به گزارش خبرگزاری فارس از قم چشمم تازه گرم خواب شده بود خسته از هیاهوی کار و زندگی به یاد خاطرات روزهای خوش و حتی روزهای به خیال خوش آینده لبخند بر لب چشمانم را محکم فشار دادم تا خواب عمیق این عصر جوانی رؤیاهایم را به تصویر کشد.
نمیدانم شاید پلکهایم فقط برای ثانیهای لذت خواب را میچشید که از صدای فریاد مادرم از خواب پریدم هیچ کس و هیچ چیزی نبود جز فریادهایی که در راه خاموش میشدند...دیگر پلکهایم سنگین نبودند و من گویی رؤیاهای نیامدهام را چون کابوس میدیدم.
صدای مهیب ریزش تلی از آوار لحظه به لحظه سقف کاه گلی خانهمان را که پدر هنگام جوانی در شوخی گل بازی با همسر تازه مادر شدهاش رنگ محبت میزد، نقش زمین میکرد و هر آنچه بود مدفون میشد بر زیر خاکستری از حسرت.
ساعت.....
هنوز خبری نیست و من همچنان پا در آوار منتظر پدرم...اما وقتی دستان ترک خوردهاش را از زیر خرواری از خاک دیدم تمام آرزوهایم در شوک ناباور نوجوانیم رنگ خاک گرفت.
باز هم تلنگری بر جان خسته این روستاییان نشست و این بار انگار زمین و زمان میخواستند سقف امیدهای کودکی و جوانی را یک جا در هم بکوبند...
چقدر زود گرد حسرت بر طاق لحظههایی که حتی فکرش را هم نمیکردیم نشست، حس پاک و شیرین کودکان که خط لبخند نگاهشان ناغافل بر صورتشان حک شد....
دخترکان کوچکی که معصومانه در کنج اتاق امیدهای فردایشان، لالایی امید را برای عروسکهای چوبیشان میخواندند و نمیدانستند تقدیر این بار این ترانه را آرامشی میسازد برای آنان تا آرزوهایشان را در پس ابرهای سفید جستجو کنند.
چقدر دل سنگ است این دنیا... میدیدم مادری خسته از کار با چادر گلدار پیچیده بر کمر، که حال رنگ خاک گرفته و نگاهی مبهم از نیست شدن تمام هستیش چنگ بر خاک میزند...شاید ردی از امیدهای دیروز و فردایش را جستجو کند، اما دلشوره کودک خردسال جامانده از فصل جوانی، بغض خفته در گلو میشود آخرین نفس برای مادر... چرا که تاب دیدن کبودیهای صورت دردانهاش را در زیر خرمنی از خاک ندارد....
زمان همچنان میگذرد و ذرات زندگیمان غبار میشوند در چشم آسمان و هنوز تنها و تنها صدای فریاد نسلهای نیمه جان این تلنگر بیحساب زمین است که قلب و روح را آزار میدهد.
خستهام و سنگینی خواب را بر پلکهای خاک آلودم حس میکنم، بغض کردهام نمیدانم چرا....اما هنوز امید دارم برای آنانی که سهمشان از دنیای خاک خورده ما بر ماندن بود تا از خاطرات تلخ ما سقف استواری برای زندگیشان بسازند و هیچ آرزویی به حسرت نرسد.
==============
یادداشت: پروین حسنی
==============
انتهای پیام/و20/د1000