اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  اصفهان

دردت بخورد در سر من

او کسی بود که همواره و همیشه از هرفرصتی استفاده می‌کرد و بر این نکته تاکید داشت که از جمع یارانش جای مانده است؛ او مانده بود و حاج قاسم و رابطه میانشان عجیب بود، همانی که حاج قاسم می‌گفت همیشه به او می‌گفتم «دردت بخورد در سر من».

دردت بخورد در سر من

به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، او کسی بود همواره و همیشه از هر فرصتی استفاده می‌کرد و بر این نکته تاکید داشت که از جمع یارانش جای مانده است؛ مهدی باکری، ابراهیم همت، حسین خرازی و... او مانده بود و حاج قاسم و رابطه میان‌شان عجیب بود، همانی که حاج قاسم می‌گفت همیشه به او می‌گفتم «دردت بخورد در سر من...» .

سبزپوشِ روسفید میدان‌ها

با اینکه در جنگ فرمانده بود، اما از آن فرماندهانی که حاج قاسم برایمان تعریف کرد که در جبهه‌ها به سربازانشان نمی‌گفته‌اند «بروید»، می‌گفته‌اند «بیایید»، هر جا هم رفت فاتح بود؛ همه می‌دانستند احمد هر جا برود پیروزی می‌آورد و همان اوایل جنگ رفت و خرمشهر را آورد.

این تعاریف محدود به هم‌رزمان او هم نمی‌شد و حتی دو نفر از فرماندهان عراقی در اسارت گفته بودند ما همیشه دعا می‌کردیم جلویمان «احمد کاظمی» و «مهدی باکری» و «حسین خرازی» نباشند؛ چون این‌ها که می‌آمدند کسی جلودارشان نبود؛ خودش شبیه فرمانده‌ها نبود، حرفش حرف فرمانده بود و با جان می‌خریدند حرف احمد را بسیجی‌های دلاور جبهه‌ها.

موکب النجف الاشرف در دفاع مقدس

 

یک سربازی که همیشه سرباز ماند

فرمانده بود اما از قبل از انقلاب گرفته تا حتی بعد از جنگ همیشه خود را «سرباز» می‌دانست و منتظر فرمان «فرمانده»؛ سربازی در وجودش نهادینه شده بود و مگر می‌شود پایان مسیر یک سرباز شهادت نباشد؟ حالا چه سال‌های دفاع مقدس و میان توپ و تانک باشد چه هفده سال پس از اتمام جنگ و در اوج آسمان‌ها.

 

اما نوشتن و گفتن از بزرگمردان، کلام و قلم بزرگان را می‌خواهد و حاج احمد آقا کاظمی از زبان حاج قاسم سلیمانی شنیدن دارد که چه آسمانی است این فرمانده نجف آبادی و چه غم مستمری بر شانه کشیده است حاج قاسم عزیز ما در این سال‌های فراق.

برای ما که نه شهید کاظمی را درست شناخته‌ایم و نه شهید سلیمانی را، چند لحظه غرق شدن در کلمات و کلام حاج قاسم در توصیف شهید کاظمی حکم بال پریدن در عمق عشق را دارد.

شهید کاظمی و شهید سلیمانی

 

احمد ما و من، احمد همه ایران و همه اسلام وتشیع

بسمه تعالی

«دوستی در حماء از من خواست که در مورد لشکر نجف که امروز در نبرد سوریه مشغول فداکاری است چیزی بنویسم. خواستم خواسته این برادر مجاهد را با کلامی ناقص و غیرکافی در حق این لشکر فداکار اداء کرده باشم.»

وقتی نام لشکر نجف را می شنوم قامتی بسیار زیبا و رعنای عرشی که بوی بهشت از آن همیشه استشمام می شد، که قامت مردانه اش همچون کوهی پناهگاه سختی ها و دشواری ها بود، مردی که نجف آباد با همه بزرگانش مفتخر به نام و یاد اوست.

احمد عزیز، احمدی که وقتی در جلسه ای بود اطمینان در آن حاکم و غیابش نقصی بزرگ در قرار داشت. مردی که مشارکتش در نبردی موجب استحکام عمل و تضمین پیروزی بود، مجاهد بزرگی که فاتح خرمشهر بود. مردی که رقابیه را درنوردید. مردی که بارها با حکمت و شجاعتش دشمن را به تحقیر انداخت.

ردپای او در بیست هزار کیلومتر مناطق اشغالی توسط دشمن بعثی مشهور است. نور بجامانده، تابش مستمری که امروز میلیونها نفر راهی آن می شوند و این دلیل آنرا قافله راهیان نور نامیده اند.

احمدی که شادی و خنده اش، غم و غصه اش، اندوه و فرحش زیبا و دوست داشتنی بود. مجاهدی که ایران در نقص عدم وجود و حضورش در غم است.

احمد ما و من، احمد همه ایران و همه اسلام و تشیع. آری نجف را چنین موسسی بود که پیوسته در هر بیانی خدارا، خدارا، خدارا متذکر می شد. برادران در نجف، نجفی باشید. آنچنان که موسس و پایه گذار این بنای ارزشمند بود و در درون آن هزاران هزار جوان متدین و مجاهد را پرورش داد. لشکری که دشمن را به وحشت می انداخت و لرزه بر اندامش حاکم می کرد. لشکری که همه بن بست های جنگ با وجود فرمانده لایقش پیوسته برطرف می شد. لشکری که دیگر سازمانهای رزم آرزوی همراهی او را داشتند.

نجفی که حوزه علمیه متحرکی بود و هزاران مدافع دین را در خود جای داده بود. یاد آن نجف و یاد فرمانده بزرگوار شهیدش بخیر و امیدوارم این یادگار برادر شهیدم حاج احمد، احمد آشنای همه مجاهدان، پیوسته روح احمدی بر آن حاکم باشد.»

سوریه، شهر حماء
مورخه ۱۳۹۶/۱/۶
شاگرد و هم رزم احمد-قاسم

 

دست‌نوشته شهید حاج قاسم سلیمانی برای لشکر ۸ نجف در رثای شهید کاظمی

در وصف کسی که حاج قاسم به او می‌گفت «دردت بخورد در سر من»

برای یک سرباز چه چیزی بالاتر از رضایت فرمانده است؟ هیچ... و چه رضایتی بالاتر از آنکه فرمانده نام بسیج، نصف‌جهان و ده‌ها تعابیر دیگر را به‌نام او بشناسد و اینطور او را وصف کند: «بسیج مظهر ارزش‌های فعال و زنده‌ی یک جوان مؤمن است؛ یکی از آن هم انضباط است، این‌که شنیده‌اید در جنگ می‌گفتند بسیجی بی‌ترمز است، این یک معنا و حرف دیگری داشت؛ اینها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمین می‌کوبیدند، همین شهید عزیزمان، احمد کاظمی را من در جبهه دیده بودم؛ آن‌چنان اقتداری داشت که اشاره می‌کرد، بسیجی‌ها حرفش را گوش می‌کردند. این‌طور نیست که بسیجی که عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانی و انضباط عملی در محیط زندگی، یک حرکت بی‌انضباطی انجام بدهد؛ به‌خصوص که دانشجو و شما دانشجوها ما برای شماها خیلی قیمت قائلیم».

«بیست‌ونهم دی ۱۳۸۴ - بیانات‌ در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع)»

شهید احمدکاظمی در جمع رزمندگان لشکر ۸ نجف اشرف و در حال گفتگو با شهیداللهیاری بندر خرمشهر ساختمان گمرک، ۳ دی ۱۳۶۵

این لشکر هشت نجف که آقایان اسم آوردند، یکی از لشکرهای قَدَر در میدان‌های دفاع هشت‌‌ساله بود و خود مرحوم شهید کاظمی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) واقعا یکی از آن فرماندهان برجسته بود. بنده در همان دوران جنگ رفتم خوزستان به مرکز لشکر نجف، [از] آنجا بازدید کردم؛ چیزهایی در آنجا دیدم که در کمتر لشکری آدم می‌توانست آنها را مشاهده کند: آمادگی‌‌ها از یک‌سو، روحیه‌‌ی خیلی بالا از یک‌سو و نظم و ترتیب؛ نظم و ترتیبی که من در آن لشکر دیدم، در کمتر جایی انسان آن را مشاهده می‌کرد. خب شهدای برجسته ‌ای هم دارد که جناب آقای حسناتی ذکر کردند؛ دانشجو و دانش ‌آموز و معلم و روحانی و شخصیت‌های سیاسی و مانند این‌ها؛ انصافا برجستگی خاصی دارد؛ واقعا یکی از قله‌های برجسته‌ی جهاد، بدون تردید نجف‌آباد است.

دهم تیر ۱۳۹۲ - بیانات در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ملی شهدای نجف آباد

بازدید رهبر انقلاب از لشکر۸نجف اشرف

 

انقلاب که پیروز شد، نجف‌آباد باز هم در صفوف مقدّم قرار داشت. اشاره کردند به لشکر نجف، شهید کاظمی و دیگر شهدای این لشکر؛ آن فرماندهان صادق، مؤمن، وفادار، غیور، کارآمد. بنده رفتم لشکر را در منطقه‌ی عملیّات در خودِ جبهه بازدید کردم -بیش از یک‌بار- نشانه‌های همین خصوصیّات بارز را انسان در آنجا هم می‌دید. ایستادید، ایستادگی کردید، صدق و وفا به‌خرج دادید، شهید دادید، جانباز دادید؛ اجر شما پیش خداوند محفوظ است؛ نام شما در لوحه‌ی زرّین تاریخ انقلاب درخشنده است و راه را باید ادامه بدهید؛ هنوز به آخر منزل نرسیده‌ایم؛ باید همچنان پیش برویم، باید همچنان تلاش کنیم، باید همچنان جهاد کنیم؛ میدان‌ها تفاوت کرده است امّا اصل جهاد برقرار است.

پنجم اسفند ۱۳۹۴ - بیانات در دیدار مردم نجف‌آباد

بازدید رهبر انقلاب از لشکر8نجف اشرف

مشعلِ راه

اصفهان، شهر شهیدان بزرگ و نام‌آور؛ شهیدی مثل آیت‌ﷲ بهشتی در یک سمت، و [در سمت دیگر] شهدائی مثل شهید خرّازی و شهید همّت و شهید کاظمی و شهید ردّانی‌پور و بزرگان و نام‌آورانی که هرکدام از این‌ها می‌توانند مشعلی باشند و راه یک ملّت را روشن کنند و باز کنند.

بیست‌وششم آبان ۱۳۹۵ - بیانات در دیدار مردم اصفهان

شهیدان حاج احمد کاظمی،حاج قاسم سلیمانی، نورعلی شوشتری

    نشست مشترک فرماندهان و مسئولان سپاه با حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه در حدود سال های ۷۱ یا ۷۲

در دفاع مقدّس، دو لشکر نام‌آور و خط‌شکن [داشت]: لشکر امام حسین (ع) که فرمانده معروفش شهید خرّازی بود و لشکر نجف که آن هم فرمانده‌‌ معروف و شهیدش شهید احمد کاظمی بود، بعد از شهادت خرّازی و مدّتی بعد از اینکه شهید کاظمی از لشکر نجف رفت، فرماندهان برجسته‌ی دیگری این دو لشکر را اداره کردند؛ دلاوران واقعاً برجسته‌ای که ما خیلی از اینها را از نزدیک  شناختیم و دیدیم.

بیست‌وهشتم آبان ۱۴۰۱ - بیانات در دیدار مردم اصفهان

شهیدان احمد کاظمی،حاج قاسم سلیمانی ، مهدی باکری، سردار حسین علایی، سردار محمد باقری، سیدعلی حسینی ابراهیم آبادی

حیف بود بمیرد

دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند!

بیست و یکم دی ۱۳۸۴- بیانات در مراسم تشییع پیکرهای فرماندهان سپاه

شهید کاظمی در کنار رهبر انقلاب در جبهه

پرواز در پرواز

حاج احمد کاظمی در روزهایی که دلتنگ یارانش بود، لحظات خود را اینگونه توصیف می‌کرد؛ «یک لحظه زندگی با آقا مهدی (باکری)، حمید (باکری)، شهید حسین خرازی، شهید همت، شهید زین‌الدین و اون بچه‌بسیجی‌ها، حالا که اینا واقعا گوهرهایی بودند، مهدی در نوع خودش بی‌نظیر بود، حسین خرازی در جایگاه خودش بی‌نظیر بود، زین‌الدین، همشون، ولی خوب چه بگویم، باید بسازیم، راهی هست؟ واقعا برای ما روزگار سختی شده، برای ما سخته چون به هر حال آنها یک کسانی بودند که رفتند.

مراسم تشییع پیکر شهید احمد کاظمی و تعدادی از سرداران سپاه توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی

 

و در نهایت در نوزدهم دی ۱۳۸۴ پس از عمری مجاهدت به سوی همان یاران قدیمی خود شتافت و رفت و رفیق قدیمی خود حاج قاسم را تنها گذاشت اما دیری نگذشت و در سیزدهم دی ۱۳۹۸ جمع رفقا در بهشت جمع شد.

پایان پیام/۶۳۱۰۶

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول