اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

فارس گزارش می‌دهد

ندیدن سکوی پرتابم شد

از همان دوران کودکی پرشور بود، ندیدن توجیهی برای بی حرکتی‌اش نبوده و همواره حرکت می‌کند رو به جلو می‌رود و هیچ‌گاه ناامیدی را پذیرا نیست.

ندیدن سکوی پرتابم شد

به گزارش خبرنگار فارس - زهرا زنگنه: می‌داند درختان سبزند، آسمان آبی است و ابرها سفیدند، همه چیز را می‌فهمد و می‌بیند، اما با چشمانی از جنس دل؛ دل بینای قصه ما می‌گوید هیچ‌گاه ندیده است از روزی که پاهایش زمین را لمس کرد هیچ ندیده است انگشتانش هم چشمش هستند و هم پایش، حس شنوایی و لامسه قوی دارد با گوش‌هایش می‌شنود می‌خواند، یاد می‌گیرد و زندگی می‌کند.

19 سالی است که انگشتانش لمس می‌کنند یاد گرفته آرام آرام قدم بردارد، پریسا بقالی‌زاده از بینادلانی است که با وجود پستی و بلندی و فراز و نشیب‌ها قدم‌هایش را محکم‌تر برداشته است، هیچ ترسی از زمین خوردن ندارد و می‌گوید: در کودکی بارها زمین خوردم و درد به دیوار خوردن را حس کردم‌ اما حالا محکم‌تر شدم حکمتی در کار خدا بوده و جای گله کردن نیست.

از همان دوران کودکی پرشور بود ندیدن توجیهی برای بی‌حرکتی‌اش نبوده و همواره حرکت می‌کند و رو به جلو می‌رود و هیچگاه ناامیدی را پذیرا نیست.

در قم دختران تنها در دوره ابتدایی می‌توانند از مدارس مخصوص نابینایان استفاده کنند، وی در این خصوص می‌گوید: دوران ابتدایی را در مدرسه مخصوص نابینایان درس خواندم اما از آنجایی که در استان امکانات برای بچه‌های نابینا بسیار کم است مجبور شدم از دوران راهنمایی به مدارس عادی بروم و پا به پای بچه‌های عادی درس بخوانم، گرچه بودن با این بچه‌ها بینادل بودن در اجتماع را یاد می‌دهد.

لبخند لحظه‌ای از گوشه لبش محو نمی‌شود سرزنده و قبراق است در حالی که از خاطرات و بازیگوشی و زمین خوردن‌هایش می‌گفت قطرات اشک گونه‌هایم را نمناک می‌کرد در حالیکه بینا دل قمی با آرامشی توام با شادی می‌افزاید: نمی‌دانستم با بقیه فرق دارم تا این‌که متوجه تفاوت‌ها شدم خواهرم با خودکار و مداد می‌نوشت، اما من نمی‌توانستم؛ او به مدرسه نزدیک خانه‌مان می‌رفت در حالی‌که من باید به مدرسه‌ای که تا منزلمان فاصله زیادی داشت می‌رفتم فهمیدم که با خیلی از آدم‌ها متفاوتم، آن‌ها می‌بینند و من فقط لمس می‌کنم.

لحظه‌ای ناسپاس نبود، دیدن چهره بشاش و خنده‌روی پریسا تحمل نشستن و ماندنم را کم می‌کرد، اما نباید متوجه می‌شد گوش‌های شنوا و حس دقیقی دارد و به قول خودش «خدا اینطوری هوای ما رو داشته ...» با همه دل‌تنگی‌ها به حرف‌هایش گوش شنوایش شدم.

پریسا سختی زندگی را سخت نمی‌بیند گرچه کمبود امکاناتی مانند دیر رسیدن بعضی کتب مدرسه تا اردیبهشت‌ماه، کمبود کلاس‌های تابستانی و خیلی از مسائل دیگر هر کدام به نوبه خود مشکل ایجاد می‌کردند.

وی در خصوص دوران امتحانات می‌گوید: از همان ابتدا خانواده بالاخص مادرم دروس را برایم می‌خواندند و یا ضبط می‌کردند با وجود این‌که بریل خوانی‌ام قوی است، اما باز دچار مشکل و کمبود وقت می‌شوم، از این رو چاره‌ای جز کمک گرفتن از دیگران ندارم متاسفانه فایل صوتی اکثر کتاب‌ها را نداریم، این موضوع کمی اذیتمان می‌کند دوست دارم خودم کارهایم را انجام دهم، اما گاهی نمی‌شود.

نگاه و توجه بیشتر مسئولان به نیازهای بینادلان

بینا دل شهرمان روزهای پشت کنکور را شیرین عنوان کرد و اظهار می‌کند: افراد نابینا برای طی کردن دوران تحصیل نیاز به یک رابط دارند، فردی که توانایی و تخصص لازم در برخورد با این گونه افراد را داشته باشد و همواره در دروس کمکش کند، شرکت در کنکور برایم سخت نبود تلاش می‌کردم و علاقه داشتم چون هدفم از همان ابتدا مشخص بود.

پریسا می‌افزاید: هر فرد بینادل در جلسه کنکور منشی دارد تا سئوالات را برایش بخواند از این رو توانایی و نحوه خواندن منشی در تست زدن بینادل بسیار تاثیرگذار است، متاسفانه روز کنکور در ورودی درب حوزه امتحانی از من پرسیدند شما نیازی به منشی دارید؟ با این سئوال ترس همه وجودم را فرا گرفت احساس بدی به من دست داد، اما چیزی نگفتم از طرف دیگر ما برای حل کردن بعضی مسائل ریاضی و اقتصاد به چک‌نویس نیاز داریم ، اما این را هم از من دریغ کردند و حرف از قانون زدند که اجازه نداریم درحالی که این حق همه افراد بینادل است.

وی ادامه می‌دهد: 2 دفترچه با خط بریل در اختیار من بود و 2 دفترچه معمولی نیز در دست منشی، متاسفانه نمی‌توانست آن طور که باید برایم بخواند توانایی تست زدن دروسی مانند ریاضی و زبان را داشتم، اما با کمبود وقت مواجه شدم، متاسفانه زحماتم هدر رفت، بهتر از این می‌توانستم باشم.

«خدا عادل است و برای همه چیز برنامه دارد» این جملات انرژی بخش پریسا است و این‌که هیچ‌گاه از خدا شکایت نکرده است فقط از بعضی نگاه‌های بنده‌های خدا شاکی است، «هنوز عده‌ای نمی‌دانند به ترحم نیازی ندارم، خدا شفایت بدهد برایم بی‌معناست، خدا به من بیماری نداده که حالا بخواهد شفایم دهد نمی‌دانم چطور به همه بفهمانم که من نه بیمارم و نه به ترحم نیاز دارم».

مهناز یکی دیگر از بینا‌دلان شهرمان است که 45 سالی است توان دیدن ندارد، او می‌گوید: امکانات حالا با گذشته قابل مقایسه نیست، گاهی زندگی برایم سخت و طاقت فرسا می‌شد خوشبختانه نگاه و توجه مسئولان بهتر شده است گرچه هنوز هم راه برای بهتر شدن دارد.

مهناز می‌افزاید: نعمت ندیدنم سکوی پرتابم شد، سکویی که هنوز هم جا برای پرش دارد. تحقق این موضوع نیازمند حمایت بیشتر مسئولان و توانمندان است توجه به نیازهای ما فقط همت و محبت بیشتری می‌طلبد.

وی ادامه می‌دهد: برای این‌که به همه ثابت کنم «می‌توانم» در مسابقات حفظ قرآن و انشا مقام‌های کشوری و استانی کسب کردم، در شعر هم دستی بر آتش دارم، همیشه دوست دارم زحمات خانواده مخصوصاً مادرم را جبران کنم.

متاسفانه امکانات برای رفاه این افراد به اندازه‌ای نیست که بتوانند مانند دیگران فعالیت کنند گرچه حرف‌ها برای گفتن دارند ولی این حرف‌ها گوش‌هایی برای شنیدن می‌خواهند.

ای کاش درس بگیریم و نداشتن‌هایمان را ضعف ندانیم، امثال پریسا و پریساها بسیارند بدانیم که ندیدن نیز نعمتی است که خداوند به بندگانش عطا می‌کند تا شاید دیگران قدر داشته‌هایشان را بهتر بدانند و نداشته‌ها را حسرت ندانند.

انتهای پیام/2258/م40/آ3004

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول