به گزارش خبرگزاری فارس از قم یادش بخیر دوران کودکی! عصرهای تابستان که هوای گرم یک روز طولانی همه را به تنگ میآورد و احساس نیاز به آرامش در کنار خانواده همه را به ایوان سرسبز خانه میکشاند؛ در کنار استکان چای یا کاهو و سکنجبین، دو کتاب همیشه محبوب گفتوگوهای مطبوع خانوادگی بود، بوستان و گلستان سعدی!
آنقدر این استاد بلامنازع با سخن زیبا روح بازیگوش کودکانه ما را به بازی میگرفت که حاضر میشدیم لحظاتی از شیطنتها و بازیها دست بکشیم و پای سعدیخوانی عصر گاهی بنشینیم و جرعه جرعه از چشمه خرد و حکمت او بنوشیم. حکایتهایی که در عین عمق تا حد داستان کودکانه برای ما خوشایند بود و غزلهایی هر چند عاشقانه و عارفانه اما ساده و زلال چون آبی روان در عمق جانمان جاری میشد... اول اردیبهشت روز بزرگداشت این ستاره درخشنده آسمان ادب فارسی است.
شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی که در نزد دوستداران فرهنگ و ادب فارسی به استاد سخن مشهور است، یکی از پرنورترین ستارگانی است که آسمان زیبای ادب فارسی را نورانی کرده است. او در خانوادهای متوسط به دنیا آمد و در کودکی پدرش را از دست داد و شاید همین مرگ پدر بود که از مصلحالدین استادی ساخت تا سخن فارسی را جلوهگری بخشد. سعدی تنها یک شاعر نبود، کلمه به کلمه آثار وی چه به نظم و چه به نثر، مملو است از معارف شریعت و یا حقایق زندگی که اوج خردورزی در هنر را نشان میدهد. از نگاه سعدی هنر که «چشمه زاینده است و دولت پاینده» جادهای است که به اتوپیای بشریت ختم میشود و به وسیله آن میتوان هر زن و مرد و پیر و جوانی را در راه سعادت قرار داد.
یکی دیگر از جلوههای زندگی سعدی که سبب شده سخنش به زیور خرد آراسته شود، سفرهای طولانی و متعدد اوست. آنطور که در کتب تاریخی آمده سعدی بارها پای پیاده به حج رفته و مدتی نیز برای تجارت به سرزمینهای دور و نزدیک سفر کرده است...«در اقصای عالم بگشتم بسی/ بسر بردم ایام با هر کسی».
نکات اخلاقی نابی در سخنان این شیخ شیراز دیده میشود که از اخلاق پادشاهی تا فضیلت قناعت و از فوائد خاموشی تا آداب صحبت را فرا میگیرد. این پندهای فراتاریخی از آنجا که سخن وجود سعدی است، عمقی از تفکر عقلانی زیر سایه وحی را برای انسان جلوهگر میسازد که هنوز پس از قرنها زنده و گیراست.
سعدی از همان ابتدای نوجوانی به معارف دینی علاقه نشان داد و علم دین را در نزد اساتیدی در شیراز و بغداد فرا گرفت. جای جای آثار این استاد ادب فارسی از نشانههای تسلط او به قرآن و حدیث درخشنده است.
انسانی که سعدی در جهان شعرها و نثرهایش ترسیم میکند، یک انسان متعادل، خوشبین و دنیانگر است. انسان سعدی، انسانی است معقول و پذیرفتنی. انسانی که رضایت خدا را در پارسایی و پاکدامنی در کنار شادی در زندگی به دست میآورد و دنیا را مزرعه آخرت میبیند، نه زباله بیارزشی که باید آن را دور انداخت.
بسیاری از شاعران تنها زیبا شعر میگویند و هیچ نظام فکری و اخلاقی در پس پرده سخنان زیبایشان وجود ندارد اما سعدی تنها یک شاعر نیست؛ بلکه متفکری است که آثارش میتواند منبعی برای الهام در موضوعات اخلاقی و تربیتی باشد. این زیبایی در کنار ایجاز و سادگی در عین عمق، ویژگی است که از سعدی یک شاعر متفاوت ساخته.
«بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس/ حد همین است سخندانی و زیبایی را»
آثار سعدی سه دسته هستند، گلستان سعدی مجموعهای از نبایدها، بوستان مجموعهای از بایدهای اخلاقی و غزلیات که عاشقانهها و عارفانههای این شیخ شیراز در آن نقش بسته است.
اوج زیبایی اندیشههای اخلاقی در کنار زیباییهای ادبی در بوستان تجلی یافته است. بوستان کتابی است به نظم؛ بر وزن شاهنامه فردوسی (فعول فعول فعول فعل).
گلستان کتابی است در توصیف واقعیت انسان؛ انسانی که گناه میکند، دروغ میگوید، بخل میورزد اما در تمام این احوال هنوز در سایه لطف الهی است و حتی یک لحظه از رحمت پروردگارش ناامید نیست.
اما در بوستان، سعدی یک جامعه آرمانی را به تصویر میکشد. جامعهای که هر آنچه خوبی خدا در فطرت او ودیعه نهاده است را به منصه ظهور رسانده و خود را از ورطه زشتی و نیستی نجات داده است.
مبانی اخلاقی که سعدی در بوستان مطرح میکند، آنقدر ریشهای و عمیق است که حتی امروز مورد استفاده جامعه بشری قرار گرفته و ابیاتی از این اشعار ماندگار در زمینه تعاون، وحدت جهانی و نوعدوستی انسانها بر دیوار سازمان ملل نقش بسته است.
«بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند»
غزلیات سعدی که بیشتر توصیف یک عشق بزرگ است، میخواهد به مخاطب بگوید که در کنار اخلاق و ادب که روح انسان را صیقل میدهد، عشق اکسیری است که مس وجود را به طلا تبدیل میکند و تا این اکسیر نباشد، مس، مس است، هر چند صیقل یافته.
«گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد/ اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم»
عشق به تمام خلقت در سراسر آثار سعدی دیده میشود و واضح است که این موضوع از دید عرفانی او به جهان طبیعت نشات گرفته است.
« به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»
منطق دینی سعدی در اعصار مختلف و با افراد متفاوت به روشنی سخن میگوید و در قالب داستانهایی حکمتآموز و یا لطایفی نکتهسنجانه بر لوح فطرت آدمی نقش میبندد و در درون جانش رسوخ میکند.
«یکی در بیابان سگی تشنه یافت...»، «شبی خواب دیدم که چشمم نخفت...»، «یکی روبهی دید بیدست و پای...»، «یکی بربطی در بغل داشت مست...» هر چه بیشتر در گلستان و بوستان جان سعدی قدم میزنی، بیشتر خود را بر پهنای آسمان غوطهور میبینی، گویی سعدی با همین کلام به ظاهر ساده، ستونی افراشته و آسمان را به زمین پیوند زده است.
هر چه بیشتر در این واژهها غوطهور میشوی، باز دلت میخواهد بیشتر بخوانی و بشنوی اما این سعدی است که دیگر دفتر را به پایان میرساند و سئوالهایت را بیجواب میگذارد. گو اینکه او در انتهای دفترش در ابتدای وصف یار مانده و تو در ابتدای وصف او...
=============
یادداشت: زینب آخوندی
=============
انتهای پیام/ش10/د1000