به گزارش خبرگزاری فارس از قروه، خورشید امروز از صبح هم نای تابیدن نداشت، چشمان نگرانش را به هر سو میدوخت تا شاید تکه ابری رویش را بپوشاند، تاب دیدن نداشت، امروز با غروب او 73 خورشید در کربلا طلوع میکرد، باید میماند از تلالو آن رخسارهای خونین آنان طلب نور میکرد...
اینجا اول عاشقیهاست، خورشید رشک میبرد بر این همه شیفتگی و دلدادگی، کاش میتوانست برای یک روز هم که شده زمینی شود، تاب تابیدن ندارد، فریاد هل من ناصر ینصرنی خون خدا تا عرش رسیده است...
چشمان خورشید نگران است... خونی به سمتش پاشیده میشود و گریههای بیقرار کودک از پس آن بیصدا میشود...مردی بزرگ پشت چادر با خنجر قبر میکند...
زمین نگران است... کاش سم اسبان بر چشم زمین فرود آید نه بر مشکی که هزار پاره شده است، چشم کودکان به مشک بود...دستی بر زمین میافتد.. رگ بریده دست را زمین بوسه باران میکند...
بانویی نگران است... زمین از گردش ایستاده، خورشید نورفشانی نمیکند... بانویی هراسان در صحرا به این سو و آن سو میرود... عطر یاس در نینوا پیچیده...
سپهداری نگران است...محاسن سپیدش به خون خضاب شده... فریاد هل من ناصرش را کسی نشنیده، گوشها همه کر شده، چشمها در عبور از نگاه حرام کور شده... فرمان هجوم صادر میشود... خون خدا ندا میزند: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.
خنجری نگران است... کاش از این دست پلید رها شود... این گلویی است که پیامبر بر آن بوسه زده، او تاب بریدنش را ندارد... خنجر را به پشت گلویی فشار میدهند... خنجر سنگ میشود.. زمین قبولش ندارد، این تکه آهنی فرزند زمین نیست...
سه سالهای نگران است... مشک عمو پاره پاره شد... کاش عمو برگردد ، آب نمیخواهد... آبهای دنیا نام و نشان خود را از دستان عموی او گرفتهاند... بابا عمود خیمه را میکشد... فرات نگران میشود...
گهوارهای نگران است... مادری گهواره خالی را تکان میدهد... گهواره تاب ندارد که دیگر تاب بخورد...لالایی به زخمش نمک میزند...
صبر نگران است... میترسد پیش بانوی صابره کربلا کم بیاورد..
زینب نگران است... به کدام سو برسد.. از تل به سوی خیمهها روانه میشود... هنوز نوای لاحول ولا قوه الا بالله حسین به گوشش میرسد... نرسیده به خیمهها ... اسبها میتازند... بر میگردد... توفانی از شن بهپا خاست، غم و غباری عجیب به راه افتاد و در ازدحام خشم
و خون و گرد، اسبی بدون سوار پدیدار شد. در همین هنگام، صدای شیون شاعری بلند شد:
ذوالجناح آمد و آیینه زخم است تنش هر چه آیینه به قربان چنین آمدنش
عصر عاشورا زمان تجلی زینب است... تثلیث مقدس عاشقی برایش آغاز میشود از مدینه تا کربلا و از کربلا تا شام، منزل به منزل باید روایت کند از ما رأیت الا جمیلا...
کاخ یزید نگران است...صدای علی به گوش میرسد... لرزه بر اندام کاخ و کاخنشینان افتاده... اینجا آخر یزیدی است... حسین(ع) از حنجره زینب(س) ، جاری میشود...
امتداد عاشورا در خط تاریخ جاریست... امروز همه زینب بودند: هیهات منا الذله.
انتهای پیام/79009/ذ40/ف4004