محمدحسین صانعی، کارشناس تعلیم و تربیت در یادداشتی به دلایل عدم موفقیت انجمن اولیاء و مربیان در مدارس کشور پرداخته است که این یادداشت را در زیر میخوانید.
همه دستاندرکاران آموزشوپرورش بر این نکته اتفاقنظر دارند، که بدون همکاری و همیاری سازنده اولیاء و مربیان با یکدیگر رشد جامع و متوازن شخصیت دانش آموزان امکانپذیر نیست. ولی در پرتوی همکاری، همراهی و همدلی خانه و مدرسه است تعارضات تربیتی از بین میرود و بسترهای مناسب برای سلامت روان و رشد همهجانبه دانش آموزان در فرایند تعلیم و تربیت فراهم میشود. از این رو همه ساله، در حد فاصل 24 تا 30 مهر ماه هفته پیوند اولیاء و مربیان در مدارس برگزار میگردد. به همین مناسبت اشارات مختصری پیرامون جایگاه واقعی انجمن اولیاء و مربیان در مدارس میکنم.
اولین انجمن خانه و مدرسه در سال 1326 در نظام آموزشی تشکیل شد، اکنون که 72 سال از عمر فعالیت رسمی آن میگذرد. بهرغم اینکه همه مسئولین نظام آموزشی جامعه بر سودمندی و اثربخشی انجمنها در فرایند آموزشوپرورش اذعان دارند و اولیاء هم علاقهمند به پذیرش بخشی از بار سنگین مسئولیت تعلیم و تربیت فرزندان خود میباشند؛ اما هنوز این تشکل مردمی و تأثیرگذار نه در نظام آموزشی جامعه به جایگاه واقعی خود رسیده است و نه در فرهنگ عمومی مردم بیانگر یک مشارکت واقعی در تعلیم و تربیت است. اکثر مدارس کشور اولیاء فقط سالی یک بار در هفته پیوند در مراسم انتخاباتی را که مدارس برگزار میکنند امَا بعد از اینکه چند نفری از والدین بهعنوان نمایندگان اولیاء انتخاب شدند، ظاهراً وظیفۀ اولیاء در قبال مدرسه فرزند تمام میشود و از آن پس کمتر در فعالیتهای آمورشی و پرورشی مدرسه مشارکت میکنند؛ و عمدۀ فعالیت اعضای منتخب انجمن هم در طول سال تحصیلی تنها معطوف به حوزه کمک مالی به مدارس میشود. که با مشارکت واقعی بسیار فاصله دارد و کمتر منجر به برقراری ارتباط و همکاری مؤثر با اولیای دانش آموزان و حتی معلمان مدرسه میشود، بهطوری که امروزه میتوانیم بگویم در فرهنگ عمومی جامعه مشارکت در فرایند تعلیم و تربیت مترادف با کمک مالی به مدرسه خلاصه شده است.
سؤال چرا انجمن اولیاء و مربیان در مدارس ما بعد از گذشت 72 سال به جایگاه واقعی خود نرسیدهاند؟
مهمترین مانع در راه شکلگیری جایگاه واقعی انجمن اولیاء و مربیان در مدارس، ساختار متمرکز نظام آموزشی است. همۀ سیاستگذاریها، تصمیمسازیها و برنامهریزیهای آموزشی و پرورشی نظام آموزشی متمرکز و توسط عده محدودی از کارشناسان انجام میگیرد و بهصورت دستوری و قطعی همجهت اجرا بهکل مدارس کشور ابلاغ میشود. این فرایند سیستمی موجب شده، که نظام آموزشی تحت تسلط و سیطره اصلی به نام قطعیت قرار گیرد. از ویژگیهای نظامهای آموزشی مبتنی بر قطعیت در فرایند تعلیم و تربیت ای است که برای تفکر، خلاقیت و نوآوری و ابتکار اهمَیت قائل نیستند و بیشتر گرایش به سمت آمار و محفوظات اطلاعات و انزوا دارند. از این رو در ساختار اداری آنها مدیران قادر نیستند، در مدارس تحت سرپرستی خود فضای مردمی با حاکمیت روابط انسانی به وجود آورند تا از اندیشهها و تفکرات افراد خارج از پستهای رسمی و اداری در سیستم آموزشوپرورش بهرهوری کافی را داشته باشند و یا روشهای تدریس معلمان را متکی بر اصول حتمی هستند را تغییر دهند. بدینجهت آنها احساس میکنند که در فرایند تعلیم و تربیت نیاز مبرمی به همکاری و همیاری با والدین در امور تحصیلی دانش آموزان ندارند.
ماحصل این نظام آموزشی و ساختار اداری آن مدارسی است، که کمتر به رشد همهجانبه شخصیت دانش آموزان توجه لازم را ندارند و با تأثیرپذیری از دادوستدهای فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه دچار نوعی روزمرگی میباشند و از هرگونه پویایی، تحَول، خلاقیت و نوآوری هم به دورماندهاند. مهمترین بخشی که بر آن تمرکز دارند، کسب دانش است که یکی از فرایندهای تعلیم و تربیت هست و همۀ کسب دانش هم در نمره خلاصه میشود. بهگونهای که امروز نمره در همه مدارس کشور ارزش اخلاقی یافته است و نمره خوب یعنی رفتار خوب و نمره بد یعنی رفتار بد و متأسفانه این همبستگی روزبهروز بیشتر میشود.
به نظر میرسد، پس از گذشت 72 سال، زمان شده باشد که مسئولین نظام آموزشی به دور از تصمیمات شتابزده، واکنشی، شعاری و ناپایدار به فکر سازوکارها، قوانین و استراتژیهای برای کاهش تمرکزگرایی در نظام آموزشی باشند؛ و با ایجاد اصلاحاتی ناظر به آسیبشناسی و شناخت کاستیهای مدارس، زمینههای مشارکت و همکاری مؤثر والدین در تعلیم و تربیت را توسعه دهند. تا اولیاء در تمام مراحل سیاستگذاریهای آموزشی و پرورشی، اجرا برنامهها، ارزشیابی از عملکردها، بازنگری و اصلاح برنامه آموزشی و پرورشی مدارس حضور فعال و تأثیرگذار داشته باشند.
انتهاییام/70041