اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

/به بهانه پاسداشت سالمندان/

به پیری رسیدم در این کهنه دیر جوانی کجایی که یادت بخیر

خبرگزاری فارس: سالمندان امروز همان جوانان دیروز هستند که تلاش خود را برای به ثمر رساندن فرزندان معطوف کرده بودند اما اکنون برخی از فرزندان به بهانه گذر از زندگی سنتی به مدرنیته در کمال بی‌احترامی والدین سالخورده خود را به سراهای سالمندان تحویل می‌دهند.

به پیری رسیدم در این کهنه دیر جوانی کجایی که یادت بخیر

به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج، اگر چه در پرتو تحولات ناشی از انقلاب و به دلیل آداب و رسوم فرهنگی در جامعه ما کهنسالان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار هستند اما این بدان معنی نیست که هیچ سالمندی از محیط گرم خانواده‌اش محروم نمی‌ماند زیرا همه ساله بر شمار سالخوردگانی که به آسایشگاه‌های سالمندان در سراسر کشور مراجعه می‌کنند یا از سوی اطرافیانشان به آنجا سپرده می‌شوند، افزوده می‌شود.

با این حال به حکم الهی و فطری و سنت اجتماعی، فرزندان باید حرمت پدر و مادر خود را حفظ کرده و به آنها احسان کنند.

سرای سالمندان 17 شهریور سنندج، مکانی است که با کمک مردم خیّر گردانده می‌شود و امکانات رفاهی و پزشکی نسبتاً خوبی برای نگهداری از سالمندان دارد.

وقتی ماشین به طرف خانه سالمندان 17 شهریور سنندج حرکت کرد تصمیم گرفتم در طول مسیر به سوالاتی که قرار است بپرسم فکر کنم.

جوانی، نحوه زندگی با همسرشان و چگونه بزرگ کردن کودکانشان سوالاتی بود که در ذهنم بارها حلاجی کردم و نحوه پرسیدن آنها را برای خودم تکرار کردم.

وارد خیابان جام جم که شدم یک لحظه خواستم برگردم احساس سنگینی می‌کردم انگار پاهایم اجازه رفتن نمی‌داد از درب اصلی که وارد شدم حدود 200 تا 300 متری رسیدن به درب دوم مرکز فاصله داشتم مسیر رو بخوبی می‌شناختم راستش بخواهید یکی دو سه باری برای پوشش برنامه‌های بهزیستی گذرم به اینجا خورده بود.

فاصله حیاط اول را در عرض چهار تا پنج دقیقه طی کردم با دیدن نگهبان جلوی درب دوم بند افکارم پاره شد، سلام؛ این را من گفتم و آقای محمدی هم با آرامش خاصی همانطور که روی صندلی چوبیش نشسته بود جوابم را داد.

حیاط سرا پر بود از گل‌های محمدی، حوض و فواره کنار حیاط هم انسان را به دوران کودکی و شاید به یاد قصه‌های شیرین حیاط خونه مادر بزرگه می‌انداخت.

انگار وارد دنیای تازه‌ای شده بودم، احساس عجیبی داشتم که نمی‌توانم بیان کنم نه شیرین و نه تلخ، اینجا محل زندگی انسان‌های بزرگی است که سرشار از عشق و مهربانی هستند.

نمی‌توانستم جلوی قطره اشکی که بی‌اجازه از کنار چشمم به پایین غلطید بگیرم و احساس غمگینی که از دیدن مادر بزرگ پیری که در گوشه حیاط به عصایش تکیه داده و چشمان کم‌سویش دود پک سیگارش را در آسمان بدرقه می‌کرد، بگیرم.

با دیدن من سرش را برگرداند و لبخندی زد لبخندی که شاید هزاران حرف و کلام در دلش نهفته بود.

به جای اینکه دلمان را شاد کند با گریه‌هایش می‌خواهد غمگینی و بار تنهایمان را دو چندان کند این را فاطمه خانم گفت و با تق‌تق صدای عصا و خش‌خش دمپایی‌های آبیش که روی زمین می‌کشید کم کم از من فاصله گرفت.

* مشارکت سنندجی‌ها در نگهداری از سالمندان

وارد سالن شدم خانم غفاری سرپرست مرکز را که دیدم سلام کردم با مهربانی جواب سلامم را داد و همین طور که به سمت سالن آقایان حرکت می‌کردیم پرسیدم چند نفر اینجا زندگی می‌کنند.

