اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

شهریار و سرشک خونین اقبال‌آذر

خبرگزاری فارس: استاد شهریار پس از واقعه تاریخی ایستادگی اقبال‌آذر در برابر خفقان، این دلیری را در ابیاتی جاودان ساخت و نشان داد که وی نیز چونان هم‌کیشان خود تا چه حد به وطنش ایران عشق می‌ورزد.

شهریار و سرشک خونین اقبال‌آذر
به گزارش خبرگزاری فارس از مرند، دکتر اسماعیل رفیعیان متولد 1302 در مرند در 11 تیر ماه 1387 دار فانی را وداع گفت.
وی از اوایل دهه 20 و اشغال ایران توسط قوای بیگانه، فعالیت‌های ادبی، فرهنگی و سیاسی خود را آغاز کرد، پدرش حجت‌الاسلام شیخ حسن رفیعیان از روحانیون مرند بود که آشکارا با اشغالگران (قوای شوروی) و طرفداران آنها (عوامل حزب توده و فرقه دموکرات) مخالفت می‌کرد و به همین جرم، در اوایل آذر ماه 1324 توسط عوامل فرقه دموکرات ترور شد و به شهادت رسید.
اسماعیل جوان در 22 سالگی از سایه‌ حمایت پدر محروم شد امّا واقعه شهادت پدر، تأثیری عمیق بر زندگی وی نهاد.  این فرهیخته تا پایان عمر در راه ایران و خدمت به ملت ایران فعالیت‌های فرهنگی، تربیتی، ادبی و سیاسی خود را در مدارس، دانشگاه‌ها و محافل ادبی ادامه داد و پس از 60سال تلاش عاشقانه در فرهنگ و تعلیم و تربیت دفتر عمرش بسته شد.
آثار زیبایی نیز به قلم وی چاپ شده که بیانگر ذوق لطیف و اندیشه‌ والا و ایرانی اوست.
یکی از نویسندگان بزرگ در نوشتهای تحت عنوان «وطن» ماجرایی را به رشته تحریر کشیده است که واقعاً شاهکار است.
وی می‌نویسد: در یکی از روستاهای گیلان مهمان دوستی بودم، بعد از ظهر گفت در میدان روستا مراسمی است، مایل هستید برویم ببینیم؟ رفتیم، تمام میدان و حتی پشت‌بام‌ها پر از تماشاچی بود.
میزبان توضیح داد؛:هر وقت دختری دو نفر خواستگار داشته باشد، معمول این است که آن دو کشتی می‌گیرند، هر کدام مغلوب شد، دختر غالب را انتخاب می‌کند و اگر خودشان توافق کردند، خروس یا گاوشان را به میدان می‌فرستند. این بار دو رأس گاو زورآزمایی می‌کردند، وقتی که یکی از گاوها به عقب برگشت و میدان مبارزه را ترک کرد، صاحب گاو شکست‌خورده میان‌های و هوی، کلمه «وطن» را تکرار می‌کرد.
آن نویسنده بزرگ علت را می‌پرسد، میزبان توضیح می‌دهد که گاو پیروز زودتر وارد میدان شده و در آن محل زودتر وطن کرده بود و میدان را وطن خود می‌دانست. مبارزه دوباره تکرار شد و هر دو گاو همزمان به میدان وارد شدند الخ...
حتی ماکیان و چرنده، پرنده و... از لانه و آشیانه خود دفاع می‌کند. در بحبوحه ایامی که برخی از به اصطلاح روشنفکران مدعی مبارزه و داعیه‌دار انقلاب که سرشان زیر بغل ابرقدرت شرق [شوروی سابق] بود و در زمان اشغال میهن [در سال‌های جنگ دوم جهانی]، شعار اعطای امتیاز نفت شمال به ابرقدرت شرق را می‌دادند، آموزه‌های غیر ملی و تلقین اعتقادات و باورهای وارداتی بی‌اصالت، از آنان انسان‌هایی ساخته بود که حتی در عصر و زمانی که وطن در اشغال بیگانه بود، خواست او را تبلیغ می‌کردند و شعار به نفع او می‌دادند امّا مردم ایران و وطن‌دوستان واقعی شعارشان طرد بیگانگان و مبارزه منفی بود و آنگاه که باز سرسپردگان به بیگانه در راستای اهداف شوم به مقام تجزیه آذربایجان عزیز از مام میهن برآمدند، شهریار چنین سرود:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو/ پور ایرانند و پاک‌آیین نژاد آریان/ اختلاف لهجه مليّت نزاید بهر کس/ ملتی با یک  زبان، کمتر به یاد آرد زمان/گر بدین منطق تو  را  گفتند ایرانی نه‌ای/صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان/مادر  ایران  ندارد چون تو  فرزندی دلیر/ روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان/ بی‌کس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو/
جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان...
بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم، کنفرانسی در تهران تشکیل شد که در آن کنفرانس روزولت [رئیس‌جمهور وقت آمریکا]، چرچیل [نخست‌وزیر وقت انگلیس] و استالین [رهبر شوروی] شرکت کردند و لطف کردند ایران را پل پیروزی لقب دادند!!؟، حس وطن‌دوستی شهریار را واداشته دردناکانه انزجار خود را در ابیات زیر که طنزی است بسیار لطیف، ظریف و قوی بسراید:
دوره جنگ به پایان شد و دنیا می‌گفت/ که در این معرکه ایران پل پیروزی بود!؟/جنگ پیروز شد و  هر یکی  از  بختوران/ خورد از سفره عجب آنچه بدو روزی بود/لیک ایران به همان سان پل پیروزی  ماند/پشت دولا که دگر مایه دلسوزی بود/ از  غنایم که میان شرکا شد تقسیم/می‌توان گفت که ما قسمت‌مان قوزی بود...
در سال 1324 پس از آنکه فرقه دموکرات آذربایجان در اقصی ‌نقاط این سرزمین مقدس [آذربایجان] مستقر شد، از شادروان استاد ابوالحسن اقبال‌آذر هنرمند ارزشمند عرصه موسیقی و آواز خواسته شد با اجرای قطعاتی از آواز سحرانگیز خود مجلس جشنی را که با حضور سران فرقه دموکرات در عمارت عالی‌قاپو تبریز برپا شده بود گرمی ببخشد.
هنرمند وارسته و وطن‌دوست شهر مقاوم تبریز که فضای حاکم را محشون از احساسات بیگانه سروری می‌بیند، بر خلاف انتظار ترتیب‌دهندگان مراسم در حضور سرکردگان و عوامل اصلی غائله دو بیت زیر از اشعار عارف قزوینی را در حالی‌ که اشک می‌ریخت، به زبان فارسی با صدای ماندگار خود طنین‌انداز کرد.
لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست/چه شد که کوته و زشت این قبا به قامت ماست/چرا که مجلس شورا نمی‌کند  معلوم/که خانه، خانه غیر است یا که خانه  ماست؟
این اقدام شجاعانه استاد اقبال‌آذر در آن فضای خفقان‌آور موجب شد که جو حاکم بر جشن را دگرگون ساخته و خشم سران فرقه را برانگیزد، به طوری که دستور بگیر و ببند صادر شد امّا «اقبال» به مدد فداکاری عده‌ای از یاران خود که برق سالن را قطع کردند، موفق به نجات جان خود شد.
سال‌های بعد شهریار این واقعه تاریخی را در ابیات زیر جاودان ساخت و نشان داد که او نیز چون اقبال‌آذر تا چه حد به وطنش ایران عشق می‌ورزد.
یاد آن شب کن که او از بهر ایران  عزیز/صیحه زد با نفس کاین جا سر بده، ترکی مخوان/شعر عارف خواند و گفت، ای مجلس شورا بگو/خانه از  غیر است یا زین ملت بی‌خانمان؟/ و آنکه آتش زد به جان خلق و با شیون گریست/ثبت   شد آن گریه در تاریخ آذربایجان/غیرت قفقازیان با خدا هم کار کرد/ تا حریف شیردل جانی به در  برد از میان/ ترکی ما بس  عزیز است و زبان مادری/لیک اگر «ایران» نگوید لال بادا این زبان/مرد آن باشد که حق گوید، چو باطل رخنه کرد/هم   بایستد بر سر پیمان حق تا پای  جان...
انتهای پیام/م10
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول