به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج، در دنیایی که ارزشها رفته رفته در زیر غباری از فراموشی فرو میروند و ظواهر فریبنده دنیا رو به زوال جهانی در صدر جدول قرار میگیرند، ترویج فرهنگ شهادت و زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا بهترین راهی است که میتواند از انحراف جامعه اضمحلال معنویتها جلوگیری کند.
با توجه به این مهم خبرگزاری فارس بنا به رسالت ذاتی خود در راستای معرفی این سرو قامتان سعی دارد گوشهای از زندگی این عزیزان را با زبان قلم بیان کند.
شهید طاهر لطفی دهم خردادماه سال 1339 در روستای میرآباد علیا از توابع شهرستان بانه متولد شد. هنوز شش بهار از عمرش نگذشته بود که پدرش را از دست داد و روزگار سخت یتیمیاش را آغاز کرد، با این وجود در دامان پرمهر مادر بالید و در غیبت پدر گامهای کوچکش را برای قبول مسئولیتهای فردا استوارتر برداشت.
دوره دبستان را در زادگاهش به پایان برد و پس از آن به تحصیل علوم دینی روی آورد، وی در ابتدای نوجوانی به محضر داییاش که از روحانیون به نام و ساکن یکی از روستاهای شمال عراق بود، رفت.
طاهر پس از چند ماه تحصیل علوم حوزوی و ختم قرآن به زادگاهش بازگشت و برای ادامه تحصیل در مدارس جدید راهی بانه شد، مقطع راهنمایی را نیز در این شهر با موفقیت سپری کرد و سپس به دانشسرای مقدماتی دیواندره رفت. در سال 58 گواهینامه فارغالتحصیلی را در این مرکز اخذ نمود و به کسوت معلمی در آمد که با آغاز دوره جدید زندگیاش مصادف شده بود.
با اولین بهار پیروزی انقلاب، مناطق محروم کردستان بیش از هر زمان دیگر به وجود آموزگاران جوانی مانند او نیازمند بود تا به عنوان اولین سفیران فرهنگی نظام اسلامی رایحه تعلیم و تربیت دینی را به عنوان رهآورد انقلاب در آن منطق منتشر کنند.
طاهر با درک چنین رسالتی به سوی روستاهای محروم کردستان شتافت و در آبادی"خشک دره" و "کوخان" از توابع شهرستان بانه به آموزش نونهالان آن سامان پرداخت. اهالی این دو روستا هنوز خاطره خدمت صادقانه شهید لطفی را به خاطر دارند.
وی مدتی نیز در خدمت دانشآموزان دبستانهای سیدجمالالدین اسدآبادی، 22 بهمن و شهید بهشتی شهر بانه بود، همزمان با غائله کردستان، شهید لطفی نیز رسالت دیگری را بر عهده گرفت و با مبارزه فکری و کار فرهنگی مردم را نسبت به توطئه مزدوران استکبار و اهداف گروهکهای ضدانقلاب آگاه میکرد.
در کنار فعالیتهای ارشادی و روشن فکرانه بسیجی مخلص و فداکاری بود که دوشادوش برادران پاسدار با عوامل گروهکها مبارزه مسلحانه میکرد و در اکثر عملیاتهای پاکسازی منطقه حضور داشت.
شهید طاهر لطفی در سال 1360 برای گذراندن یک دوره آموزشی همراه جمعی از پاسداران و بسیجیان شهر بانه به اصفهان رفت که این اردو نقش مهمی در شکلگیری بسیج این شهرستان داشت.
بعد از بازگشت این اردو بود که شهید دورهای جدید را در خودسازی و معرفت نفس آغاز کرد. در این دوره به مدت11 ماه روزه مستحبی گرفت که با بستری شدن در بیمارستان و اصرار روحانیون روزه استحابیش را افطار کرد.
او جوان متعهد و مومنی بود که همواره علیه گروهکهای ملحد و جیره خواران بیگانه مبارزه میکرد به طوری که در طول مبارزه چندین بار توسط آنان تهدید به قتل شد و مزدوران ضد انقلاب او را چندین بار به اسارت گرفته بودند در یکی از این موارد مدت 45 روز در اسارتشان بود که با تحمل سختترین شکنجههای روحی و جسمی امیدشان را برای دست کشیدن از آرمان و عقیدهاش به یأس مبدل کرد.
او در دو جبهه سنگربان ارزشهای دینی و انقلابی سرزمینش بود از یک سو به نوباوگان این دیار عاشقانه درس دانایی و دیانت میآموخت و از سوی دیگر بر دشمنان دیانت و دانایی مردانه میتاخت.
طاهر شاهبیت حماسه فرهنگی رزمیاش را زمانی سرود که در کلاس مدرسه درس را با محبتی پدرانه در گوش فرزندهایش زمزمه میکرد آن روز 22 آذر 62 بود که سر کلاس به او خبر دادند نیروهای سپاه در کوخان مشغول پاکسازی منطقه هستند.
خبر به حدی اهمیت داشت که او ناچار شد با بچهها خداحافظی کند. نگاه نگران کلاس معلم را تا آنجا که دیده میشد بدرقه کرد و او در حالی که دلش از عشق و ایمان لبریز بود خود را شتابان به منطقه درگیری رساند.
همین جا بود که آموزگار بسیجی و روستازاده پس از سالها تلاش در سنگر دانش و جهاد به آرزوی دیریناش رسید و همراه چند تن از همرزمان خود شهد شهادت را در آغوش میگیرد.
دل نوشتههای شهید لطفی
شهادت خورشیدی در ظلمت و رهایی است از لجنزار مرگ به سوی حیات شهادت بیکرانههای وجود را در نور دیدن است و به خاک اکتفا نکردن عشقی پایانناپذیر و نامحدود و حرکت به سوی سعادت و صعودی برتر از هر تصوری چون هدف ربالعالمین است.
خالقا! اگر من فاجر و فاسق هستم مقام تو عظیم و امین است و اگر یاغیام تو قوی و عزیزی، اگر کافرم تو پیدایی و اگر مشرکم تو بینیازی اگر منافقم تو صادقی اگر فاسدم تو سبحانی اگر ناسپاسم بینی تو منانی اگر بر ذلالتم تو هدایتگری، اگر دشمنم تو دوستی وای بر این همه نامردی که دوستیت را با دشمنی پاسخ گفتم.
اگر ظلمت و پلیدی وجودم را در بر گرفته است تو نور قدوسی تو را به آن خورشید و ماه و ستارگانی که برای هدایتمان فرو فرستادی و تو را به آن محبانت این را بر من ببخشای و عذاب خارکننده به رحمت بیکرانت پناهم ده اگر به دوزخم افکنی راضیم چون تو پاک از ظلمی اگر مخلد جحیم باشم کم است اگر حمیم خوراکم و آتش پوشاکم باشد گناهم را پاک نمیکند اما عفو کردنم برای تو آسان است تو را به انبیا و اولیا ببخشای.
شهید از زبان مادر
پسرم خیلی ساده زندگی میکرد و توجه زیادی به زرق و برق نداشت، همیشه لباسهای کهنه میپوشید و به مدرسه میرفت.
بارها به او میگفتم پسرم تو معلمی و سر کلاس به دانش آموزان درس میدهی یک دست لباس نو بخر و بپوش، طاهر وقتی دلسوزی مرا میدید در پاسخ به من میگفت: مادر جان خدا راضی نیست که من لباس نو بر تن کنم و دانشآموزان لباس کهنه بر تن داشته باشند و خجالت بکشند.
یادم هست که یک لباس کردی تازهای پوشیده بود وقتی خبر اعزام برادر کوچکش مجید را به او دادند که عازم جبهه است فورا لباس تازه را به او داد و گفت: تو به جبهه میروی و این لباس برازنده توست.
لباس را به برادرش هدیه کرد و خود همان لباس همیشگی را پوشید و برادرش را بدرقه کرد.
وفادری به قرآن
گروهکها چندین بار طاهر را به خاطر فعالیتهای دینی و انقلابیش اسیر کرده بودند و مدام اذیتش میکردند یک بار که به شدت از دستش عصبانی شده بودند گفتند او دیگر حق ندارد در مدارس منطقه درس بدهد وگرنه او را میکشیم ولی پسرم در جوابشان گفته بود اگر در مدرسه هم درس ندهم ولی قرآن را به دانش آموزان یاد خواهم داد و اگر قطعه قطعهام کنید دست از تبلیغ که همان دستورات قرآن است، بر نخواهم داشت.
شهید از زبان برادر
دوره دبیرستان که بودیم چند تا از کتابهای شهید مطهری را در عناوین درسی ما گنجانده بودند که باید آنها را امتحان میدادیم البته قبولی در امتحان این کتابها کار هر کسی نبود و بدون مطالعه امکان مدرک گرفتن وجود نداشت.
ولی مطالعه این کتابها برای برادرم شهید لطفی خیلی لذتبخش بود و او این کتاب را با عشق و علاقه خاص مطالعه میکرد.
برادرم برای مطالعه شیوه خاصی داشت. روی برخی آثار استاد مطهری حاشیه نوشته بود و نتیجهگیری خوبی هم از مباحث کتاب میکرد، علاقهاش به مطالعه و عشقی که به این کار داشت به حدی بود که در گرمای تابستان وقتی در زمینهای کشاورزی مشغول کار بودیم در زمان برای استراحت دست از کار میکشیدم برادرم فورا کتابی را در دست میگرفت و مطالعه میکرد.
نجات یافتگان
عوامل ضد انقلاب بخاطر فعالیتهایی که شهید میکرد دم به ساعت او را زیرنظر داشتند و همواره سعی میکردند به وسیله عوام فریبی و یا با ارعاب و تهدید طاهر را از راهی که در پیش گرفته بود منصرف کنند.
سالهای 59 تا 61 گروهکها مدام در روستاهای بانه تردد میکردند و موجب آزار و شکنجه مردم بودند یک روز عدهای از آنان به منزل ما آمدند و با برادرم شروع به بحث و گفتوگو کردند. سرکرده آنها در خلال صحبت با لحن تهدید آمیزی خطاب به برادرم گفت: شنیدهایم علیه ما تبلیغ میکنی؟!
شهید با آن متانتی که همیشه در کلام داشت به او پاسخ داد من بدون دلیل با هیچ کسی ضدیت ندارم و همواره طرفدار اسلام و حقیقت هستم راهی که شما در آن پا گذاشتهاید چیزی جز منجلاب و تباهی نیست.
بحث و گفتوگو بالا گرفت و در بین این صحبتهای متوجه جوانی شدم که جزو دار و دسته آنها بود و در خود فرو رفته بود.
خلاصه صحبتها تمام شد و سرکرده گروهکهای ضد انقلاب زمانی که دید نتیجهای حاصل نمیشود از اتاق خارج شد و بعد از رفتنش بود که آن جوان که توجه مرا به خود جلب کرده بود آهسته از برادرم پرسید؟ اگر من توبه کنم و خود را تحویل بدهم مرا میبخشند؟
طاهر به آرامی در پاسخ به او گفت: پرودگار جهانیان بخشنده است و توبه تمام بندگانش را قبول میکند، نظام مقدس جمهوری اسلامی نیز هم حکومتش بر پایه دستورات دین است و چون تو مرتکب قتل و جنایت نشدهای تو را عفو خواهند کرد.
همان چند دقیقه کوتاه کافی بود که حرفهای طاهر تاثیر خود را بر آن جوان گذاشته و وی را به آغوش ملت بازگرداند. این تنها نمونهای از کارهای طاهر بود چرا که افراد زیادی از فریب خوردگان ضد انقلاب با راهنمایی و تلاش برادرم بازگشته و نجات پیدا کردند.
وصیتنامه شهید
و سپاس خدایی که نعمت بزرگ ایمان را به ما عنایت کرد و نیز توفیق عنایت کرد که رهبری چون امام خمینی(ره) داشته باشیم و سپاس بیپایان. پروردگارمان را که به ما توفیق جهاد در راه امام که همان خط سیر پیامبر و دیگر امامان است عطا فرمود.
خداوندا خواستاریم که این الطاف بیحسابش را از سرما برندارد و در روز واپسین توفیق روئیت جمال آن حضرت به همه مومنین عنایت فرماید.
چند کلمهای برخواسته از قلب شکستهام به عنوان وصیتنامه مینویسم انشاالله اکنون تذکری برایم باشد و بعدها برای خوانندگان و شنوندگان یادآوری باشد.
از ربالعالمین میخواهم که این را باقیات الصالحات قبول و اجر و ثوابی در عوض به این بنده عاصی به کرم خود ببخشاید. در این جهان فانی هیچ آرامشی بالاتر از این نیست که کسی با قلبی روشن و مطمئن برای خود آینده روشن را ببیند و همیشه از ظلم به دیگران و فساد غوطهور شدن در منجلاب خودپرستی و صفات حیوانی خوداری بورزد.
خداوند عالم را آفریده تا انسان از نعمتها و ثوابهایش در دنیا و آخرت استفاده نماید ولی کسب ثواب و خیرالهی راههایی دارد که پرودگار به بنیآدم نشان داده است برای راهنمایی بشر پیامبران را مبعوث کرد و انسان را مختار گذاشته تا در انتخاب سعادت و شقاوت خویش اختیار داشته باشد.
روح بشری را طوری قرار داده است که همواره تشنه حق و حقیقت و کمال و سعادت باشد و همچون کسی است که گمکردهای را گم کرده و در پی آن است و این بدان خاطر است که انسانها هیچ وقت از حرکت و صعود الیالله باز نایستند.
چون کسب معارف خدا و رسیدن به درک خداوند خود صعودی برتر و بالاتر از تمام کمالات و پیشرفتهاست، نمونه از عاشقان واقعی علی(ع است که به وسیله سیرالله به جایی نوری دست یافته است که می گوید خدایا تو آشکاری و آنهایی که تو را نمیبینند کور هستند.
گزارش از شیرین مرادی
انتهای پیام/79002/ش40/ژ1001