به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، زمانی که به تو میگویند تو پادشاهی هستی که پدر و مادر روی صحبتهایت حرفی نمیزنند و در اوج همین سلطنت وارد محیطی میشوی که پادشاهانی مانند تو بسیارند و اینجاست که متوجه میشوی کسی بر تمامی این پادشاهان حکومت میکند که تنها یک نام دارد آن هم معلم.
معلمی که تمامی این پادشاهانی را که هر کدام از سرزمینی متفاوت به نزد او آمدهاند و از مملکت داری هیچ نمیدانند، فکر، جسم، روح و شالوده آینده آنها را در دست میگیرد و آنها را به گونهای تربیت میکند تا هر کدام در آینده مملکتدارانی شوند که نه تنها در سرزمین کودکان بلکه در دنیای واقعی هم برای خود رهبر و پادشاهی شوند.
معلمی در طول تاریخ سیر تحول و تغییر بسیاری را به خود دیده؛ از دوران چوب و فلک گرفته تا روشهای تنبیه با مداد و خطکش تا الان که از گل کمتر به شاگردان نمیگویند، اما در این دوران یک چیزی ثابت و پابرجا مانده اینکه معلم آموزش دهنده است و شاگرد آموزش گیرنده آن هم گیرندههای قوی که هر چه را که به زبان آوری، رفتار کنی ضبط کرده و در چارچوب سلولهای مغزش انباشته تا در وقتش از آن استفاده کند.
12 اردیبهشت است، روزی که یادآور شکوه و عظمت زنان و مردان پاکباختهای است که در طول تاریخ در عرصه تعلیم و تربیت زیباترین جلوههای عشق و ایثار را به نمایش گذاشتهاند و با خون دل خوردنها به نام صاحب همین روز، مطهریوار بهشتی شدند.
به گفته استاد شهید مرتضی مطهری معلمی شغل نیست، عشق است، ذوق است، ایثار و فداکاری است و اگر به عنوان شغل به آن مینگری رهایش ساز و اگر عشق توست، بر تو مبارک باد.
اگر او با عشق نبود باران دانش را بر سر دانشآموزانش نمیافشاند و وجود نازنینش را واژه واژه نمیکرد، او دهقان شد تا به مزرعه پاک قلب بچهها، به صحرای ذهن و جان آنها، بذر به بذر بیاموزد.
حال سهم معلم از جشن آموزش، یک رضایت است که در دل او ماندنی میشود. فکرش را کردهاید؛ تا دنیا دنیاست، هر روز و شب، وقتی معلم خوب مینشیند به پای تماشای ساقههایی که خود بر دل خاک نشانده و حالا درخت شده است، چقدر لذت میبرد.
محمد جواهری یکی از معلمان بازنشستهای است که سردی و گرمی روزگار معلمی را چشیده و خاک تخته سیاه را به امید روزی که درختان سرسبز جنگل، میوه دهند استشمام کرده و به درون ریههای خود کشیده، اما غافل از اینکه او خود نیز درختی است که هر لحظه با کلامش، شاخه هایش را به جان تشنگان دانش، پیوند میزند.
از او نخواستیم که از خاطراتش بگوید، بلکه از او در مورد اینکه شاگردانش دوست داشتند چگونه معلمی باشد، پرسیدیم.
وی با سیری در دوردستها، موضوع انشایی که "اگر معلم بودید چگونه رفتار میکردید" را عنوان کرد و گفت: این موضوعی بود که به راحتی شاگردان بدون اینکه خود بدانند عیبهای مرا در قالب آنچه ایدهآلشان است بیان میکردند و چند نمونه از آن انشاها را که نگهداری کرده بود برایمان خواند.
اگر معلم باشم سعی میکنم حرفهای ناشایست که از یک انسان بعید است را به زبان خود جاری نکنم زیرا من آیینه آینده دانشآموزان هستم، من نمیخواهم که لباس گران قیمت باشد که بوی پول را بدهد. نه آن قدر کهنه باشد که غصههای ما را تازه کند.
اگر معلم باشم هیچ وقت سعی نخواهم کرد که کلاسم مثل دربار پادشاهی باشد که هیچ کس از ترس پادشاه، جرات حرف زدن را ندارد و اگر حرفی بزند آنقدر او را میزنند تا دیگر اصلا در آن مکان صحبت نکند.
یا این یکی را که محبت مادر و استواری پدر را در تو دیدم، شایسته ترین کلام در وصف تو، سخن رسول خداست که فرمود: کسی که برای علم از خانه خارج میشود، فرشتگان، بالهای خود را زیر پای او میگسترانند و حتی ماهیان دریا برای او طلب آمرزش میکنند.
وی پس از اینکه بازنشسته شده و به کلی کار تدریس را کنار گذاشته است، تصریح کرد: به واقع معلمی یک عشق است و نیروی همین عشق تو را افسار میکند، چرا که نخستین بار، خدا از نام خویش، نام معلم را آفرید، از رسالت برگزیدگان خویش، سهم شانه های بردبار به ما داد و فانوس شبانه روز علم را در دستهایمان نهاد که روشنگر جادههای هستی باشیم.
من معلم ناگزیرم از این خطیر بیپایان بگذرم و واژه واژه آموزههای سبز را به برگ برگ آنچه به دلها مینشیند بنشانم و در این مسافت بس دشوار، صبور بمانم و در جادهها جاری شوم و راه روشن خداوند را به رستگاری نزدیک، رهسپار کنم و به تمامی معلمان امروز، فردا و آینده این سرزمین بگویم که:
تو بمان، تا هیچ حدیث خداگونهای ناگفته نماند!
تو بمان، تا هیچ تاریک بیروزنی از نسل جهل، در دلها ادامه نیابد!
===============
یادداشت از مریم ایروانی
===============
انتهای پیام/63007/و30/ژ1001