اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  فارس

بانوانی که روزگار بر وفق مرادشان نیست/ جمعیت ۱۲ هزار نفری زنان سرپرست خانوار فارس در چنبره دردها

نوشتن از روایت روزگار زنان سرپرست خانوار که به اجبار روزگار تن به هر سختی داده اند تا شرافتمندانه زندگی کنند،بانوانی که زنانگی شان در جدال با رنج های بی سرپناهی به یغما رفته است و در این میان توانمند شدن این دسته از زنان باید اولویت دستگاههای متولی باشد‌.
از هر کجای کلاف سردرگم زندگی زنان سرپرست خانوار را که بگیری به مقصدی به نان رنج نان میرسی .

بانوانی که روزگار بر وفق مرادشان نیست/ جمعیت ۱۲ هزار نفری زنان سرپرست خانوار فارس در چنبره دردها

به گزارش خبرگزاری فارس از زرین دشت، زمختی سرانگشتان زنانه اش روایت دردناک اجبار برای ایستادن و قد خم نکردن است. 

چروک دور چشمانش و آفتاب سوختگی صورت بی تکلفش نشان می دهد که برای زندگی با شرافت و آبرومندانه قید همه آنچه که زنان به آن دلخوش اند را زده است.

شاید روند زندگی این زنان متفاوت باشد اما در نتیجه به یک نقطه مشترک به نام درد نان و رنج جان میرسی، چالش های زندگی شان آنقدر متنوع است که یکی در قامت زنانه مرد می شود و یکی پا پس می کشد و درجا میزند، یکی برای آینده می جنگد و یکی مایوس و دربه در. 

همقدم با زنی که پر از کودکانه هایش بود

ریزجثه اما زرنگ است، همیشه افراد این چنینی را تحسین می کردم که با داشتن نقص جسمانی، اما از افراد سالم پرجنب و جوش ترند.

خودش را زهرا معرفی می کند و از روزگار پر از ماجرایش لب به سخن می گشاید.

لحظه ای به فکر فرو می رود و من غرق در نگاهی می شوم که تا دوردست ها سفر می کند.

  انرژی عجیبی دارد و با هر کلمه ای که از دهانش خارج می شود، کودک بازیگوش درونش را به وضوح می توانی بینی که در کوچه پس کوچه های خاطرات کودکیش لی لی میکند. 

با مهربانی نگاهی به کاغذهایم می کند و لب به سخن می گشاید.

در ابتدا از معلولیت مادرزادی اش از ناحیه هردو پاهایش می گوید که قربانی درد نداری شده بود.

زهرا برای من از سال های گذشته اش گفت که در یک عمل ۱۶ ساعته تا حدودی نقص هر دو پایش را بهتر کرده بود. 

بی درنگ  به ماجرای سرپرست خانوار بودنش گریزی میزنم، او هم خیلی شمرده به گذشته می رود و اینگونه بیان می کند. 

اوایل سال ۱۳۸۱ بود که به عنوان اپراتور ۱۱۸  در بخش خصوصی مخابرات زرین دشت مشغول به کار شدم.

۱۰ سال از عمرم به امید استخدام شدن گذشت.

امید به رسمی شدن داشتم که مخابرات خصوصی سازی شد و شروع به تعدیل نیرو کرد.

ماهم شامل تعدیل نیرو شدیم  آن هم بدون خبر قبلی، از کار بیکار شدم بعد از بیکار شدنم تازه فهمیدم یکی از دلایل ازدواج همسرم با من کارمند بودنم بوده که این بیکاری تاثیر خیلی بدی در روند زندگیم گذاشت.

او ادامه داد: ‌پس از گذشت پنج سال از ازدواجمان اختلافهایمان شروع شد و بعد از این بیکاری با ۲ فرزند دختر و پسر که یکی از آنها معلولیت خودم را به ارث برده مجبور به طلاق و جدایی از همسرم شد.

 

زهرا ادامه داد: به خاطر آن ده سال طلایی که در مخابرات  سپری کرده بودم دیگه شرایط سنی برا استخدام در هیچ اداره ای برایم میسر نبود و از سویی باید زمان زیادی برای ورزش های مخصوصی که پزشک برای  پاهای پسرم تجویز کرده بود اختصاص می دادم  تا آینده او شبیه خودم نشود.

این زن سرپرست خانوار، سرپرستی دو فرزند و معلولیت پسرش را عاملی برای کار نکردن خودش در یک مدت زمان چند ساله عنوان کرد و افزود: اکثر کارهایی که به من پیشنهاد میشد به صورت دو شیفت و تمام وقت بود که به دلیل شرایط حاکم بر زندگی ام از عهده ام خارج بود. 

زهرا یادآور شد: ۲ سال در بیمارستان زرین دشت در بخش های سونوگرافی و داروخانه به صورت ساعتی کار میکردم اما از بخت بد از آنجا نیز بیکار شدم.

زهرا نفس عمیقی می کشد و دوباره به گل های رنگ‌ و رورفته قالی خانه اش چشم می دوزد.

بی گمان به رویاهای قدنکشیده روزگار جوانیش می اندیشد، رویای استخدام شدنی که نشد و روزگاری که بر وفق مرادش نبود.

دوباره ادامه می دهد: ای کاش دولت درقبال کارمندان مخابرات که تعدیل شدند احساس مسئولیت می کرد، ۱۰سال سابقه کار مدت کمی نبود که هیچ نهادی پاسخگو نشد.

وی می گوید: الان من هستم و ۲ بچه ای که پسر ۷ ساله ام تحت درمان است و باید با جدیدت درمانش دنبال شود با اندک مستمری بهزیستی و اقساط وام هایی که برای گرداندن چرخ زندگیم از بانک ها گرفته ام.

او از تازه کار بودنش با چرخ خیاطی می گوید و از دستمزد حلال و  بسیار اندکی که از دوخت لباسهایی که خانواده اش به او می سپارند، میگوید، از اینکه همه تلاشش را می کند تا بچه هایش در آرامش باشند و به آرزوهایشان دست یابند. 

از غم تنهایی اش میگوید که سعی می کند در لابه لای روزمرگی ها به فراموشی بسپرد و خودش را جان فدای دو فرزندش کند تا راه و رسم خوب زندگی کردن را بیاموزند.

زهرا غم هایش را پشت مردمک چشمانش پنهان کرده و در عمل هر روز پا به پای فرزندانش کودکی می کند و حتی از دیدن برنامه های کودک دریغ نمی کند.

زهرا کودک درونش هنوز با نشاط و فعال است و همین روحیه خوبش باعث شده تا با هر دو فرزندش ارتباط بسیار خوبی برقرار کرده و نشاط از چشمانشان سرازیر باشد. 

وی از همه زنان بی سرپرست یا بدسرپرست و افرادی که دچار مشکلات مالی هستند خواست تا خودشان برای نجات زندگی شان تلاش کنند و با مهارت آموزی در هر رشته ای که علاقه دارند درآمد کسب کنند تا بتوانند از پس مخارج زندگی برآیند.

این زن سرپرست خانوار تنها راه رسیدن به آرامش را امید به زندگی و رسیدن به شناخت و خودباوری دانست.

همت و غیرتش را می ستایم  و تلاش های بی انتهایش را برای به دست آوردن نان حلال،  حفظ شرافت انسانی و کمک به زندگی خانواده اش است، ارج می نهم. 

جدایی حاصل ازدواج زود هنگام

چشمهایش فروغ زن چهل و دوساله را نشان نمی دهد، چین های متعدد صورتش را ناهموار کرده بود.

با کلمه به کلمه حرفهایش اشک چشمهایش همچون چینی ترک خورده می شکست و فرو می ریخت. 

خانه اش تقریبا متروکه بود، کمتر کسی حاضر به زندگی در آنجا بود، او اینجا را به دلیل نداشتن اجاره بها  برای زندگی اش خواسته بود.

تمایلی به معرفی خودش نداشت انگار خودش را فراموش کرده بود ، اما تا دلت بخواهد حرف برای گفتن داشت. مثل اینکه سال ها بود کسی پای درد و دلش ننشسته بود‌. 

این زن که صنوبر نام داشت از ازدواج زود هنگامش آن هم در سالهای دور و در ۱۵ سالگی اش سخن به میان آورد و افزود؛ تقریبا ۱۵ساله ازدواج کردم که حاصل این ازدواج بی سرانجام ۴ بچه ۵ ساله تا ۱۵ساله است. 

 

وی گفت؛ ۸سال پیش شوهرم به شیشه و هروئین معتاد شد و من مجبور بودم با کارگری مخارج  بچه هایم را تامین کنم، اما در منطقه ما که کارگری هم فصلی است برخی اوقات که کار نبود بچه هایم گرسنه می ماندند و تنها راه نجات خودم و بچه هایم را طلاق دانستم تا با تحت پوشش قرارگرفتن نهادهای حمایتی حداقل مستمری ناچیزی که دولت به زنان سرپرست خانوار می دهد روزگار بگذرانم. 

صنوبر ادامه داد: تقریبا ۳ سالی می شود که از شوهرم جدا شده ام و به خاطر اعتیاد شدیدش سرپرستی  بچه ها را خودم عهده دار شدم.

این زن سرپرست خانوار اضافه کرد:  بچه ی سومم به خاطر سوءتغذیه ام در دوران بارداری قلبش دچار مشکل شد و نارسایی دارد‌.

صنوبر از زندگی پس از طلاق خود در خرابه ای که به رایگان از سوی یکی از همشهریانش در اختیارش بود می گوید و بعد قطرات اشکی است که با بغض نشسته در گلویش هم صدا می شود. 

صنوبر از دربه دری دوباره اش می گوید که صاحبخانه به دلیل ساخت و ساز عذر آنها را می خواهد و مجبور می شود تا خانه ای متروکه ای دیگر پیدا و با اجاره بهای کمتر سرپناهی برای خود و بچه هایش دست و پا کند.

او تنها راه تامین اجاره بهای منزل استیجاری اش را مستمری اندکی که از کمیته امداد دریافت می کند، عنوان کرد و بیان داشت:حالا مجبورم هر جایی اگر کسی کارگر بخواهد فرزندانم را رها کنم و برای تهیه لقمه نانی از صبح تا عصر جان بکنم‌.

نرگس

۱۹ ساله بود که همسرش  را در سانحه تصادف از دست داد. ۱۶ سالی است که بیوه است و درد نداری و بیماری تا مغز استخوانش رسوخ کرده است.

رنج های بی شمارش را از چروکهای دور چشمش و صورت تکیده اش به خوبی می شود دید و فهمید. 

این ناهمواری ها ردی از دوران سخت تاب آوری است که در برابر مشکلات اکنون در صورتش نمایان شده است. 

مشکلاتش نسبت به دو مورد  بالا خیلی بیشتر است اما تفاوت زندگی نرگس با دیگر موارد بالا دربه دری و آواره گی بعد از فوت همسرش از خانه و کاشانه خود است.

نرگس معینی در ۱۵ سالگی  همسر دوم‌ مردی می شود که اهالی یکی از روستاهای شهرستان داراب بوده است.

پس از مرگ زود هنگام همسرش از محل زندگی اش  ترد میشود و دست خالی با دو بچه قد و نیم قد به خانه پدری اش بر می گردد.

جبر روزگار از نرگس زنی رنجور و ناتوان و عصبی بار می آورد و همین فراز و نشیب های زندگیش باعث شده است تا با انواع ناراحتی های گوارشی دست و پنجه نرم کند.

نرگس سر پناه ندارد و تنها پسرش مبتلا به بیماری صرع است و همین مساله باعث شده است تا نتواند حتی کارگری را هم به نحو درست انجام دهد.

دخترش را بخاطر فقر حاکم بر روزگارش در ۱۵ سالگی و زودتر از موعد شوهر می دهد و حالا خودش با تنها پسرش در یک اتاق ۹ متری استیجاری روزگار می گذرانند.

نرگس سرپناهی ندارد و تنها خواسته اش از کمیته امداد احداث یک واحد مسکونی برای رها شدن از رنج اجاره نشینی است.

وقتی به زندگی محقرش نگاه میکنی به عمق فقر مالی اش پی می بری که حتی وسایل سرمایشی و گرمایشی ندارد. 

یک دست رختخواب، یک پیک نیک، یک یخچال همیشه خالی و دو زیلو به جای فرش  و یک پنکه خلاصه تمام زندگی نرگس است.

لازم به ذکر است که نرگس تمام مخارج زندگی اش از یارانه و مستمری کمیته امداد تامین می شود که این هزینه اندک، بهای داروها و اجاره بهای تنها اتاق استیجاری اش را به سختی  تامین میکند. 

 ۱۲ هزار و ۲۷۰ زن سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی فارس هستند 

در ادامه این گزارش سرپرست سازمان بهزیستی فارس در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری فارس اظهار کرد: در حال حاضر ۱۲هزار  و ۲۷۰ زن سرپرست خانوار از بهزیستی استان فارس مستمری می‌گیرند که همه این تعداد از کمک هزینه معیشت بهره‌مند هستند.

محمدرضا هوشیار گفت:‌ دو هزار ۲۲۴ نفر از این گروه که ساکن شهرها هستند از بیمه تأمین اجتماعی استفاده می‌کنند و  سه هزار و ۳۲۶ نفر که در روستا سکونت دارند از بیمه‌ عشایری و روستایی بهره‌مند هستند. 

وی با بیان اینکه توانمند سازی زنان سرپرست خانوار از اولویت های اصلی این سازمان است، تاکید کرد: در سال گذشته ۲۲۹ نفر از این زنان توانمند و از چرخه حمایت سازمان بهزیستی خارج شده اند. 

وی کل جمعیت زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی فارس را ۱۲ هزار و ۲۷۰ نفر اعلام کرد و گفت: از این تعداد ۹۶۷ نفرشان تحت آموزش‌های مختلف از قبیل مهارت‌های زندگی، فرزندپروری، خودمراقبتی و مهارت‌های اجتماعی قرار گرفته‌اند.

وی ادامه داد:  هم اکنون ۲۲ گروه همیار زنان سرپرست خانوار در قالب کارگاه های تولیدی در فارس تلاش می کند تا سرپرستان خانوار زن استان را به اشتغال ثابت درآورند.

هوشیار یادآور شد: در طول سال گذشته ۶۴ نفر از فرزندان زنان سرپرست خانوار از خدمت سربازی معاف شده‌اند تا بتوانند به مادران‌شان در ساماندهی اقتصاد خانواده مؤثر باشند.

وی همچنین از آموزش های فنی و حرفه‌ای برای احراز فرصت شغلی برای همه زنان سرپرست خانوار این نهاد خبر داد و گفت: این آموزش‌ها توسط ادارات فنی و حرفه‌ای  در مرکز استان و تمامی شهرستانهای فارس انجام می شود.

انتهای خبر/خ/م

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول