اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

ناگفته‌های رزمنده 9 ساله

هلی کوپترسواری‌ام با خلبانی سردار قربانی در هفت تپه

بابا مرا بلند کرد و سوار هلی‌کوپتر شدیم، رفتم بالا، دیدم مرتضی قربانی خلبان است، آن روز آقا مرتضی بالغ بر چند ساعت پرواز هوایی داشت، مهارت‌اش در خلبانی زیاد بود.

هلی کوپترسواری‌ام با خلبانی سردار قربانی در هفت تپه

به گزارش بخش دفاع مقدس خبرگزاری فارس از ساری، جواد صحرایی رزمنده 9 ساله لشکر ویژه 25 کربلا که به همراه پدرش (سردار رمضانعلی صحرایی) به جبهه‌ها رفت، با ذهن کودکانه‌اش در آن ایام، خاطرات زیبایی دارد که یکی از آن ناگفته‌های خواندنی، تقدیم مخاطبان فارس می‌شود.

سال 1365، سپاه مانور بزرگی را به شکل گسترده با کمک هوانیروز انجام داد، همه آمادگی‌ها باید قبل از عملیات کربلای چهار محک می‌خورد، بابا آن موقع فرمانده محور دو بود، به لحاظ جایگاه نظامی محور از تیپ هم بالاتر بود، یعنی بابا مسئولیت چهار پنج گردان را به عهده داشت، گردان‌های ویژه شهدا، امام محمدباقر(ع) یک‌ و دوی حمزه سیدالشهدا یک و دو امام حسین(ع).

 

بابا که قول داده بود اگر نمرات بالایی در درس‌هایم بیاورم، مرا به جبهه می‌برد، مرا به مانور هفت تپه برد.

توی چادر نشسته بودم که بابا وارد چادر شد و بی‌مقدمه گفت:

- «جواد! دوست داری سوار هلی‌کوپتر شوی؟»

از خوشحالی داشتم بال در می‌آوردم، احساس مرد بودن می‌کردم، آن روز از ما فیلم‌برداری شد، وقتی به آن فیلم نگاه می‌کنی، بچه‌ای را می‌بینی که انگار سال‌ها است با جنگ مأنوس است.

بابا مرا بلند کرد و سوار هلی‌کوپتر شدیم، رفتم بالا، دیدم مرتضی قربانی خلبان است، آن روز آقا مرتضی بالغ بر چند ساعت پرواز هوایی داشت، مهارت‌اش در خلبانی زیاد بود.

 

هلی‌کوپتر را به راحتیِ یک ماشین هدایت می‌کرد، من، فیلم‌بردار و بابا پشت نشسته بودیم، باید چینش نیروها را رصد می‌کردند، من هم احساس می‌کردم حالا یک نیروی نظامی تمام عیارم، آسمان عمقی نداشت و زمین هم پایانی.

بابا اصرار داشت من بیش‌تر جاها با او باشم. یکی از صحنه‌های به یادماندنی برای من آن وقتی است که در همین مانور باید جلوی حرکت قطار گرفته می‌شد، می‌گفتند در بصره یک ریل راه آهن است و این مانور برای تقویت آمادگی رزمنده‌ها بود، رزمنده‌ها باید جلوی حرکت قطاری که از بصره می‌گذشت را بگیرند.

بدون هماهنگی با شرکت راه آهن، یک عده نیروی نظامی ریخته بودند که این توقف غیرمنتظره را انجام دهند، لوکوموتیوران هم ترسیده بود و قطار را نگه داشت، بنده خدا با داد و بیداد می‌گفت: «به چه مجوّزی این کار را کردید؟»

 

بابا معذرت‌خواهی کرد، جریان را تمام و کمال برای لوکوموتیوران قطار تعریف کرد، لشکر هم واقعاً مقتدرانه برخورد می‌کرد، او اقتدار و تجمع آن همه آدم مسلح را که دید، جرأت نکرد بیشتر از این اعتراض کند. موقع خداحافظی، بابا به او گفت: «دیدار ما ان‌شاءالله بصره.»

همان‌طور که گفتم این مانور قبل از عملیات کربلای چهار انجام شد؛ عملیاتی که در همان روز اول شکست خورد، البته بلافاصله کربلای پنج رقم خورد که با پیروزی‌های زیادی همراه بود، بابا در سخنرانی توجیهی پیش از این عملیات در همان هفت تپه، بر جنبه اطلاعاتی عملیات پیش رو تأکید داشت و با مثال‌های متفاوت و متعدد، قضیه را برای رزمنده‌ها توضیح می‌داد.

در همان مانور، بابا یک کلاش سی و پنج تیری را دست یکی از نیروهای محور داد و گفت: «بروید کمک کنید، جواد تیراندازی کند.»

یادم هست 10 روزی که در مانور بودم، دو، سه باری این اتفاق افتاد، من هم از تیراندازی اشباع شده بودم. نشانه‌گیری من هم رو به پیشرفت بود.

انتهای پیام/86020/ب40/ض1002

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول