به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، در روزهای داغ و تفتیده و خون آلود نخستین قدمهای جهاد را تو برداشتی، چهره آسمانیت نشان از چهره محمد(ص) داشت که هراس در دل دشمن را دو چندان میکرد، در رکاب پدر تار و پود ظلم را از هم گسستی و عاشقانه شمشیر زدی، علم عشق بر شانههای ستبر تو جان گرفت، آیا نسبتی میان روشنایی چهرهات با افقهای درخشان است که نامت از دهان زمین نمیافتد، خورشید همبازی کودکیت بوده است، ریشه سبزت از کدامین رودخانه بهشتی سراب شده است که اینچنین تنومند و استوار است، عشق در سایه سار تو پرورشیافته است، تو آزادهای و غیور پرندگان خوش آواز چشم بر الحان خوش نوایت دوختند.
یادمان هست چگونه پنجه در پنجه ظلم افکندی و بر خاک انداختیشان، نخلها در برابر قامت استوار تو کوچک و حقیرند،جای قدمهای سپید و محکمت، درختانی از جنس آینه قد کشیدهاند، مهتاب نورانیتش را وامدار توست.
*تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمدی صورت
جوانمردی و شهامت آئین توست، صدایت لرزه بر اندام آنان میاندازد که نفس شیعه را بریده خواهند.
این تصویر تابناک توست که بر صفحه خونین عاشورا میدرخشد. آری تو از خاندان گل سرخی، از تبار آفتاب چشمهسارها هوای پاک نفست را امانت گرفتند. لبهای ترک خورده و تفتیدهات، سالهاست فرات را سر در گریبان و خجالتزده نگه داشته است، سیمای زیبایت که در تشعشع خورشید آفتاب سوخته است، یادآور صفحات سرخ عاشوراست، رد نگاههای پر هیبت و با صلابت توست که ظالمان را میخکوب کرده است.
پا در رکاب پدر آمدی تا فضای بسته شب را به ذلت بیفکنی، تو ندای سبز عدالتخواهی و عرفان را در رگهای آفرینش به تحرک درآوردی و پرورش دادی.
تو در کوچههای کهنسال زمین، درخشانترین آسمانی، در جسم خاموش شب، یاد دوبارهای از خورشید مهرانگیز پیامبری که روان شدهای.
نوای عاشورایت از عمق میدان کربلا به گوش میرسد، آری این صدای فریادهای توست که لرزه بر اندام ظالمان افکنده است،ای آفتاب غروبکرده در ظهر عاشورا فریادت از بلندای آسمان، به گوش میرسد.
حالا نوبت به عاشورا رسیده است تا در کربلا رقم خورد، آری دعایت مستجاب شده است، با اشتیاق شمشیر به دستگرفتی و شجاعتت حماسه ذوالفقار را یک بار دیگر در جلوی چشمان جهانیان به رخ کشیدی.
و دنیا مست نگاه به شهامت و تنومندی توست و هنوز در شگفت نقشی است که تو ایفا میکردی، نقشی ماندگار که ایمان و حماسه را به هم پیوند میداد و تا ابد آن دو را ماندگار کرد.
علی جان، ای جوانمرد ای مولای جوان؛ کربلا چه بیرنگ و بیفروغ میشد، اگر به میدان نمیآمدی،برای همین است که وقتی خورشید به آسمان کربلا میرسد، قدری درنگ میکند و به یاد جلای چهرهات و سیمای سرکشت اشک حسرت میریزد، و در شرمندگی از سیراب نکردنت سر به گریبان فرو میکشد، اما آسمان شکوه تو را همواره با عطر صلوات، میستاید.
*تویی که عشق از یادآوری نامت غرورانه قد میکشد
علی(ع) ای بزرگمرد چقدر خوب بود که تو آمدی و همپای پدر جوانمردی و مظلومیت را به اثبات رساندی، و چه تلخ آنگاه که سینه تو چاک چاک شد و شانههای پدر از غم ندیدنت لرزید، چه شیرین و گوارا بود آبی که از دست جدت بزرگوارت چشیدی، چه سوزناک بود لحظهرفتن و چه اشک گرمی از گوشه چشم پدر جاری شد راستی لحظه رفتنت پدر چه در گوش آسمان زمزمه کرد که فرشتهها در غم تو آنچنان مویه میکردند،
یا رب زحالم آگهی کز تن روانم میرود/مانند گل زگلستان اکبر جوانم میرود/یا رب گواهی کاین زمان شد جانب میدان روان/شبه رخ ختم رسل سرو روانم میرود
کربلا، دیری است قدمهای ترا به انتظار نشسته است، ستونهای عشق تکیه بر گامهای استوار و غیور تو دارند، ای مؤذن اذان سرخ شهادت در ظهری خونین، بگذار بگویم آن لحظه که قدم بر میدان نبرد نهادی، هیچکس تیغ از غلاف بیرون نکشید چرا که گمان کردند رسول خدا(ص) به میدان آمده است.
تا آخرین قطره خونت جنگیدی، صدایت در افلاک پیچیده است، زلالی از خون پیکرت بر خاک تشنه کربلا جاری شد چقدر این خاک از لمس خون مبارکت شرمگین است، چه شوم بود چشمی که تو را زخم زد، ننگین باد دستی که تو را بر زمین انداخت، علی اکبر بزرگمرد عاشورا یاور پدر در لحظات سخت و سرنوشت ساز، شهادت گوارایت باد که الحق لایقش بودی.
___________________
یادداشت از مریم سرلک
__________________
انتهای پیام/63001/و/ض1002