اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

مصاحبه تفصیلی فارس با یک خادم شهدا در قزوین

شهدا آبی هستند که گناهان را تطهیر می‌کنند

خبرگزاری فارس: تمام شهدای قزوین از خانه پیشاهنگ تشییع می‌شدند که تا پیش از آن محل برگزاری جشن‌های عروسی آلوده به گناه بود؛ گویا شهدا آبی بودند که گناهان را تطهیر کردند.

شهدا آبی هستند که گناهان را تطهیر می‌کنند

به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، سید محمدعلی فخار را بسیاری از خانواده‌های ایثارگران قزوین می‌شناسند.‌‌ همان فردی که در دوران دفاع مقدس مسئولیت خبررسانی شهادت و تدفین شهدای قزوین را بر عهده داشته است.

پس از پایان جنگ هم با رساندن مژده رهایی آزادگان و برپایی مراسم استقبال از آنان، فعالیت در فروشگاه تعاونی مصرف بنیاد شهید، پرداخت حقوق خانواده ایثارگران و مواردی از این دست به ایثارگران خدمت کرد و اینکه سه سال می‌شود که بازنشسته شده است. آنچه پیش رو دارید حاصل گفت‌و‌گو با این خادم شهداست که با هم می‌خوانیم.

 

-از چه زمانی کار خبررسانی و تدفین شهدا بر عهده شما نهاده شد؟

از سال 1360 که تدفین شهدا به بنیاد شهید و امور ایثارگران واگذار شد، مسئولیت خبررسانی به خانواده شهدا، تقدیم اموال آنان، تغسیل و برپایی تمام مراسم تشییع و تدفین شهدا را عهده‌دار شدم و تا پایان جنگ به این کار ادامه دادم.

 

-نخستین شهدایی را که شست‌و‌شو دادید به یاد دارید؟

شهید سید محسن حاجی میری، شهید الیاس خزائی و تعدادی از شهدای عملیات فتح‌المبین که احتیاج به غسل داشتند، نخستین شهدا بودند.

 

-پیش از آن میتی را غسل داده بودید؟

اصلا. در آن سال‌ها به دلیل ابتلا به ناراحتی قلبی پزشک مرا از انجام کارهای هیجانی نهی کرده بود.

 

-پس چطور شد که تصمیم گرفتید در بنیاد شهید خدمت کنید؟

در ابتدا در بازار خوار‌وبار فروش بودم. با ابتلا به بیماری قلبی، به پیشنهاد پدرم 40 روز زیارت عاشورا خواندم. شبی که بنا بود به بیمارستان قلب تهران بروم، شهید بهشتی در خواب نوید سلامتی‌ام را به من داد. هنگامی که پزشک گفت قلبم هیچ مشکلی ندارد، به مزار شهید بهشتی رفتم و عهد کردم که به شهدا خدمت کنم.

 

-چگونه خانواده‌ها را از شهادت عزیزشان آگاه می‌کردید؟

معمولا از بستگان درجه دو و سه کمک می‌گرفتیم تا ضربه روحی کمتری به آنان وارد شود.

 

-برخورد خانواده‌ها هنگام شنیدن خبر شهادت عزیزشان با شما چگونه بود؟

در آغاز جنگ از آنجا که جامعه هنوز به شنیدن اخبار این‌چنینی عادت نکرده بود، خانواده‌ها انتظار شنیدن خبر شهادت عزیزشان را نداشتند. این کار برای خود ما هم که خبر می‌دادیم آسان نبود. بعد‌ها که فضای جامعه برای اینگونه اخبار آماده‌تر شد، ما هم در خبررسانی مشکل چندانی نداشتیم.

 

-خانواده‌ها چطور با این موضوع کنار می‌آمدند؟

بخش زیادی از شهدا از قشر کارگری و رنج کشیده بودند و این سبب می‌شد خانواده‌هایشان راحت‌تر با جدایی از شهید کنار بیایند.

مادر شهیدی در یکی از روستاهای قزوین زندگی می‌کرد که به «جیران باجی» معروف بود. او هر وجه یا کالایی را که به عنوان حقوق از بنیاد شهید تحویل می‌گرفت در‌‌ همان روز به ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ تحویل می‌داد و یا برنج دریافتی از بنیاد را بین خانواده‌های روستا پخش می‌کرد. مادر شهید دیگری هم که برای رزمندگان جوراب می‌بافت، به همه رزمندگان همچون فرزند شهیدش علاقه داشت. تخمه‌ای را که از پوست جدا کرده بود به جبهه می‌فرستاد تا رزمندگان حتی زحمت شکستن تخمه را هم نکشند. از دامن چنین مادران ایثارگری شهدا تربیت می‌شوند و به عرش می‌روند.

 

-در مواقع سخت از خود شهدا هم کمک می‌گرفتید؟

بله، آنان همیشه به یاری‌ام می‌آمدند و مشکلات را برطرف می‌کردند؛ تا جایی که یکی از شهدا به خانواده‌اش وصیت کرده بود: «زمانی که آقای فخار را دیدید بدانید که من شهید شده‌ام، از او سئوال و جواب نکنید». حتی شهدایی هم بودند که پیش از شهادتشان برای ما انعام کنار می‌گذاشتند.

 

-انجام مراسم تدفین و تشییع این همه شهید چگونه صورت می‌گرفت؟

شهدا به هنگام ورود به قزوین به سردخانه منتقل می‌شدند و پس از آن کارهای مربوط به شست‌و‌شوی شهدایی را انجام می‌دادم که به غسل نیاز داشتند.

از زمانی هم که بنیاد شهید مسئول رسیدگی به امور شهدا شد، محل تشییع همه شهدا خانه پیشاهنگ بود. این خانه پیش از آن، محل برگزاری جشن‌های عروسی آلوده به گناه بود؛ اما با تشییع شهدا از این محل از ادامه این گناهان پیشگیری شد. گویا شهدا آبی بودند که آنجا را تطهیر کردند.

 

- چه کسانی در این کار به شما کمک می‌کردند؟

گاهی اوقات که تعداد شهدا خیلی زیاد بود، یکی از بستگان دور برای خبررسانی به کمکم می‌آمد و کم و بیش یاری می‌رساندند.

عکس شهدا روی پارچه جزو واجبات خانواده‌های شهدا بود که مرحوم مجید مقصودی به عنوان طراح و نقاش شهدا با سرعت آن را تهیه می‌کرد. او پشتوانه من بود.

 

-از دوستان و نزدیکان خودتان هم کسانی بودند که به شهادت رسیده باشند و شما کار تشییعشان را انجام دهید؟

بله، دوستی داشتم به نام علی‌اکبر قاسم‌زاده، وقتی می‌گفت شهید می‌شوم باورم نمی‌شد.

مدتی بعد که پیکر گروهی از شهدا را به قزوین آوردند، نخستین شهیدی که پیکرش را به دستم سپردند، علی‌اکبر بود.

 

-خودتان دوست نداشتید به جای انجام این کارهای سخت به جبهه بروید؟

البته. طبیعی نیست که دوستان، برادران، بستگان و آشنایان به جبهه بروند و من دوست نداشته باشم بروم، اما به نظر می‌رسید به حضور من در قزوین بیشتر نیاز است. چند بار که خانواده شهدا را برای رسیدگی به امور تا جبهه همراهی کردم به این موضوع بیشتر پی بردم.

 

-با پایان جنگ به چه کاری مشغول شدید؟

پس از پذیرش قطعنامه پایان جنگ که ارتش عراق پیمان‌شکنی کرد و به پشتیبانی از منافقان برای حمله مجدد به ایران پرداخت، دوباره تعدادی شهید به قزوین آوردند که کارهای مربوط به تدفین آن‌ها را هم انجام دادم.

 

-در مورد زمان بازگشت آزادگان و فعالیت‌های خودتان در آن دوره بفرمایید.

در آن دوره مژده آزادی آزادگان را به خانواده‌های آنان می‌رساندم و به عنوان نماینده قزوین، از آبگرم تا شهر قزوین مراسم استقبال از آزادگان را دایر می‌کردم.

آن روز‌ها خانواده آزاده‌ها سر از پا نمی‌شناختند و من هم در این شادمانی سهیم می‌شدم.

انتهای پیام/77011/ی40/ظ1004

===============

گفت‌و‌گو از آسیه بهرامی

===============

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول