به گزارش خبرگزاری فارس در سنندج، با آغاز جنگ تکفیریهای داعش علیه مردم و دولتهای عراق و سوریه و حضورشان در نزدیکی مرزهای کشورمان، این گروهک تروریستی عملا زنگ خطری برای اسلام بود.
آن روزها تکفیریهای داعش با حمایت آمریکا و اسرائیل دنبال آن بودند که به مرزهای ایران نیز تجاوز کنند اما شیرمردان ایران و مدافعان حرم اجازه نزدیکشدن به مرزهای کشورمان را به این جنایتکاران ندادند.
مدافعان حرم داوطلبانه پای در میدان نهادند و از حریم مرزهای ایران دفاع کردند، آنان از جان خود گذشتند تا چشم طمع حرامیهای داعش بخشکد و دستان پلیدشان از آب و خاک این سرزمین دور بماند.
شهید منوچهر سعیدی یکی از این شیرمردان حاضر در جبهه مقاومت و جنگ با تکفیریها بود که جانش را داد تا اسلام حفظ شود و دشمن ملعون فکر تجاوز به این سرزمین را با خود به گور ببرد.
این روزها در باغ شهادت هنوز باز است و عدهای از یاران آخرالزمانی امام حسین(ع) برای یاری اسلام و دفاع از حریم اهل بیت(ع) و برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سوریه شدند.
شهدای مدافع حرم آن دلیرمندان عرصه نبرد، آن فرمانبرداران امر رهبری، که با اذکار عاشورایی خود به ما آموختند برادری، یکرنگی و همدلی هنوز هم هست و ندای پیامبر(ص) را که فرمودند؛ «اگر مسلمانی فریاد یاریخواهی سر دهد و مسلمان دیگر به فریادش نرسد از ما نیست» را اجابت کرده و جوانمردی و فتوت را زنده کردند.
منوچهر سعیدی اولین و تنها شهید مدافع حرم استان کردستان است که دهم خرداد ۱۳۹۴ در شهر الرمادی عراق به شهادت رسید، او درست در روزی به دنیا آمده بود که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد.
یکم مهر ۱۳۵۹، در روستای میهم شهرستان قروه کردستان، فرزند پسری به دنیا آمد که هرچند سنش به جهاد در دفاع مقدس نمیرسید، اما مقدر بود سالها بعد در جبهه دفاع از حرم حضور یابد و به شهادت برسد.
شهید سعیدی نماد مقاومت مردم کردستان است
شهید سعیدی به عنوان تنها شهید مدافع حرم استان کردستان، نمادی از مقاومت و ایستادگی مردمانی است که در همه حوادث و رویدادها، در کنار سایر هموطنانشان ایستادند و خون دادند.
منوچهر سعیدی سال 1378 عازم خدمت مقدس سربازی میشود و پس از گذراندن دوره آموزشی در اراک ادامه خدمتش را در سیستان و بلوچستان میگذراند و بعد از اتمام خدمت در تهران مشغول بکار میشود.
وی سال 1383 ازدواج میکند و صاحب دو فرزند پسر به نامهای رادمهر و ماهان میشود، البته در زمان شهادتش رادمهر 6 سال داشته است و ماهان هنوز بدنیا نیامده بود و سه ماه پس از شهادت پدر، متولد میشود.
این شهید عاشق یک سال پس از ازدواج یعنی 1384 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میشود و لباس سبز پاسداری از وطن بر تن میکند و یک دهه بعد با اوج گرفتن جنگ در سوریه داوطلبانه برای مقابله با عوامل تکفیری - تروریستی داعش به این کشور اعزام میشود.
وی مدتی در این کشور در جنگ با داعشیان بوده و پس از بازگشت از سوریه به صورت خودجوش و داوطلبانه و در راستای کمک به روستاهای محروم عراق برای 2 ماه به این کشور میرود اما این ماموریت فقط 10 روز طول میکشد و منوچهر سعیدی در دهمین روز از آخرین ماه بهار در حمله انتحاری عوامل تکفیری تروریستی داعش به درجه رفیع شهادت نائل میآید.
مرتضی سعیدی پدر شهید میگوید: منوچهر در دو سالگی به بیماری مبتلا شد که تمام دوستانش وقتی به این بیماری دچار شدند یا فوت کردند یا فلج شدند، من و مادرش، منوچهر را برای درمان به استان همدان پیش دکتر شوشتری بردیم، دکتر از درمان منوچهر ناامید شده بود، پیش هر دکتری که میبردیم جوابش میکردند.
همسرم وقتی دید پزشکان جوابش کردند، او را به خانه آوردیم و به سیدالشهدا امام حسین(ع) متوسل شد. گفت: آقاجان! شما مصائب زیادی دیدهاید، پسر من فقط دو سال دارد، آرزویم این است که فدایی شما و اهل بیت باشد. آقا هم جواب ما را داد و منوچهر حالش خوب شد. سی و چند سال بعد، منوچهر فدایی حریم و حرم اهل بیت شد.
نبودن او برای ما سخت است و طاقتفرسا اما افتخار میکنیم چرا که او در راه دفاع از حرم، حریم و ناموس شهید شد و اولین شهید مدافع حرم استان کردستان است.
نبود پدر برای پسر
فریبا زرین همسر شهید میگوید: بیست و هفتم مهر ۱۳۸۳ منوچهر و پدر و مادرش به خواستگاریام آمدند، بعد از ازدواج رفتیم تهران، ابتدای ازدواجمان وضع مالی مناسبی نداشتیم، اما همه تلاش همسرم این بود رزقی که به خانه میآورد حلال باشد.
پسرم رادمهر سال ۱۳۸۸ به دنیا آمد که برای منوچهر از جان عزیزتر بود، برای تربیت رادمهر خیلی حساس بود، تنها خواستهاش از من این بود که تربیت بچهام را از تو میخواهم. چون من زیاد خانه نیستم، تو به او رسیدگی کن و سه ماه بعد از شهادتش هم فرزند دوم ما «ماهان» به دنیا آمد.
پسر بزرگم تمام روزهایی که با پدرش بوده را بخاطر میآورد و به همین دلیل خیلی بیقرار است مخصوصا وقتی دوستانش را میبیند که همراه پدرشان هستند بیشتر دلتنگ میشود و مدام در تنهاییهای خود به عکس پدر خیره میشود و آه میکشد.
اما پسر کوچکم هنوز چشمانش به روی دنیا باز نشده بود که خبر رفتن پدرش را آوردند، ماهان هم امروز بیقرارتر از همیشه است و بهانهجویی میکند شاید دلش آغوش پدری را میخواهد که هیچگاه نتوانست برای یک بار هم که شده آن را تجربه کند، همیشه میگوید چرا رادمهر با بابام تو برف و جنگل عکس گرفته اما با من عکس نگرفته است.
در آخرین ماموریتی که به عراق داشت خیلی تلاش کردم بعد از بدنیا آمدن فرزند دوممان برود اما قبول نکرد و گفت اینجا هیچ اتفاقی برای شما نمیافتد اما آنجا به من احتیاج دارند حتما باید بروم، رفت و این آخرین رفتنش بود.
هر چند نبودش برای من با دو تا بچه خیلی سخت و عذابآور است اما از این بابت که به آرزوی دیرینهاش رسید، خوشحالم.
بعد از منوچهر زندگی خیلی سخت شده بخصوص وقتی که بچهها بهانه پدرشان را میگیرند.
همسرم فوقالعاده بود و امروز نبودنش حسرت و آهی ناتمام بر دل و جانم باقی گذاشته است.
اخلاق، منش و رفتار همسرم به گونهای بود که هر لحظه به یادش میافتم حسرت از دست دادن زندگی با چنین بزرگمردی آزارم میدهد، البته افتخار میکنم همسرم در راه دفاع از ارزشهای دین به آرزوی دیرینهاش رسید من هم تمام تلاشم را بکار میگیرم تا فرزندانم را به گونهای تربیت کنم که فرزند آقا و انقلاب باشند.
********
شهادت تو و همرزمانت کیلومترها آنسوتر از وطنت نشان میدهد که هنوز علیاکبرها از نفس گرم رهبر جام می مستی ولایت را سر میکشند و خون تو هزاران عاشق دیگر را روانه دفاع از حرم میکند.
انتهای پیام/2330/83