به گزارش خبرگزاری فارس از ماسال، امیرمحمد تقیزاده؛ هر کشوری در تاریخ خود قهرمانانی ملی دارد که برای حفظ آرمانها،کیان و یا تمامیت ارضی آن کشور از خود جانفشانیهایی کردند، در ایران عزیز ما اسطورهها و قهرمانان ملی بیشماری وجود دارد که رشادتها و حماسه سازی آنها همیشه زبانزد ملل مختلف بوده اما باوجود همه این شخصیتهای ملی همچون رستم، آرش، کاوه، دهخدا، یوشیج، تختی، پروفسور رضا و سایرین اسطورههایی هم وجود دارند که ارادهای داشتند به بلندای دماوند و استوار همچون الوند و دلی به وسعت خلیج تا ابد فارس؛ اینها شهدای هشت سال دفاع مقدساند.
شهدای دفاع مقدس همان جوانان کوچه و خیابان بودند که با تبلور ندای روحانی خمینی کبیر(ره) در کالبد خود تاب تحمل این جهان نداشتند و برای فدا شدن در راه اسلام و ایران راهی شدند این اوج پاکبازی است که شاید از خیلیها به دور باشد.
در همه ملل دنیا اسطورهها و شهدایشان را گرامی میدارند امادر استان گیلان و شهرستان ماسال گویا این لالهها فراموششدهاند، شهرستان ماسال در بخش مرکزی با تقدیم ۱۳۸ شهید والامقام میزبان ۳ لاله گمنام نیز هست، سه شهید خوشنامی که امروز غریبتر از زمانی هستند که در فکه و شلمچه و هور العظیم بودند.
شهدای گمنام ماسال در اسفند ۱۳۹۴ با استقبال چشمگیر و بیسابقه مردم در ورودی این شهرستان آرام گرفتند که از همان روز اول آینده گلزار این شهدا مبهم بود! از فردای تدفین شهدا دیگر آن اتحاد و همبستگی بین مسؤولان هویدا نبود گویا هیچ ارادهای برای ایجاد گلزاری در شأن شهدای مهمان شهر وجود نداشت.
تیرماه سال ۱۳۹۷ با دعوت از طراحان و ایده پردازان طرح المان اصلی گلزار شهدای گمنام ماسال انتخاب شد و در اسفند همان سال با حضور آیتالله رسول فلاحتی نماینده ولیفقیه در استان گیلان کلنگ ساخت یادمان شهدای گمنام ماسال به زمین خورد.
از اسفند ۱۳۹۷ تا خرداد ۱۳۹۸ هیچ اتفاقی نیفتاد تا با حضور سرهنگ پاسدار عباس بایرامی مسؤول وقت حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس در ماسال و دیدار با محمدجواد عامر فرماندار وقت ماسال خبر از شروع ساختوساز در شهدای گمنام ماسال طی یک هفته داده شد.
فرماندار وقت ماسال در آن زمان گفته بود که ساخت فاز اول یادمان شهدای گمنام ماسال از هفته آینده شروع و در فاز دوم قرار است باغموزه دفاع مقدس نیز به آن اضافه شود.
از این صحبتها بیش از یک سال میگذرد اما امروز نه سرهنگ عباس بایرامی مسؤول بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس است و نه محمدجواد عامر فرماندار ماسال و تنها اتفاقی که افتاده است برافراشته شدن چند ستون پیرامون این گلزار است.
گلزار شهدای ماسال بیش از یک سال است که به این شکل رهاشده و هیچکسی مسؤولیت آن را به عهده نمیگیرد، گلزار شهدای خوشنام ماسال باگذشت پنج سال از تدفینشان امروز هیچ متولی مشخص و دلسوزی ندارد شستوشو و عطرافشانی این گلزار به عهده مردم عاشق و دلبسته شهدا است که آنان هم برای نظافت آنجا تمام امکانات اولیه را خودشان تهیه میکنند.
