنند، شور و هیجان در چهره همه آنها پیدا بود خوشحال از رفتن به دنیایی جدید به نام مدرسه و آشنا شدن با دوستانی که هم سن و سال و هم دوره تحصیلی آنها خواهند بود.
هر کدام از آنها با در دست گرفتن شاخههای گل در صف مدرسه حضور یافته بودند تا اولین لحظه دیدار معلم خود را با نثار شاخهای گل درهم آمیزند و از همان ابتدای تحصیلشان قدردان لطف و مهربانیش باشند.
هنگامیکه در صفهای منظم حیاط مدرسه پشت سر هم ایستاده بودند چهرههای خندان و خوشحالشان بیانگر رضایت از ورود آنها به مکان مقدس به نام مدرسه بود.
میان این شکوفههای شاد و خندان عدهای نیز قطرات اشک بر گونههایشان جاری شده بود و برای نخستین بار نگران دوری والدین در زندگیشان بودند که باید از امروز ساعاتی از روزهای عمر خود را بدون حضور مادر و پدر و دور از کانون گرم خانواده در کانونی دیگر و با دلسوزانی جدید بگذرانند.
طناز دختربچهای که دسته گل زیبایی در دست داشت در چهرهاش نگرانی از ورود به مکان جدید نمایان بود، به سراغ طناز رفتم و از وی در مورد نخستین روز ورودش به مدرسه سوال کردم، با او که سلام کردم سرش را به طرف مادرش چرخاند و قطره اشکی روی گونهاش جاری شد از او پرسیدم که چرا ناراحت است و او گفت که میخواهد تمام ساعات روز را با مادر خود بگذراند.
وی گفت: از اینکه باید از امروز چند ساعتی را بدون مادرش در مدرسه سپری کند ناراحت است و میخواهد مثل همیشه وجود مادرش را در کنار خود احساس کند.
از او پرسیدم دسته گل زیبایی که در دست دارد را برای چه کسی آورده و او بلافاصله گفت برای معلمم، پرسیدم آیا معلمت را میشناسی گفت: امروز با او آشنا میشوم و میخواهم این گل را بخاطر مهربانیهایش به او تقدیم کنم.
پرسیدم از کجا میدانی معلمت مهربان است، و او بار دیگر سرش را به سمت مادرش چرخاند که مبادا از جلوی چشمانش دور شود و گفت: مادرم گفته که معلم به ما درس میآموزد و آموختن از سوی یک معلم یعنی مهربانی و دلسوزی.
دوباره قطرهای دیگر از روی گونههایش جاری شد خواستم گفتوگویم را با او ادامه دهم که معلمش از راه رسید و برگونهاش بوسهای زد و گفت گریه نکن عزیزم از امروز من و تو دو دوست هستیم که تا آخر سالتحصیلی هر روز باهمیم من به تو درس یاد میدهم و تو با یادگرفتنت برای من افتخارآفرین خواهی شد.
او را با معلمش تنها گذاشتم و سراغ باران رفتم او که پرچم پرافتخار میهنمان را در دستانش تکان میداد خندان و خوشحال بود و با دوست کنار دستیش صحبت میکرد به سراغ او رفتم تا نظرش را در مورد نخستین روز ورودش به مدرسه سوال کنم.
وی گفت: از اینکه وارد مکان جدیدی به نام مدرسه شده خوشحال است چراکه میتواند از این به بعد خواندن و نوشتن بیاموزد و دوستانی جدید را در این فضا پیدا کند.
باران میگوید همیشه دلش میخواست کتابهای درسی برادر و خواهرانش را بخواند اما چون نمیتوانست ناراحت بود و امروز خوشحال است که میتواند به زودی همچون برادر و خواهرش کتاب بخواند و بجای نگاه کردن به عکس کتاب جملات آن را نیز قرائت کند.
در این جشن شیرین و زیبا که علاوه بر مسئولان استانی مسئولانی از وزارت آموزش و پرورش حضور یافته بودند، مشاور آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش ضمن تبریک سالتحصیلی جدید به کلاس اولیها مسابقهای قرآنی برای دانشآموزان برگزار کرد و از دانشآموزان خواست هر کدام از آنها که میتوانند پنج سوره از قرآن کریم را برای دوستان خود قرائت کنند.
با صدای حسینی ارسنجانی همه دانشآموزان اول ابتدایی دست خود را بالا بردند و همگی میخواستند زودتر از دوستان خود پشت میکروفن قرار بگیرند تا سورههایی را که حفظ بودند قرائت کنند و اینجا بود که خوشحالی بر چهره مسئولان و معلمین مدرسه نقش بست چراکه شکوفههای کردستانی قبل از آموزش درس و تحصیل در مدرسه با کلام خدا آشنا هستند.
بعد از پایان این مسابقه قرآنی دلنشین و اهدای جوایز به همه دانشآموزان اول ابتدایی، زنگ کلاس اولیها در مدرسه طنین انداز شد و دانشآموزان با رد شدن زیر قرآن کریم به کلاس درس رفتند و نخستین روز تحصیلی خود را در کلاس درس تجربه کردند.
امروز باوجود دنیای زیبای مدرسه مهر دیگر بوی خشکی برگها، زرد شدن و ریختن آنها را نمیداد آنچه دیده میشد آغاز دانش و تحصیل و تربیت جدیدی برای شکوفهها بود.
انتهای پیام/79007/ر40/ژ1001