به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، هنوز بوی صبر زینب(س) در پیچ و خم گردونه تاریخ به گوش میرسد، همان پرورده دامان عصمت، که سفیر عشق بود و تفسیر سوره نور.
بانو زینب! بانوی قافله غم! دل دریاییات ماورای عشق است و سینه صحراییات ابتدای عشق، تو آن راستقامتی که نشکستی، ایستادی و یاد دادی درس ایستادگی را در دل حادثه.
بالابلند! چه گویم از حدیث دردهایت که طوماری است به درازای ابدیت، شانه شکیب هم تاب تحمل این همه درد را ندارد، زانوان غم میشکند از بار این همه بلا!
محبوبه خدا! در داغ نبودن برادر گداختی، اما صبر پیشه ساختی، سایه سنگین غربت را غریبانه تحمل کردی اما سر خم نیاوردی، غوغایی بر دلت برپا بود اما دست برنداشتی، یاریگر دین خدا شدی و پیامآور حادثه کربلا!
بانو زینب(س)! زخم کربلا خون شد بر قلب دریاییات، اما باز هم مرحم شدی درد تاریخ را، چه بگویم از رنجنامهات که «صبر»، شاگرد مکتب تو بود و «عشق» تفسیر مدحت تو.
شکیبای خلقت! مرور غمهایت هم تحمل میخواهد چه رسد در بطن آن بنشینی و در متنش جز زیبایی نبینی! دردهای سینهسوزت هماره شعله میزند بر دامان تاریخ،
جانپناه غصههای اهل حرم! میدانم دلت خونابه درد بود و غم، در پریشانی سنگباران سایهها و خروش تشنگی و خون و زنجیرها.
زیباترین سروده خدا! هنوز رد حادثه بر چهرهات مجسم بود اما هیبت و استواریات چه زیبا بر عشق چنگ میانداخت تا بدان جا که تمام کربلا احساس شد و از عطر یاس سرشار.
بانوی آفتاب! هنوز صدای پای ثانیهها بر تن تاریخ شنیده میشود که چه محزون موسیقی جدایی تو و حسینات را مینواخت اما تو در خلوت بیانتهای خود صبوری کردی و هنوز هم یگانه قافلهدار کاروان صبری.
یار برادر! اشکها هم به شکوه درآمدند زیر بار این همه درد و غم، اما تو همچنان شکیب بودی بر مصیبتها و التیامبخش دردهای ناتمام اهل حرم.
زینب جان! صبور حماسهساز! رودها تفسیر اشکهای توست و کوهها تعبیر صبرهای تو، چیزی را ندیدی مگر اینکه خدا در نظرت جلوه کرد، روح بزرگت چه فروتنانه میان آشفته بازار افکار مبهم، صبوری کرد و شکیباییام آموخت.
عقیله قبیله عشق! عشقبازیهایت با خدا بر نبض قلب هستی نشست تا آن جا که سینه آکنده از اندوهت سپر بلا شد در کربلا،
خواهر عباس(ع)! چه سازم با دل آکنده از اندوهات، وقتی که وجودت را آشوب لحظههای نیامده تهی میساخت؟ بیشک عشق از عالم بالا به دلت نازل شده که چنین محکم ماندی و استوار.
زینب جان! انعکاس هر چه خوبی! با رفتنت واژههایم خیساند و بارانی، کولهباری از واژههای غربت را بر دوش میکشم و بغضهایم ساکتاند و صامت، میخواهند بغض خود را بشکنند برای گریه بر دردهایت، اما نمیدانند کدامین مرثیه از درد را نوحهگری کنند؟!
ای آفتاب حادثه! سروها و صنوبرها هنوز بلندای قامتت را تداعی میکنند و هر پگاه سرخترین لالهها در بیانتهاترین دشتها نام تو را فریاد میزنند.
بانوی من! دلتنگ جرعهای بارانم از مسیحای نفسهایت، یاریام کن، دریاب مرا، بیاموزم ایستادگی را، بچشان حلاوت صلابت را و ماندن برای یاری دین خدا.
و چه خوب در قاب هستی سروده شد که:
سر نی در نینوا میماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
زخمه زخمیترین فریاد در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا میماند اگر زینب نبود
==========
مریم شهابی باهر
==========
انتهای پیام/89002/ی40/ژ1001