وی با بیان اینکه در حال حاضر 53 نفر در سرای سالمندان 17 شهریور زندگی می‌کنند، افزود: 18 نفر از این تعداد را خانم‌ و 35 نفر دیگر را آقایان تشکیل می‌دهند.

به گفته وی، این سرا به صورت هیئت امنایی اداره می‌شود و مشارکت مردم خیّر سنندج در کمک به این مرکز بسیار قابل تقدیر است.

غفاری تصریح کرد: در ایام سال به ویژه در ماه مبارک رمضان مردم نوعدوست و خیّر سنندج با آوردن اجناس مختلف و کمک‌های مالی این مرکز را در ارائه خدمات بهتر به سالمندان یاری می‌کنند.

در مورد مسن‌ترین و قدیمی‌ترین سالمند حاضر در مرکز از خانم غفاری پرسیدم، مرا به آقای صالحی که یکی از قدیمی‌ترین مراقبین این سرا بود معرفی کرد.

به گفته آقای صالحی، آقای خالدیان به عنوان قدیمی‌ترین ساکن این سرا بیش از 25 سال از روزها و شب‌های زندگیش را در این مرکز سپری کرده است.

وی یکی از مراقبان سرای سالمندان 17 شهریور است که به قول خودش حدود 18 سالی است که در اینجا خدمت می‌کند.

به گفته وی، مراقبین این مرکز به صورت شیفتی کار می‌کنند و اینجا را به عنوان خانه دوم خود می‌شمارند و هر یک از مراقبین در هنگام شیفت باید از هشت نفر سالمند مراقبت کنند.

18 بهار سهم من زندگی

به کنار تخت یکی از سالمندان می‌رویم، پیرمردی خوش سیما 56 ساله سلاممان را پاسخ می‌گوید. قسمتی از پاهایش و دستانش زخم شده، این را خودش می‌گوید ولی زخم را نشان من نمی‌دهد شاید بخاطر غروری که دارد، همان غرور است که وقتی علت آمدنش به خانه سالمندان را توضیح می دهد در صدایش موج می‌زند: خودم خواستم مرا به اینجا بیاورند تا هم خودشان راحت باشند هم من.

از کی اینجایید این را من گفتم به آرامی نگاهم کرد دو سالی است که با مرگ برادرم اینجا سرای امیدم شده است. علی آقا با دستش گوشه پتو را از روی پاهایش بر می‌دارد و در حالی که اشک تمام صورتش را پر کرده می‌گوید، سهم من از زندگی تنها 18 سال بود.

با دست‌هایش اشک‌های سرازیر شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کند و در حالی که به سختی بغضش را فرو می‌برد، می‌گوید: زادگاهم یکی از روستاهای سرسبز مریوان است روستایی که تمام آرزوهایم را در سن 18 سالگی در آن دفن کرده‌ام.

تنها 18 بهار از زندگیم گذشته بود که بعد از تمام شدن سربازی برای آنکه به قول بزرگان روستا سری در سرها بیرون بیاورم و به زندگی بچسبم با یکی از فامیل‌های نزدیک نامزدی کردم. برای برگزاری عروسی روزشماری می‌کردم و روزهایم را به کار در باغ و مزرعه و شب‌ها را به امید فردایی پرامید به صبح می‌رساندم.

اما سرنوشت چیزی دیگری برایم رقم زده بود در یک صبح پائیزی هنگامی که برای چیدن گردو از درخت بالا رفته بودم به زمین افتادم و از کمر به پایین برای همیشه فلج شدم. دیگر خانه‌ام رنگ عروسم را به خود ندید و پاهایم هیچ وقت سنگینی بدنم را احساس نکرد. گل زندگیم چیده نشده پرپر شد و امیدهایم در زیر همان درخت گردو مدفون ماند.

امروز درست 48 سال از آن روز می‌گذرد و من در تمام این شب‌ها و روزها تنها آسمان آبی را از پشت پنجره دیده‌ام. قبل از اینکه به اینجا بیایم برادرم از من مراقبت می‌کرد ولی با مرگ برادرم دیگر امیدی برای زندگی در روستا برای من باقی نماند و به این مرکز آمدم.

اما با وجود همه این مشکلات خداوند را شاکرم و هیچ وقت از نماز و روزه غافل نبوده‌ام و در انجام فرائض دینی هیچگاه کوتاهی نکرده‌ام. به کمک مراقبین حاضر در مرکز وضو می‌گیرم و نمازهایم را می‌خوانم و از خداوند برایشان سلامتی و عمر باعزت آرزو می‌کنم.

هم‌اتاقی 86 ساله‌اش محمد عظیمیان نام دارد، می‌پرد وسط حرفمان و می‌گوید: چرا آمده‌اید! این سئوال‌ها چه دردی از ما دوا می‌کند تا جوان بودیم برای بزرگ کردن فرزندانمان جان کندیم و امروز هم تک و تنها با هزاران درد بی‌درمان باید اینجا جان دهیم.

از علی آقا خداحافظی کردم و برای شنیدن سخنان پدر پیری که غم تنهایی و بی‌کسی همه وجودش را پرکرده بود به سمت دیگر سالن آسایشگاه حرکت کردم.

با سلام دادن نگاهم کرد باور کنید به اندازه‌ای نگاهش سنگین بود که سنگینی نگاهش را بر قلبم احساس می‌کردم. پدر جان چند سال است اینجا زندگی می‌کنی؟ سرش را به سمت پنجره چرخاند و در حالی که لبخند می‌زد، گفت: زندگی!

برای چند لحظه در خود گم شد، نخواستم خلوتش را به هم بزنم چند ثانیه‌ای سکوت کردم. کاش می‌دانستم به چه می‌اندیشد، شاید داشت خاطرات سال‌های جوانیش را ورق می‌زند و یا جوابی که فرزندانش در پاسخ همه خوبی‌هایش با آوردنش به اینجا به او داده بودند پاسخ این سکوت عمیق بود.

صدای پیرمرد در گوشم هنوز زنگ می‌زند. جوان دلت خوش است ما را به درد خودمان رها کن این را گفت و رفت.

با پدر بزرگ‌ها خداحافظی کردم و به همراه مراقب به سمت سالن نگهداری بانوان حرکت کردم. سالن تازه رنگ شده بود و بوی رنگ هنوز هم مشام انسان را اذیت می‌کرد. چند تخت فلزی در کنار هم تعدادی بر روی تخت‌ها دراز کشیده بودند و عده‌ای نیز در کنار هم به عصا تکیه داده و صحبت می‌کردند.

خش‌خش دمپایی‌های سبزش بر روی زمین نگاهم را به دنبالش کشاند. مریم خانم بود به سختی پایش را روی زمین می‌کشید و راه می‌رفت، زنی مرتب حتی لباس‌هایش با سایرین فرق می‌کرد، قلاب و کلاف کاموایی که در نایلونی صورتی در دست گرفته بود نشان می‌داد اینجا هم بی‌کار ننشسته است.

سلام کردم، نگاهش را از زیر عینک ذره‌بینیش به من دوخت، خندید و جواب سلامم را به آرامی داد. مادر جان چند سال است اینجا زندگی می‌کنید، فرزندانت به شما سر می‌زنند این را من گفتم. مریم خانم نگاهم کرد و گفت: چند سالی است که در زیر آسمان این سرا نفس می‌کشم و شب‌هایم را به صبح می‌رسانم.

فرزندی ندارم تا بخواهند به من سر بزنند هیچ وقت طعم مادر شدن را حس نکردم این را گفت و سرش را به زیر انداخت.

برای یک لحظه از سئوالی که پرسیده بودم پشیمان شدم ولی به خاطر اینکه سکوت حاکم شده بر فضا را بشکنم گفتم، از زندگی در اینجا راضی هستید؟ چیزی است که خودم انتخاب کرده‌ام راستش را بخواهید از تنهایی وحشت داشتم بعد از مرگ شوهر خدا بیامرزم زندگی در این سرا را با وجود تمام محدویت‌هایش بر تنها زندگی کردن ترجیح دادم.

* فعالیت چهار مرکز نگهداری از سالمندان در کردستان

با دیدن مدیرکل بهزیستی استان کردستان که برای بازدید از روند وضعیت مرمت مرکز آمده بود مریم خانم را به حال خودش گذاشتم.

آقای قریشی به همراه خانم غفاری به سرعت وارد سالن‌ها می‌شد با لبخندی که بر لب داشت رضایت از انجام کار را نشان داد.

فرصت را غنیمت شمردم و بعد از سلام و احوالپرسی گرفتن قول مساعد از مدیرکل برای انجام درخواست‌های خانم غفاری مهر سکوت بر لب سرپرست مرکز گذاشتم و سوالاتی را که در همان لحظه به ذهنم خطور کرد، پرسیدم.

آقای قریشی به خوبی مرا می‌شناخت و لازم به معرفی کردن نبود به همین دلیل اولین سئوالم که مربوط به آمار سالمندان زیر پوشش بهزیستی استان بود پرسیدم.

مدیرکل بهزیستی کردستان گفت: در حال حاضر بیش از 5 هزار سالمند کردستانی از خدمات مستمر و غیرمستمر بهزیستی استان استفاده می‌کنند.

به گفته قریشی، پرداخت مستمری و تهیه و توزیع وسایل کمک توانبخشی همچون واکر، سمعک، ویلچر و غیره برای این افراد از جمله اقدامات بهزیستی است.

وی خاطرنشان کرد: ایجاد مراکز روزانه و شبانه‌روزی در سطح استان، گسترش مراکز روزانه آموزشی، برگزاری اردوهای تفریحی و شرکت سالمندان در همایش‌های مختلف ورزشی و هنری از دیگر خدمات این سازمان به افراد سالمند زیرپوشش در استان است.

وی از فعالیت چهار مرکز نگهداری از سالمندان در این استان خبر داد و گفت: دو مرکز از این تعداد به صورت هیئت امنایی نگهداری می‌شوند.

* بهانه گذر از جامعه سنتی به مدرن، بانی بی‌احترامی به سالمندان

یک مدرس آموزش خانواده نیز در گفت‌وگو با خبرنگار اظهار داشت: برخی بی‌احترامی‌های نرم و به ظاهر ساده در حق سالمندان که این روزها رواج بیشتری یافته است، مغایر دستورات و سفارشات دین مبین اسلام در مورد سالخوردگان است و به تدریج با تداوم این اعمال، قبح بی‌احترامی به آنها از بین می‌رود.

حمیدرضا ترکمندی گفت: در برخی از فرهنگ‌ها و ملل در فرایند اجتماعی کردن افراد از اوایل کودکی به فرزندان آموزش غیررسمی ایفای نقش شروع می‌شود و از همان سنین به جای عادت به تنبلی، تن‌پروری و نازپروردگی، در محیط خانواده و توسط پدر و مادر به احترام به سالمندان، رعایت ادب نزد آنان، نیکوکاری و تعاون، احساس تعهد به خانواده و غیره ترغیب می‌شوند.

این مشاور امور خانواده گفت: مسلماً مشاهده رفتار مطلوب والدین نسبت به سالخوردگان، پرستاری، مراقبت، ادب و احترام به سالمندان موجب آموزش اثربخش کودکان خواهد شد و در آینده به خود اجازه نمی‌دهند پدر بزرگ و مادر بزرگ‌ها یا حتی پدر و مادر خود که به دوران کهنسالی رسیده‌اند را موجوداتی اضافه، سربار، مایه دردسر و مزاحمت و سلب‌کننده آسایش تصور کرده و به زیر زمین‌ها و انباری‌ها یا خانه سالمندان بفرستند.

ترکمندی اضافه کرد: در برخی کشورها که در آشفته بازار ما بین جامعه سنتی و مدرن غوطه‌ور هستند، اتخاذ شیوه‌های نادرست تربیتی توسط والدین و به ویژه عدم مدیریت صحیح رفتار و احترام به سالخوردگان مایه بدآموزی برای کودکان شده و در آینده همان بلایی که بر سر سالخوردگان فعلی در آورده‌اند بر سر خودشان نیز خواهد آمد.

وی ضمن انتقاد به برخی خانوادها که با گردن نهادن به خواسته‌های نامعقول و غیرضروری فرزندان موجب کم‌رنگ شدن احترام به سالخوردگان شده‌اند، گفت: برخی از والدین با خرید حیوانات خانگی، رها کردن فرزند در چت‌روم‌ها، عدم نظارت بر اموری زائد چون اس‌ام‌اس بازی، مکالمه موبایل، بازی‌های نامناسب کامپیوتری، برنامه‌های نامناسب ماهواره و غیره موجب اشتغالات ذهنی برای فرزند خود می‌شوند و مجالی برای ایفای نقش و مهر و محبت به سایر اعضای خانواده نمی‌گذارند.

ترکمندی تصریح کرد: با این احوال از نظر فرزند، سالمندان مایه مزاحمت خواهند بود و نمی‌توان انتظار داشت کودک و نوجوان به سالمند یاری برساند.

وی افزود: نقش برنامه شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه در تغییر سبک زندگی خانواده‌ها و زائد جلوه نمودن سالمندان به عنوان مانعی برای خوشگذرانی، رقص و آواز، لهو و لعب و لذت بردن از زندگی در رواج بی‌احترامی به سالمندان موثر بوده است چراکه اصولا سبک زندگی منهای دین در غرب با نحوه زندگی خانواده‌های مسلمان ایرانی تفاوت کلی دارد.

این کارشناس ارشد مسائل اجتماعی و خانواده خاطرنشان کرد: البته تکریم و مراقبت از سالخوردگان و یا حداقل نسپردن آنها به خانه سالمندان با وجود داشتن فرزندان توانا، سوای موضوع پیران‌سالاری، پدرسری و مادرسری به معنی اقتدار و قدرت بلامنازع پیران در خانواده و جامعه است.

ترکمندی اضافه کرد: اینکه در دنیایی که در حال تطور و تحول است نباید بهانه گذر از جامعه سنتی به سوی مدرن و متعاقب آن کوچک شدن خانواده‌ها موجب بی‌احترامی و قدرنشناسی آنان شده و در گوشه آسایشگاه‌ها در انتظار مرگ تنها بمانند و حتی ماه‌ها و بلکه سال‌ها از نعمت دیدار و ملاقات فرزندانشان محروم شوند.

وی معتقد است؛ تجربه نشان داده است در اکثر موارد، زندگی در سرای سالمندان بر بیماری مداوم، غم و اندوه و افسردگی آنان افزوده و هیچ وقت جای کانون گرم خانواده را نخواهد گرفت و احساس اضافه و سربار بودن را در آنان  تقویت خواهد نمود، با اینکه وجود خانه و آسایشگاه‌های سالمندان که پرسنل آن زحمات زیادی را متقبل می‌شوند، برای برخی سالمندان فاقد حامی ضروری است، اما نباید فرزندان به امید این آسایشگاه‌ها والدین خود را به فراموشی بسپارند.

* شروط نامطلوب در مراسم خواستگاری‌ها بستر بی‌احترامی به سالخوردگان

ترکمندی افزود: امروزه در مقدمات مراسم خواستگاری و عقد و ازدواج با شروط عجیب والدین عروس و داماد و حتی پسر و دختر آماده ازدواج روبرو می‌شویم که می‌گویند حتماً باید به صورت مستقل زندگی کرده و از پذیرش والدین سالخورده یکی از طرفین در جریان زندگی مشترک اکیداً خودداری شود که لازم است این نحوه نگرش نه تنها تغییر کند بلکه به عنوان کاری ناشایست قلمداد شود و مقدمات بی‌احترامی بدانها را برطرف ساخت و با عدم طرح و عدم پذیرش این شروط نامطلوب زمینه حضور با برکت کهنسالان در منازل همراه با احترام لازم را مهیا نمود.

این مدرس گفتمان‌های دینی یکی از دلایل مهم بی‌احترامی فرزندان به سالمندان را مشاهده خرده‌گیری و حساسیت‌های مادران و پدران به والدین پیر خود که با آنها زندگی می‌کنند، دانست و گفت: هیچ معلم و آموزشی کاراتر از رعایت عملی احترام و محبت به سالمند در محیط خانواده نیست و اگر والدین می‌خواهند سال‌های آینده مورد بی‌مهری فرزندان خود قرار نگیرند باید از هم‌اکنون به فکر دوران کهولت و ضعف خود باشند که گرفتار گوشه سالن‌های دسته‌جمعی سالمندان نشوند که حتی برای ماه‌ها هم کسی به سراغشان نیاید.

ترکمندی با توجه به وضع نامطلوب موجود در تربیت و مدیریت برخی خانواده‌ها گفت: اگر این سبک مساوات‌طلبی بین همسر و فرزندان، نازپروردگی کودکان، تامین بی‌قید و شرط خواسته‌های مکرر فرزندان، آزادی بیش از حد، در اختیار قرار دادن انواع امکانات و غیره ادامه یابد در آینده شاهد فاجعه‌ای در خانواده‌ها خواهیم بود که تقریباً اثری از مهر و محبت قلبی به سالمندان آن دوران مشاهده نخواهد شد و به زودی از منازل خود اخراج و به آسایشگاه‌ها منتقل می‌شوند. فراموش نشود که رعایت احترام را فقط با تذکر شفاهی، یادآوری و نصیحت نمی‌توان به فرزندان آموخت و عمل مهم‌تر از آن است.

وی نقش رسانه‌های جمعی و مدارس در جلب توجه کودکان و نوجوانان و کل خانواده‌ها را به احترام به سالمندان در حد یک وظیفه اخلاقی، دینی و اجتماعی بسیار مهم برشمرد و نقش مساجد و مبلغین برای تشریح تاکیدات دین اسلام بر احترام به بزرگسالان را بی‌بدیل دانست.

ترکمندی اضافه کرد: البته در بسیاری از موارد ناآگاهی فرزندان میانسال عامل اصلی بی‌توجهی به کهنسالان است که احیای امر به معروف و نهی از منکر می‌تواند موجب آگاهی عمومی شود و بر همگان وظیفه است در این موارد تذکرات شفاهی را با رعایت جوانب به خانواده‌هایی که دارای این افراد هستند، ارائه نموده و ثواب و آثار خیر مراقبت از سالمندان در منازل را یادآور شود تا دیگران نیز به این اعمال خیر ترغیب شوند.

* توجه به سالمندان نیازمند تشکیل سازمان‌های مردم‌نهاد سالمندی

معاون حوزه توانبخشی بهزیستی استان کردستان نیز با بیان اینکه دوران سالمندی همانند دوران کودکی یا جوانی، از مراحل زندگی است، اظهار کرد: دوران کودکی و جوانی سرشار از انرژی و تلاش، ولی دوران سالمندی، همراه با تحلیل قوا و کاهش میزان فعالیت‌های فیزیکی است لذا سالمندان باید با حساسیت و دقت بیشتری مورد توجه جامعه قرار گیرند.

به گفته علیرضا حشمتی، با توجه به پیش‌بینی‌ها و بررسی‌های صورت گرفته شده تا سه دهه دیگر کشور از میان‌سالی عبور کرده و وارد پیرسالی می‌شود.

وی گفت: به دلیل نبود دورنمایی از وضعیت سالمندی در کشور هنوز رسیدگی به موضوعات مرتبط با این قشر جزو اولویت‌های کاری مسئولان قرار نگرفته است.

به گفته معاون حوزه توانبخشی بهزیستی استان کردستان، اختصاص اعتبارات کم و ناچیز به بحث و مسائل مربوط به سالمندی نشان از کم اهمیت بودن این موضوع در کشور دارد.

حشمتی نبود سازمان‌های مردم‌نهاد سالمندی را یکی از مشکلات سالمندان در استان کردستان دانست و تصریح کرد: با وجود اینکه در تمامی شهرستان‌های استان خواستار ایجاد و راه‌اندازی سازمان‌های مردم‌نهاد سالمندی شده‌ایم ولی هیچ رغبت و تمایلی در این زمینه وجود ندارد.

وی با بیان اینکه خدمات ارائه شده به سالمندان را پاسخگوی نیاز این قشر نیست، گفت: تشکیل انجمن‌های سالمندی یکی از راهکارهای رسیدگی به وضعیت و حل و فصل مشکلات سالمندان است.

از در داخلی مرکز که بیرون آمدم در حیات با دیدن پیرمرد نابینایی که بر روی نیمکتی نشسته بود به سمتش حرکت کردم، سلام جواب سلامم را نداده گفت: سیگار داری............

مراقب که متوجه شده بود سرش را به سمت من برگرداند و گفت: توجه نکنید عادت کرده است تنها حرفی که می‌زند همین است.

خداحافظی کردم ولی از در که داشتم بیرون می‌آمدم ناخودآگاه به یاد این مطلب افتادم که یک روز پدری، پدر پیرش رو تو سبد گذاشت تا از خونه بیرونش کنه. پسرش گفت: بابا میشه این سبد رو برام بیاری؟ پدر علت را پرسید. پسر جواب داد، می‌خوام وقتی پیر شدی، تو رو تو این سبد بذارم و از خونه بیرون کنم.

................................

گزارش از شیرین مرادی

...............................

انتهای پیام/صا10/ف4004

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

اخبار مرتبط

نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول