اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

فارس گزارش می‌دهد

خانه‌ای با هزاران امید برای ایتام

خانه شبانه‌روزی، سرای امید برای کودکان و نوجوانان یتیمی است که مأمنی جز آن ندارند.

خانه‌ای با هزاران امید برای ایتام

به گزارش خبرگزاری فارس از رشت، اکرام و نوازش یتیمان در قرآن کریم و کلمات بزرگان دین بسیار سفارش شده است.

نیاز به محبت و توجه در هر انسانی وجود دارد و همین عامل موجب رشد انسان می‌شود و این نیاز و خواسته در کودکان شدیدتر است که توسط والدین برطرف می‌شود.

یتیم در کودکی از این نعمت محروم است و در اسلام بسیار به نوازش کودک یتیم سفارش شده و محبت نسبت به یتیم اجر و منزلت فراوانی نزد خداوند دارد.

در قرآن کریم یتیم‌نوازی شرط ورود به بهشت و ظلم و تعدی به حقوق و اموال آنها موجب خسران و عذاب الهی ذکر شده است.

در هر جامعه‌ای گروهی از کودکان هستند که والدین خود را بر اثر عواملی از دست داده و بی­کس و تنها شده‌اند که به مراکز نگهداری و خانه‌های شبانه‌روزی سپرده می‌شوند.

یکی از محاسن اخلاق، سرپرستی ایتام و محبت به آنهاست و داشتن کانون خانوادگی و فردی به عنوان تکیه گاه جزو خواسته‌ها و نیازهای مهم کودکان یتیم است.

روایتی از پیامبر مکرم اسلام (ص) نقل شده است که فرمود: «هنگامی که یتیمی گریه می­کند، عرش خدا به لرزه می­افتد، آنگاه خدای تبارک و تعالی می­فرماید چه کسی بنده مرا که پدر و مادرش را در خردسالی از او گرفتم به گریه در آورد، به عزت و جلالم سوگند هر کس او را ساکت کند بهشت را بر او واجب می‌کنم».

*می‌خواهم خانواده داشته باشم

چشمان میشی‌رنگش در چهره کوچک و دوست‌داشتنی‌اش مانند یاقوت می‌درخشید با کنجکاوی به مسئولان و افرادی که در خانه‌ شبانه‌روزی آمده بودند تا جشنی را در آن مکان برگزار کنند نگاه می‌کرد.

برای یک لحظه نگاهم به نگاهش خیره شد اما او زود نگاهش را به طرفی که مجری برنامه در حال اجرای یک نمایش با همکاری دو هنرمند گیلانی بود دوخت.

احساسی وسوسه‌انگیز مرا به طرف پسرک کوچک کشاند و آرام در کنارش نشستم و همراه او به برنامه نمایشی نگاه کردم.

آرام از زیر چشم نگاهش کردم لبخندی بر لب داشت به او گفتم از نمایش خوشت آمده، گفت: بله.

با لذت حرکات هنرمندان را نگاه می‌کرد و دوباره از او پرسیدم اسمت چیه، گفت: علی.

پاسخ‌های کوتاه او مرا مجبور می‌کرد پرسش‌های دیگری از او بپرسم و گفتم چند سال داری، گفت: 11 سال.

گفتم: دلت می‌‌خواد با هم صحبت کنیم و تو بگویی چرا در خانه ‌شبانه‌روزی هستی، سکوت کرد.

سئوالم را تکرار کردم و او در مقابل سماجت من گفت: نمی‌دانم چرا در خانه شبانه‌روزی هستم اما می‌دانم که پدر و مادر ندارم یعنی هیچ‌کس را ندارم به همین خاطر من اینجا زندگی می‌کنم.

گفتم یعنی چیزی یادت نیست، اصلاً تو را چطور به اینجا آوردند، گفت: نه چیزی نمی‌دانم.

از علی پرسیدم آیا از وضعیت این خانه راضی هستی، گفت: بد نیست اما دلم می‌خواست پدر و مادر داشتم و یتیم نمی‌شدم.

کلمه یتیم را آرام گفت و برای لحظه‌ای چهره معصومش گرفته شد و گفتم: اگر کسی بخواد تو را به فرزندخواندگی ببرد قبول می‌کنی، گفت: بله اما می‌گویند ما بزرگ هستیم و قبولمان نمی‌کنند.

از کنارش بلند شدم تا نزد دوستش بروم که گفت: لطفاً بنویسید ما بچه‌های خانه‌های شبانه‌روزی دلمان می‌‌خواد خانواده داشته باشیم و در کنار کسانی زندگی کنیم که دوستمان داشته باشند.

نمی‌خواستم قطره اشکی که از چشمانم سرازیر شده بود را ببیند در حالی که به طرفی دیگر نگاه می‌کردم به او قول دادم حتماً این خواسته‌اش را بنویسم. 

*نبود پدر و مادر را احساس می‌کنم

پسر جوان و محجوبی بود داشت با یکی از هنرمندان طنز گیلانی که به نظر می‌رسید به او علاقه ‌دارد دست می‌داد و خوش و بش می‌کرد.

به کنارش رفتم و از او خواستم چند دقیقه‌ای با من صحبت کند ابتدا تمایلی به حرف زدن نشان نمی‌داد اما بعد آرام شد.

از او خواستم خود را به اختصار معرفی کند و بگوید چند سال است که در خانه‌ شبانه‌روزی زندگی می‌کند و او گفت: محمد و 16 ساله هستم و از روزی که خود را شناختم در این خانه بودم.

گفتم آیا از زندگی‌‌ات راضی هستی، گفت: مسئولان این خانه برای ما زحمت زیادی می‌کشند و اجازه نمی‌دهند هیچ کمبودی را احساس کنیم اما با وجود تمام محبت‌هایی که از طرف آنها و مردم و مسئولان به ما می‌شود باز هم نبود پدر و مادر را احساس می‌کنیم و این محبت‌ها هرگز نتوانسته است جای خالی پدر و مادر را برای ما پر کند.

محمد در حالی که به نقطه‌ای خیره شده بود، ادامه داد: وقتی در خارج از محیط خانه می‌رویم با دنیای جدیدی آشنا می‌شویم و می‌توانم بگویم همه چیز این خانه خوب است اما همواره غمی بزرگ در دلم سنگینی می‌کند که آرزو می‌کردم اینگونه نمی‌شد.

از او خواستم مهم‌‌ترین آرزویش را بگوید و گفت: آرزویم داشتن یک زندگی خوب در کنار خانواده است و دیگر اینکه می‌خواهم همچنان درس بخوانم تا بتوانم فرد مفیدی برای جامعه باشم.

*والدین بدسرپرست

دختر نوجوان روی صندلی نشسته بود و با دوستش مشغول صحبت بود از خانه ‌شبانه‌روزی دیگر آمده بودند به کنارش رفتم و از او خواستم بگوید چرا در این خانه زندگی می‌کند و او خجالت کشید و گفت که حرفی نمی‌زند.

کمی صبر کردم و دوباره با او به گفت‌‌وگو نشستم و سرانجام تسلیم شد و گفت: من از یک خانواده بدسرپرست هستم و به همین دلیل در این خانه زندگی می‌کنم.

گفتم بد سرپرست یعنی چه، و گفت: پدر و مادرم هر دو اعتیاد دارند و نمی‌توانستند از ما نگهداری کنند و با کمک همسایه‌ها به این خانه آمدیم و زندگی می‌کنیم.

گفتم چند خواهر و برادر هستید، گفت: دو خواهریم که با هم در این خانه زندگی می‌کنیم و خوشحالیم از اینکه پدر و مادرمان از ما نگهداری نمی‌کنند.

این دختر ادامه داد: از زمانی که به این خانه آمدیم پدر و مادرمان را ندیده‌ایم و دلمان نمی‌خواهد آنها را در وضعیت بد اعتیاد ببینیم و اینجا همه با ما خوب هستند و احساس ناراحتی نمی‌کنیم.

از او خواستم آرزویی کند و گفت: آرزو می‌کنم پدر و مادرها معتاد نشوند و خودشان فرزندانشان را بزرگ کنند و یادشان نرود وقتی پدر و مادر شدند چه وظیفه سنگینی را به‌عهده گرفته‌اند.

انتهای پیام/2300/ی40/ظ1004

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول