به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، عبدالحسین خسروپناه رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در مقالهای با عنوان «مقایسه الگوی پایه پیشرفت اسلامی با الگوی پایه انحطاط جریان تکفیری» به بررسی نقش جریان تکفیری در انحطاط و جلوگیری از پیشرفت و تمدن اسلامی در ششمین کنفرانس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پرداخت که در ادامه گزیدهای از آن میآید:
*مانعی برای پیشرفت و تمدنسازی در جهان اسلام
-الگوی پایه پیشرفت زیر بنای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به شمار میآید، الگوی پایه به روششناسی الگو، مبانی خداشناختی، جهان شناختی، انسان شناختی، جامعه شناختی، ارزششناختی، دینشناختی و آرمانها، رسالت، افق و تدابیر مبتنی است. این مبانی بر الگوی پیشرفت اسلامی تأثیر به سزایی دارد و چیستی و نظریه پیشرفت را معنادار میکند، جریان تکفیری با تفسیر خشونت بار و افراطی از مفاهیم بنیادین، جامعه اسلامی را به سوی انحطاط سوق میدهد و از پیشرفت و تمدنسازی محروم میسازد.
-یکی از جریانهای معاصر که علاوه بر رفتار خشونت آمیز به توجیه دینی افراطیگری و خشونت دست زدهاند؛ جریان تکفیری سلفیگری در جهان اسلام است.
-واژه «سلف» در گفتمان سنتی، یادآور صحابه، تابعان و محدثان بزرگ قرون اول و دوم است؛ لکن برخی از وهابیها، این تعبیر را به معنای فرقه خاصی گرفتهاند و با این ابزار به تکفیر مسلمانان و اهل قبله پرداختند. تکفیرگرایی در دوره معاصر، با استفاده از پوشش سلفیت و اعمال رفتارهای افراطیگرایانه، به یک پدیده سیاسی- امنیتی و تهدیدزا برای بسیاری از جوامع اسلامی و غیراسلامی بدل شده که بیشترین تأثیر منفی را بر سرمایه اجتماعی و اعتبار و منزلت جهان اسلام گذاشته است.
-سلفیگری از قرن چهارم توسط حنابله ظهور کرد و به معنای اعتقاد به اعتقادات احمد بن حنبل گرفته شد و سپس در قرن هفتم به صورت یک جریان فکری توسط ابن تیمیّه حرّانی در قرن هفتم مطرح گردید و بعد به شکل جریان و فرقه اجتماعی و سیاسی و امنیتی در قرن دوازدهم هجرى در شبه جزیره عربستان، توسط محمد بن عبدالوهاب ارائه گردید. پدیده تکفیری، سیر تکاملی از ایده تکفیر به عقیده و سپس رفتار عملگرایانه داشته است. اندیشههای فقهی و کلامی احمد بن حنبل و اندیشههای ایدئولوژیکی ابن تیمیه حرّانی و اندیشههای سیاسی- امنیتی محمد بن عبدالوهاب و رفتار نظامیگری محمد بن سعود و حمایتهای امپراطوری بریتانیا در قرن بیستم در این سیر تکاملی نقش به سزایی داشتند.
-پس سلفیگرایی یک معنای مثبت و حقیقی یعنی رجوع به معارف و سنت بزرگان گذشته دارد که توسط سید جمالالدین اسدآبادی ارایه شد و یک معنای منفی یعنی سیاسی و امنیتی دارد که توسط جریانهای تکفیری مطرح گردیده است. نوسلفیگری در دوره معاصر نیز توسط رشید رضا شاگرد شیخ محمد عبده مطرح شد و همین معنا در سالهای بعد با ترکیبی از مدرنیته به جریانهای افراطی و سپس تکفیرگرایی بدل گردید. شعار حکومت اسلامی با روش جهادی از سوی تکفیریها باعث شد تا برخی برای نجات از خشونت دینی، دین سکولار را پیشنهاد دادند و دین را از نیازهای اجتماعی به حاشیه راندند و به یک معنا، موضوع یک نوع خشونت را برای سلب خشونت، نفی کردند؛ هر چند این طایفه گرفتار نوع دیگری از خشونت یعنی خشونت سکولار شدند و فاشیسم و نازیسم و خشونت مدرن را به وجود آوردند.
-نگارنده با اعتقاد به دین اجتماعی و حضور دین در عرصههای اجتماعی به دنبال نجات دین از خشونت دینی است. پس باید با مفاهیم پایه انحطاط در جریان تکفیری مبارزه کرد و دینی با عقلانیت و معنویت را فهمید و چنین فهمی را ترویج کرد و بر نظامات اجتماعی دینی، حاکم ساخت.
*مهمترین مفاهیم پایه در انحطاط تکفیری در جهان اسلام/بیتوجهی به مراتب ایمان
-ایمان دینی، حقیقتی اختیاری نه اجباری، معرفتپذیر، نه امر گمانی و یقینپذیر است که رستگارى، تقوا و معنویت، تعادل روحى، برکات دنیوى، عمل صالح، معرفتدرونى، محبت بیشتر به خداوند، اطمینان و توکل به خدا، هدایت قلب، زوال ترس و بیم و خوف و حزن، ثبات و استوارى مؤمن، سکینه و آرامش را به همراه دارد، ویژگی مهم ایمان دینی، افزایش و کاهشپذیری آن است. پیشوایان اسلام در اصول کافى به درجات هفتگانه ایمان اشاره کردهاند و همه متکلمان به افزایش و کاهش پذیرى ایمان اقرار نمودهاند.
-خشونتطلبان در جهان اسلام به گونه دیگری، ایمان را تعریف کردند و ایمان را از حقیقت قلبی به امور جوارحی منتقل کردند و مراتب ایمان دینی را هم نفی کردند تا بتوانند با چنین تعریفی، دست به خشونت بزنند. خوارج، آلودگان به گناه را از جرگه اهل ایمان رانده و مرتکبان گناه را با کافران مترادف دانستهاند. از این رو عمل نیک را رکن ایمان شمردهاند. این تعریف از ایمان، باعث شد تا خوارج، مصادیق و مراتب ایمان را کاهش دهند و زمینه را برای خشونت دینی فراهم سازند. جریان تکفیری در جهان معاصر اسلام نیز همین روش خوارج را دنبال کردند و خشونت و افراطیگری را بر ضد مسلمانان و غیرمسلمانان تحقق بخشیدند.
*به حاشیه راندن عقلانیت/«ابن تیمیه» تئوریسین افراطیگری و خشونت دینی
-گروهی به نام اهل حدیث با دخالت عقل و استدلال عقلانى در دین مخالفت کردند و حتى مردم را از تحصیل علم کلام و منطق و فلسفه بر حذر داشتند و تمسک به ظواهر دینی را توصیه میکردند و همین باعث شد تا گرفتار تجسم و تشبیه شوند. ابن تیمیه دورى از عقل را ملاک نزدیکى به حق دانست و هنگام تعارض شرع و عقل، تقدم شرع بر عقل را ضرورى شمرد؛ هر چند ابن تیمیه برای طرد فلسفه و منطق و عقل به استدلال عقلانى متوسل مىشد. ابن تیمیه، تئوریسین افراطیگری و خشونت دینی در جهان اسلام به صراحت با نصوص قرآنی مانند: «لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» مخالفت کرده و جسمانیت و رؤیت حسی و جهت را به خداوند نسبت میدهد.
-وقتی عقلانیت به حاشیه رانده شود و تفسیر ظاهرگرایانه از دین ارایه گردد؛ فهم متحجرانه از دین ارائه خواهد شد و در این صورت، افراطیگری و خشونت دینی شکل خواهد گرفت و رفتارهای غیرعاطفی و جنایت آمیز ظهور میکند، به عبارت دیگر روششناسی سلفی جهادی، ظاهرگرایی افراطی است که به ناچار به خشونت دینی تحت عنوان جهاد کشیده میشود.
*معنویتگریزی
-معنویت گریزی و به حاشیه راندن معنویت، یکی دیگر از مفاهیم پایه انحطاط در جریان تکفیری در جهان اسلام و جهان بشریت است، تمدن مدرن پس از تجربه جنگهای جهانی اول و دوم و رشد تکنولوژی و صنعت و گسترش آسایش و کاهش آرامش، به ضرورت معنویت در جهان معاصر پی برد.
-رفتار تکفیریها نشان میدهد؛ این طایفه به هیچگونه معنویتی اعتقاد ندارند و نماز و روزه آنها نیز شریعت ظاهری و فاقد طریقت و معنویت است وفقدان معنوی، باعث جنایتهای بشری توسط جریانهای تکفیری شده است.
*تفسیر نادرست از مفهوم جهاد
-جهاد به معنایی که در اسلام گفته شده، یک ضرورت حیاتی و یک امر اصلاحی برای جامعه اسلامی است و با جنایتهای جنگی و خشونتهای غیرانسانی که از سوی تکفیریها ظاهر میشود؛ تفاوت اساسی دارد و در نتیجه روشن شد که توجیه حرکتهای افراطی تکفیریها با عنوان حرکتهای جهادی ناصحیح و نوعی مغالطه دین شناسانه است.
-عبدالله عزّام فلسطینی تبار و تحصیلکرده دانشگاه دمشق و دانشگاه الازهر و مدرس دانشگاه اردن و دانشگاه ملک عبدالعزیز عربستان و دانشگاه دولتی اسلام آباد، تئوریسین سلفی جهادی است که با بیان و بنان خود به تبیین جهاد پرداخت و با تأثیرگذاری بر افرادی مثل اسامه بن لادن، ایمن الظواهری، ابوحفص، ابوسیاف(رهبر جماعت اسلامی چچن)، ابوهانی(فرمانده القاعده در سومالی) و زرقاوی توانست القاعده را راه اندازی کند و در مقابل ارتش سرخ شوروی در افغانستان به مبارزه پرداخت، وی وجوب جهاد را در شرایط گوناگون متفاوت میدانست و گاهی برای مردان و زنان واجب عینی میشمرد.
-جهاد از نظر مؤسس القاعده، تنها فریضه نجات مسلمانان از مظلومیت است و بر تمامی عبادتها و حتی حق الناس مانند پرداخت دیون مقدم است. وی، جهاد را جلوگیری از تسلط کفار و حاکم کردن اسلام و تشکیل حکومت اسلامی میداند و کشتن کافران ذمی و اهل کتاب را جایز نمی داند و تنها با محاربان جهاد را لازم میشمارد و کشتن افراد بی گناه مانند اطفال و سالخوردگان و راهبان و زنان و افراد عاجز و حیوانات را جایز نمیداند و از طرف دیگر بر این باور است که هر کسی اندک فایدهای برای مشرکان در مبارزه با مسلمانان برساند؛ باید نابود شود. مؤسس القاعده، مبارزه با شوروی، رژیم صهیونیستی، بعثیهای عراق و ایرانیها را کافر معرفی میکند و با گسترش شیعه در خاورمیانه و حضور آمریکا در کشورهای منطقه مخالفت شدید میکند.
*فهم نادرست از مفهوم تکفیر
-معنای تکفیر در علم کلام، به معنای محو یا جبران عقاب مستحق عقاب است و در مقابل احباط یعنی محو ثواب مستحق ثواب قرار دارد، واژه تکفیر نزد تکفیریها به معنای کافر خواندن اهل قبله و اظهار کنندگان به اسلام و وحدانیت الهی و رسالت رسول الله(ص) است.
-با وجود اینکه تکفیر اهل قبله نزد رهبران مذاهب چهارگانه اهل سنت حرام معرفی شده است و با اینکه برخی از اهل جهاد مانند شاه ولی الله دهلوی بر وحدت مسلمانان تأکید داشتهاند؛ گروهی به نام تکفیریهای افراطی با بهانه تکفیر اهل قبله به کشتار دسته جمعی مسلمانان اقدام میکنند.
*کاربست عقلانیت مدرن در نظامات اجتماعی
-گوهر مدرنیته را باید در معنای ابژکتیویسم و سوبژکتیویسم یافت. دو واژه «object» و «subject» و دو صفت «objective» و «subjective» از مفاهیم مهم در فلسفه غرب مدرن است. امروزه «objective» به معنای واقعیت ظاهریافته و واقعیت عینی و موجودات خارجی که وجودی مستقل از ذهن و فاعل شناسا دارند و «subjective» به معنای تصورات ذهنی و ادراکاتی که در ذهن فاعل شناسا وجود دارند و مستقل از ذهن، وجودی ندارند؛ به کار میروند. این دو واژه در قرون وسطی و رنسانس و عصر جدید تا قرن هجدهم، معنای دیگری داشت. «objective» به معنای ذهنی و واژه «subjective» به معنای عینی به کار میرفت. دکارت، بارکلی و اسپینوزا نیز سوژه و ابژه و نیز ابژکتیو و سوبژکتیو را به همین معنا به کار میبردند و ابژه به معنای متعلق معرفت و به تعبیر فلسفه اسلامی، معلوم بالذات و سوژه به معنای ذهنی و معلوم بالعرض بود و سپس این معنا توسط کانت در سال 1790 تغییر کرد و معنای امروز را یافت و در سال 1817 به بعد در زبان انگلیسی گسترش یافت.
- سوبژکتیویته، گوهر مدرنیته است که همچون روحی بر همه مکاتب مدرن از جمله مدرنیسم و پستمدرنیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم، مکاتب فلسفی و اجتماعی، علوم و فنآوری، سیاست و امنیت، بهداشت و سلامت... سایه افکنده، بلکه نفوذ کرده است. سوبژکتیویسم، به معنای اصالت فاعل شناسای انسانی (همه چیز را در چارچوب ذهن انسان، شناختن و همه چیز را در نفسانیت انسان، خواستن) است.
-سلفی تفکیری در جهان معاصر، بزرگترین خریدار سلاحهای سنگین و نیمه سنگین و سبک و سلاحهای شیمیایی از جهان غرب مدرن است. این سلاحها هم برای کشتار مسلمانان به کار میرود و هم برای عملیاتهای تروریستی بر ضد غرب مدرن استفاده میشود. پرسش این است که چرا غرب مدرن به این دشمنان بشریت، اسلحه میفروشند و سؤال مهمتر این است که چرا سلاحهای کشتار جمعی غیرانسانی تولید میشود؟ پاسخ روشن است. وقتی انسانها از عقلانیت مدرن انسان محور و سود انگار بهره ببرند؛ چارهای جز تولید سلاحهای کشتار جمعی و فروش آنها به انسانهای فاقد عقلانیت و معنویت ندارند. پس جریان عقلانیت مدرن و انسان محور و سود انگار و جریان سلفیگری تکفیری فاقد عقلانیت و معنویت، دو لبه یک قیچی برای نابود ساختن بشریت هستند و در این صورت، نمیتوان سلفی تکفیری را بدون عقلانیت مدرن سود انگار شناخت و عملکردش را نقد کرد.
انتهای پیام/