به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، امروز مِهمونی بود، یه مِهمونی به یاد ماندنی، مِهمونشم یه مِهمون بزرگ بود، مِهمونی که روزهای جنگ، مردانگی کرده بود و امروز، بینام و نشون اومده بود تا به بچههای اون روز که الان دیگه واسه خودشون کسی شده بودن، سر بزنه.
آمده بود تا ببینه بچههایی که اون روز بعضیشون حتی نبودن تا تصویر رشادتهاش رو ببینن اکنون چه کردن.
آمده بود تا ببینه اونایی که اون روز کوچیک بودن و نمیتونستن شجاعتش را درک کنن، امروز کجا هستن.
آمده بود تا به پدر و مادرایی سر بزنه که عشقشونو به خدا سپرده بودن و امروز دلتنگش بودن.
آمده بود تا ببینه توی سایه این آرامشی که ایجاد کرده چه کردهایم و چه میخواهیم بکنیم.
آری امروز کبوتر سفیدی بر آسمان شهرمان به پرواز در آمد که یه عالمه دل رو به سوی غیورمردیِ مردان خدا روانه کرد.
اینجا، دیار کریمان، امروز غلغله بود، شاهد پرواز احساسها تا ناکجا بودیم.
کبوترِ سفیدِ من، امروز تمام مردم شهر آمده بودن تا بگن مدتی است، منتظر تو هستن، آمده بودن تا بگن دلشان برای اون روزا و خاطرات رشادتهات تنگ شده، آمده بودن تا بگن نامت، راهت و یادت همیشه توی سینه شون جاریه.
کبوترِ قشنگِ من، کاش امروز تمام نمیشد، کاش همیشه همیشه بودی و مثل امروز باهام حرف میزدی.
اما نه، تو همیشه هستی، همه جا هستی، تو محافظ منی، محافظ همه آدمها، هستی تا بگی من میبینمتون، بگی بیایین با خدا باشین که هرچی داریم از خداست.
مهمونی امروز تلنگری بود تا یادمون بمونه، یه عدهای رفتن تا آینده بمونه، یه عدهای از زن و بچه و زندگیشون گذشتن تا زندگیِ امروزِ من و تو رقم بخوره، یه عدهای رفتن تا آینده بمونه، پس بیا کاری کنیم تا هیچ وقت شرمنده شون نشیم.
..............................
یادداشت از مریم بهادری
.............................-
انتهای پیام/غ20/ژ1001