هر وقت هم که به مسؤولان یادآوری میشود تنها جوابشان این است که «بودجه نداریم» اما سؤال اینجاست مگر نظافت و غبارروبی مزار سه شهید بهصورت هفتگی چه بودجه کلانی میخواهد؟
اگر روزی مهمان شهرستان ماسال شدید در سمت راست اتوبان ورودی شهر کلبهای چوبی را خواهید دید که با شیروانی سبزرنگ در لابهلای چند ستون بتونی سر به فلک کشیده خودنمایی میکند، وارد محوطه که شدید برای رسیدن به این گلزار باید از میان علفهای روییده در محوطه عبور کنید و زمانی که به مزار شهدا رسیدید اگر خوششانس باشید و با سگهای ولگرد مواجه نشوید قطعاً با معتادانی روبرو خواهید شد که در پشت این گلزار با بلوکهای سنگی دپو شده در آنجا برای خود محل استعمال مواد مخدر ایجاد کردهاند.
شاید باورش سخت باشد و شاید هم غیرممکن اما این واقعیت شهدای غریب و گمنام ماسال است، واقعیتی که شاید خیلیها نمیخواهند بپذیرند.
با یکی از جوانان این شهر که صحبت میکردم میگفت: «اگر روزی خانواده این شهدا پیدا و هویتشان معلوم شود با چه رویی میخواهیم فرزندانشان را به آنها تقدیم کنیم»؟
جوان میوهفروشی که در جلوی این گلزار بساط میوهفروشی به پا کرده میگفت:« بیش از دو سال است که اینجا دستفروشی میکنم اما جز در مناسبتها و برای عکس گرفتن هیچگاه مسؤولی را ندیدم که به اینجا بیاید».
متدینین بارها در این مورد به مسؤولان شهر اعتراض کردهاند اما ... خودتان بخوانید حدیث مفصل از این مجمل.
خانمی که برای غبارروبی این مکان آمده بود و با روشن کردن چند شمع میخواست مزار برادران شهیدش را نورانیتر کند میگفت: «درست است سن ما به جنگ نمیرسد اما اینها هم برادران ما هستند چون منزلم روبروی این گلزار مطهر است سعی میکنم هرچند روز یکبار به اینجا بیایم و مزارشان را تمیز کنم اما بارها شده با حضور معتادان و حتی سگهای ولگرد مواجه شدم و ناچار به علت ناامن بودن این مزار به منزل بازگشتم».
از آن روزی میترسم که وقتی هویتشان مشخص شود چه طور میخواهم با آنان روبرو شوم درحالیکه پسر من مزار در خور شأن دارد اما فرزندان آنان را در گوشهای از شهر رها کردیم
پدر شهیدی میگفت: «پسرم شهید شده اما هم جنازهاش را دیدم هم مزارش را ولی بازهم دلم برایش تنگ میشود اینجا که میآیم فقط به پدر و مادر این شهدا فکر میکنم وقتی نه جنازه فرزندانشان را دیدهاند و نه میدانند مزارشان کجاست چه طور این فراق و دلتنگی را تحمل میکنند؟ از آن روزی میترسم که وقتی هویتشان مشخص شود چه طور میخواهم با آنان روبرو شوم درحالیکه پسر من مزار در خور شأن دارد اما فرزندان آنان را در گوشهای از شهر رها کردیم».
جوانان ماسالی که با عشق ولی با دستانی خالی عاشقانه از شهدای غریب و گمنام شهرشان استقبال میکنند بهصورت خودجوش نسبت به شستوشو و غبارروبی آنجا اقدام میکنند بسیاری از شبها لحظاتی را در آنجا خلوت میکنند و بهواسطه شهدا باخدایشان راز و نیاز میکنند، بسیاری چله زیارت عاشورا میگیرند و بسیاری حاجت میخواهند اما ایکاش مانند این عشقی که بین مردم است همتی هم بین مسؤولان بود، ارادهای که بعد از گذشت پنج سال بتواند آنان را مجاب کند کمی به فکر شهدا باشند.
هرگاه زبان به شکوه باز کردیم مباحث مالی را پیش کشیدند اما خدا کند متوجه شوند کنار زدن شن و ماسه و سامان دادن به وضعیت نظافتی آنجا دور کردن معتادان و محصور کردن جهت عدم ورود حیوانات به این مکان مقدس بودجه نمیخواهد عشق میخواهد و اراده. عشقی همانند عشق شهدا به خمینی کبیر(ره) و ارادهای مانند جوانانی که در راه عشقشان یک دنیا را متوجه خود کردند و معادلاتشان را به هم زدند.
انتهای پیام/۸۴۰۰۷