به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان ای زایندهرود جاودان! رویش دوبارهات بر پهنای دشت اصفهان را اگر چه ارج مینهم اما بر سه ماه شدن عمرت اشک هجران به پا میکنم.
شنیدهام که عمرت همچون نوح بوده است، چه کردهاند که اکنون عمرت همچون گل شقایق شده است. این همه ناز و کرشمهات از برای چیست؟
راست است که بی آبی تو را اینگونه گرفته کرده است؟ و آیا حقیقت دارد که در عرض 10 ماه چهرهات آن قدر پیر شده که عاشقانت تو را نمیشناسند؟
حقیقت است که مایه جانت را سهمیه بندی کردهاند؟ میگویند برای به دست آوردنت خانآبادیها به بحث و جدل پرداختهاند؟
درست است که عشاقت برای آمدنت باید ماهها صبر کنند و به خاطر لباس سبزی که به مزارع کشاورزان میبخشی و نشاطی که به آنها عطا میکنی باید چشم به آمدنت سفید کنند؟
شنیدهای که مردم به خاطر نبودنت به فقر و تنگدستی گرفتار شدهاند و هر لحظه در غم هجرانت چه نالههای سر میدهند.
میگویند قیمتت گران شده است، بگو بهای داشتنت چند است، آری خواهم پرداخت. میخواهم تو را برای همیشه جوشان و خروشان داشته باشم، تو را میخواهم به دلیل نشاندن لبخندی بر لبان پیرمرد خسته دل کشاورز، تو را میخواهم برای شادی و نشاط کودکان روستایی، تو را از آنِ خود خواهم کرد تا شادی روحی برای مادرم شود و با تو زنده شده و به پا خیزد.
چه بر سرخود آوردهای؟ چگونه این قدر سنگدل شدهای که نمیبینی شور و نشاط مردم اصفهان را، از خود نمیپرسی چگونه پاسخگوی همدلی کودک، پیرو جوان و سالخوردهای باشم که با شنیدن ندای آب اینگونه به استقبالت آمدهاند.
ندیدی با زنده شدن دوبارهات مردم چگونه همچون کودکی آرام و آرام همقدمت شدند، ندیدی که به خاطر گل آلوده نشدنت مردم بر کف رودخانه سرازیر شدند تا بدنت را از خار و خاشاک پاک کنند، نکند دیدگانت به خاطر پیری زودرسی که به آن دچار شدهای کم سو شده است.
ای زندهرود جاودان! حال تو را که زنده یافتم مشت مشت آب وجودت، این جان مایه حیاتت را بر صورت خود خواهم زد تا من نیز همچون تو شور و نشاط کودکی و شادابی جوانیم را پیدا کنم.
-----------------------------
یادداشت از عاطفه قلعریز
-----------------------------
انتهای پیام/63003/غ30/ژ1001