به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، در تاریخ ایران زمین همیشه آدمهایی بودهاند که به سیر و سیاحت در جهان و نظاره فرهنگها و اقوام مختلف بپردازند اما در کلیت فرهنگی این سرزمین، برخورد ایرانیان با دیگران آن سوی آبها بیشتر از نوع غارتگر و غارت شده و استعمارگر و استعمار شونده بوده است.
حضور طولانیمدت دولتهای استعمارگر از پرتغال گرفته تا انگلیس و آمریکا و روسیه در تاریخ چند صد سال اخیر ایران، ذهن جمعی بخش بسیاری از مردم عوام و گاه حتی خواص را مملو از انگارههای خودکمبینی و تحقیر هر آنچه این سویی و تجلیل هر چه آن سویی ساخته که زدودن آن به زمان بسیاری نیاز دارد.
ضربالمثلهایی که در زبان عوام در مورد نتوانستنها، نشدنها و نخواستنها وجود دارد بسیار بیشتر از امثال و حکم با بار معنایی خودباورانه و متکی بر عزت نفس است.
همرنگ شدن با جماعت، سنگ بزرگ علامت نزدن، پا را از گلیم درازتر نکردن، محکمتر شکستن استخوان کسی که بالاتر نشیند، بیشتر بودن برف آنکه بام فراختر دارد و ...اگر چه واجد معانی مثبتی نیز هستند اما از طرفی نوعی روحیه کلبی مسلکی اجباری و عافیتگزینی تحمیلی نزد ما ایرانیان را بیان میکنند.
در دوران ننگین پهلوی مدتی دستگاه تبلیغاتی حکومت سعی در بزرگنمایی شکوه و عظمت ایرانیان در زمان قبل از اسلام داشت، اما در عینیت اجتماع تحقیر و اتکا به بیگانگان را تبلیغ میکرد و اشراف، خواص و گاه روشنفکران وابسته به حکومت در میان مردم جا انداخته بودند که چشم سبزها و مو بورها از ما بهترانی هستند که هیچگاه به آنان نمیرسیم.
پس از انقلاب شکوهمند اسلامی اما با دمیده شدن دم گرم مسیحایی پیر جماران به کالبد ملت به تدریج گویا ایرانی از خواب برخاست و بسیاری از قلهها را به گذر زمان فتح کرد.
اکنون اما پس از آنکه دیرباوران نیز پیشرفتهای بسیار ایرانیها در عرصههای مختلف علمی، فناوری، صنعتی و ... را دیدند و آنگاه که جوانان این سرزمین در اوج آسمان و قعر اقیانوسها، جنگ الکترونیک، فناوری سلولهای رویان، انرژی هستهای، ماهواره و ... در کنار غولهای قدیمی به رقابت پرداختند، زمان آن فرا رسید که در عالم هنر نیز طرحی نو در افکنیم و چشمها را کمی بشوییم.
«فرزند چهارم» به کارگردانی وحید موساییان با بازی مهدی هاشمی، مهتاب کرامتی و حامد بهداد تلاشی هنری در همین راستا است.
موساییان در «فرزند چهارم» سعی کرده با همین رویکرد ایرانی را از قالب در خود فرورفته و گره فروبسته مشکلات ناتمام داخلی اندکی فراتر برده او را با مشکلات جهانی که در آن زندگی میکنیم آشنا سازد.
کارگردان فیلمهای مستند «آرزوهای زمین» و «تنهایی باد» در فیلم جشنوارهای خود «فرزند چهارم»، چند ایرانی با انگیزههای متفاوت را در سومالی کنار یکدیگر جمع میکند تا ضمن بیان گوشههایی از روحیه ایرانی در تقابل و تعامل با مسائل جهان، به خود ایرانیها نیز بگوید دنیا تنها همین گربه آرام خوابیده زیبای ما نیست.
در سومالی قحطی و جنگزده، جوانی به نام ابراهیم سالها پس از مرگ همسر خود هنوز در آنجا مانده و به فعالیتهای بشردوستانه ادامه میدهد.
شخصیت ابراهیم بسیار شبیه به «نیک کالاهان» با بازی کلایو اون در فیلم «فراتر از مرزها»، با این تفاوت که فیلم فراتر از مرزها بسیار خوش ساختتر از فرزند چهارم است.
موساییان شاید برای نخستین بار در سینمای کشور سعی کرده الگوی ایرانی را در مقابل الگوی هالیوودی بنشاند که همواره آمریکاییها را منجیان جهان از فقر و بدبختی و جنگ معرفی میکند و میگوید این ما هستیم که به فکر مردمان جهانیم، به خاطر آنها تحمل سختی سفر را بر خود هموار میکنیم و حتی برای آنها کشته میشویم.
از این نظر فیلم موساییان گامی به پیش است و گشودن افقی جدید در عرصه ذهن هنری سینماگر و تماشاگر ایرانی چنانکه تماشاگران شیرازی در تالار حافظ نیز با فیلم همدلی کردند و با عکسالعملهای ناخواسته در صحنههایی همذاتپنداری خود را با بازیگران فیلم نشان دادند.
صحنه دزدیده شدن چند جوان فوتبالیست توسط شورشیان، صحنه غذا خوردن آوارگان کمپ از روی زمین، پخته شدن خورشت قیمه ایرانی با روغن کرمانشاهی در بیابانهای سومالی و با ولع خوردن گرسنگان، صحنهای که کودک سومالیایی کفش ایرانی پا میکند و با شادی از پا برهنه نبودن به دویدن میپردازد، همه و همه از بخشهای شاخصی بودند که با عکسالعملهای تماشاگران شیرازی مواجه شدند.
از آنسو اما «فرزند چهارم» به شدت از انباشتگی کلیشهها رنج میبرد، کلیشه کودکان اسلحه به دست، پیکان ساخته شده از کفش، کلیشه غذا خوردن از داخل پلاستیک زباله و ... از بار محتوایی فیلم کاسته و ای کاش قیلمساز با اندکی تامل این صحنهها را با پیچیدگی بیشتر و غیر مستقیمتر به نمایش میگذاشت.
صحنههای جنگ بسیار تصنعی از کار در آمده و رنگ خون انتخاب شده برای کشتهشدگان گویا نخستین تجربه عوامل فیلم بوده و دست بر قضا بازیگران سومالیایی انتخاب شده به طور کامل واضح نشان میدهند که از طبقه گرسنگان نیستند و فارسی حرف زدن آنان بسیار نچسب و کار نشده است.
موسیقی فیلم با صحنهها چفت نمیشود و در جاهایی از کادر بیرون میزند، دیالوگها بریده بریده و تدوین فیلم ضعیف است.
عشق یک طرفه پرستار سومالیایی به ابراهیم زائد، مبهم و بینتیجه است و چیزی بر بار دراماتیک فیلم نمیافزاید.
کمپ آوارگان و آدمهای سومالیایی عاریتی است و تراژدی عظیم جنگ و آوارگی را به خوبی بیان نمیکند، در صحنه مرگ مسعود، ابراهیم در حالی که نگران گلولهای است که بر بدن مسعود نشسته برای فرار از رگبار شلیکها پشت پیکر او سنگر میگیرد و ناخواسته صحنهای کمیک آفریده میشود.
از این دست اشکالات تکنیکی و محتوایی در «فرزند چهارم» بسیار وجود دارد اما این فیلم تلاشی برای شکستن تمام آن انگارههای ناجی بودن آمریکاییان است، این فیلم گامی به سوی جهانی اندیشیدن ایرانی بوده و حضوری در سراسر جهان که در عالم واقع نیز رقم خورده است.
موساییان به درستی پی برده که فرهنگ ایرانی از والاترین بینشها و ارزشهای عمیق آن تا سادهترین المانها و جزییات واجد معنویت و لطافتی نورانی است که بسیار بهتر از سرخوشی پوچ و شیکی ظاهری فرهنگ آمریکایی بشر مصیبتزده امروز را جذب میکند.
«فرزند چهارم» تلاش ناپخته فیلمسازی است که در آینده ایران ابرقدرت، حرفهای بسیاری برای عالم سینما دارد.
«فرزند چهارم» حرکت چراغ به دست کارگردانی خوشفکر برای نور انداختن بر زاویههایی از ذهن ایرانی است که روشن شدن آن به طور قطع در پالایش سبک زندگی ایرانی اسلامی مردم ما کاربرد دارد.
حضور آمریکاییان فیلمها در کشورهای مختلف و مشکلات جهان این ذهنیت را به دنیا القا میکند که ما از مرحله خود مرکزپنداری و درگیری با مشکلات داخلی عبور کردهایم و از این منظر باید به موساییان دست مریزاد گفت، زمان آن رسیده بود که در فیلمها هموطنان خود را در قالب قهرمانان نجاتبخش فرا مرزی ببینیم.
انتهای پیام/2448/غ30/گ1003